نمی دانم از کجا شروع کنم؟
نمره خوبی به خودم نمی دهم! هیچ وقت نمره خوبی نمی دهم...آرمان هایم مانع از پذیرش فضای موجود می شود، حتی گاهی مانع از پذیرش واقعیت ها...گاهی سنگ بزرگ می شوند برای نزدن...گاهی...
اما حالا
وقتی به چند سخنرانی اخیر رهبر توجه می کنی و در همه آن ها یک آماده باش جدی می بینی!
وقتی به حوادث منا توجه می کنی!
وقتی به اوضاع سیاسی کشور نگاه می کنی!
وقتی یاد حرف های زده
شده ی کنار یادبود شهید هادی میوفتی، آن هم در شب قدر، وقتی اتفاقات مشهد را مرور می کنی، وقتی روزعرفه را به یاد می آوری...
به خودت حق می دهی که بلند اعلام کنی....
من با "تــــــــــــــــــــمــــــــــــــام" وســعـــم کــــار نـــــکــــرده ام...
هیچ وقت...در هیچ زمینه ای...
یک عمر اشتباه فهمیدم"لا یکلف الله نفسا الا وسعها" را....یک عمر دنبال توجیه عدم تکلیف گرایی ام بودم...
غافل از این که وقتی تکلیف را تشخیص دادی...وقتی"درست" تشخیص دادی...آنوقت "وسع های غیبی" هم به سراغت می آیند...آن وقت طبیعت هم در راستای تکلیف تو حرکت خواهد کرد...آنوقت جسم تو در برابر روحت تاب خواهد آورد...آن وقت "چمران" می شوی که هر گاه فریاد زدی" بند بیا" خون جاری بدنت هم گوش به فرمانت باشد...آنوقت "علم الهدی" می شوی که فعالانه به دنبال تکلیف بود نه منفعلانه....آنوقت هست که ولایت معنوی امام زمان(عج) را حس می کنی...ولایت معنوی نائب بر حقش را...آنوقت بعد حرف زدن هایت جواب هم می شنوی...
"من" در تشخیص تکلیف عاجزم...
این روزها به "عجز" رسیده ام...عجزی که با"عبث" متفاوت است...پوچی نیست... فشارت می دهند که از تمامی مراحل "علم"و "عقل" و "عشق" و "عمل"، آزاد شوی و از این مرکب ها هم ناامید...این ها که روزی مرکب هستند روزی حجاب می شوند...حجاب نورانی...باید این ها را رها کرد...آن ها که از راه "عبودیت" و "اطاعت" گام برداشته اند سریع تر رسیده اند...
و چه زیبا معنا کرد استاد عبودیت را..." عبودیت یعنی در هر کاری اول بگویی: خدایا دقیقا الان چه کار کنم؟" ...
"ما در هر لحظه موظف به انجام یک کار هستیم که اگر انجامش دادیم ،همه کارهایمان را کرده ایم ولی اگر آن یک کار باقی ماند یعنی هیچ نکرده ایم"...
و تشخیص این یک کار برای منِ به عجز رسیده سخت است... واقعا سخت...
وقتی "راه " بیوفتی، وسعت دنیا برایت سجن می شود...اصلا وقتی راه می افتی که دیگر تاب ایستادن نداشته باشی...
وای از توشه کم و راه دور...
"ما اضیق الطرق" وای از تنگی راه ...
وای از.....
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟چون باشی؟
در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی...
خدایا...
از کاروان جا مانده ام...دیگر با پای خودم نمی رسم... پرواز یادم می دهی؟؟؟؟؟..
مگر که دعای نیمه شبی دفع صد بلا بکند...
آیا انسان موجودی آزاد آفریده شده؟ چرا؟ حد آزادی چقدره؟ کی و چی میتونه آزادی ما رو محدود کنه؟ معنای حقیقی آزادی چیه؟ و...
از دیدگاه همه نظریه ها (بجز مکتب اگزیستانسیالیسم) آزادی مطلق و بی قید وجود ندارد و آزادی مقید و وابسته است.
ازمحدودیت هایی که غرب برای آزادی تعریف می کند آزادی دیگران است." آزادی برای آزادی "
یعنی تا زمانی انسان آزاد است که آزادی او مانع آزادی دیگران نشود. این اصل بر مبنای "حفظ خود" مورد پذیرش است.
یعنی برای جلوگیری از احتمال ضرر و زیان از جانب دیگران هر کس احترام آزادی دیگران را حفظ کند که خودش دچار مشکل نشود.
