راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱۱ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

خودم می‌دانستم که باید همراهش بروم. از کلاس بیرون رفتیم. وحید دست به کمر و لنگ‌لنگان راه می‌رفت. پشت شلوار قهوه‌ای‌اش خاکی شده بود. از گوشه‌ی چشم نگاهش کردم، ابرو درهم کشیده، لبش را به دندان گرفته بود. جداً نمی‌خواستم این مادرمرده را به این روز بیندازم، فقط می‌خواستم کمی بخندیم و فضای کوفتی عوض شود، اما توی دردسر افتادم. داشتم توی ذهنم حرف‌هایم را آماده می‌کردم که در دفتر کارش را باز‌کرد و رفت کنار میزش ایستاد. خودم را به بی‌خیالی زدم. هیچ‌وقت نشد که از این چهار دیواری که اسمش را گذاشته‌اند «دفتر» دل خوش داشته باشم؛ نمی‌دانم خاصیت وجودی‌اش است، به دکوراسیونش ربط دارد، به افرادی که این‌جا به کمین خطاها می‌نشینند یا به نفرتم از مدرسه بر‌می‌گردد؟

 

پ.ن: داستان درباره ی پسری خوش تیپ و خوش گذرون به اسم جواد است که به تازگی یکی از دوستانش را از دست داده...

#عهد_مانا

#از_کدام_سو

#نرجس_شکوریان_فرد

#معرفی_کتاب

#کتاب_نوجوان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۳۸
راهی به سوی نور

روزی را تصور کنید که چند تایی جلسه‌ دارید و فهرست کارهایتان به اندازه‌ای نیست که از دست در رود. زمانی که کاری ندارید را صرف طول دادن ناهار یا حضور در یک جلسه می کنید و یا به یکی از همکارانتان زنگ میزنید تا احوالش را بپرسید. حالا روز دیگری را تصور کنید که برنامه کاری تان پر از جلسات پشت سرهم است. آن وقت آزاد کوتاهی هم که دارید باید به یک پروژه عقب افتاده اختصاص یابد. در هر دوی این موارد زمان از نظر فیزیکی کمیاب است. مقدار ساعتی که سر کار بوده‌اید یکی بوده و فعالیت‌های زیادی برای پر کردن این ساعت پیش رویتان بوده است. با این حال در یک مورد شما عمیقاً نسبت به این کمیابی و محدود بودن زمان آگاه بوده اید؛ در مورد دیگر این کمیابی واقعیتی مبهم بوده و شاید اصلاً توجتان را جلب نکرده است. احساس کمیابی از واقعیت فیزیکی‌اش مجزاست.

 

پ.ن: باز هم از اون کتاب ها که خیلی ها تعریف کردند،اما از نظر من خوب نبود.

حجم زیاد، مثال های طولانی شبیه و تکرار یه حرف به مدل های مختلف که تازه سر درست بودن و نبودنش هم هزار تا ان قلت میشه آورد.

 

 

#فقر_احمق_می_کند

#سندهیل_مولاینتین

#آلدار_شفین

#سید_امیرحسین_میرابوطالبی

#معرفی_کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۰۱ ، ۰۰:۱۷
راهی به سوی نور

خمینی به ما یاد داد که وسط جنگ ، هر روز صبح بلند شویم و دستمان را