اما این نظریه چند نکته را مد نظر نگرفته:
1- اگر فردی آنقدر قدرت( مالی، اجتماعی، جسمی و..) داشت که دیگران نمی توانستند بر علیه او اقدامی کنند چه؟ آنوقت آزادی این فرد را چه کسی کنترل خواهد کرد؟ قانون؟
2- تا کجا و تا چه جزییاتی قادر به قانون گذاری خواهیم بود؟ پیچیدگی های انسان را قانون می تواند در نظر بگیرد؟ و البته که راه های دور زدن قانون فراوان است و ضمانت اجرایی برای آن وجود ندارد.
3- در ضمن شان و کرامت من به عنوان یک انسان چه می شود؟ این مفهوم آزادی به فرد اجازه می دهد هرنوع روابط جنسی را تجربه کند، اجازه می دهد بر مبنای "اختیار بدن" جنین 8 ماهه را هم سقظ کند و همین آزادی اجازه میدهد که این جنین در مراکزی به فروش برسد و خورده شود!
فرد در این موارد کجا آزادی بقیه را سلب کرده است؟ اما کرامت انسانی فرد چه می شود؟ در این تعریف به وجه تمایز انسانی با حیوانی توجه شده است؟ در این صورت چهارچوب رفتار من چه خواهد بود؟
متاسفانه غرب برای این قبیل پرسش ها پاسخی ندارد و یا پاسخ ها قانع کننده و منطقی نیست.
پس حد آزادی چیست؟
از نظر اسلام، حد آزادی در درجه اول کرامت ذاتی انسان است( انسان ها فطرتا از دروغ و ظلم و تجاوز و خشونت و ... بدشان می آید و از راستی و همکاری و تعاون ومحبت و.. خوششان می آید)
و در درجه بعدی مصلت دیگران است( دقت کنید بین مصلحت و منفعت تفاوت قائل شویم . گاهی بین بسیاری از مردم نیاز مشترکی وجود دارد(مثلا نیاز به خوردن گوشت) اما بنا به دلایلی ( مثلا جهل و مشکلات مالی) برخی آن را تقاضا نمی کنند.)
در واقع آزادی نبودن مانع بر سر راه رشد افراد معنی می شود.
آیا رشد فقط در جنبه های مادی انسان است؟
اگر حد آزادی منفعت انسان بود و انسان تنها بعد جسمی بود، پس انصاف ، عذاب وجدان ، توبه کردن و.. کدامشان به منفعت جسم ما بود؟ همه فلاسفه انسان را موجودی مرکب می دانند. پس آزادی یا همان عدم وجود مانع باید در مسیر بعد دیگر ما - که غرب نام آن را فرا ماده و اسلام روح( خود عالی) می گذارد- نیز اتفاق بیافتد.
پس آزادی دارای چند نوع است:
آزادی معنوی: عدم ایجاد مانع در راه رشد خودمان( خود عالی)
آزادی اجتماعی: عدم ایجاد مانع در راه رشد دیگران
بی شک فردی که خودش برای خودش احترام قائل نمی شود و به آزادی اش احترام نمی گذارد، قادر نخواهد بود آن را برای دیگری اجرا کند. در واقع لازمه ی اجرای آزادی اجتماعی، آزادی فردی است.(همان آزادی معنوی)
در آخر:
راه تحقق هر دونوع آزادی تحقق مکتب الهی است.
چون خالق و آفریننده ی هر چیزی بر آن بیشتر مسلط است. خدای خالق، به بهترین نحو ما را می شناسد، بهترین برنامه را به ما می دهد(مثل دفترچه راهنمای استفاده ی وسایل !) و تمام احتمالات زندگی ما را در نظر گرفته است.
چندسالی می شود ماه رمضانم شوق دیگر دارد...
امید تحقق شاید ها...
شاید بشود هم نفس شد با شما در زیر طاق آسمان...
شاید بشود افطار را با طعم نگاه شما باز کرد...شاید...
از این همه انتظار سهم من همان نگاه اشک آلودِ صفحه تلویزیون می شود باز؟
حواستان به ترم و سال تحصیلی ام بود آقا؟ یک سال... دوسال..چهار سال...
فرقی نمی کند، چه انتخاب شونده باشم چه انتخاب کننده، وقتی نخواهی انتخاب نمی شوم حتی به اراده ی خودم...
پ.ن:
- چرا باید استادم راجع به ایثار معنوی دقیقا تو همین روزها حرف میزد؟ که فکر کنم اینجا همونجاست که باید بگذرم؟.... نمی تونستم شوق دوستانم رو نادیده بگیرم...
- آخه چرا انقدر سهمیه ها کمه!؟ اون از پارسال اینم از امسال...
- باز هم اویس قرنی ...
- لایق نشده ام که نمی آیم...خودتان دعا کنید شرمنده نباشم... حتی اگر بناست هرگز...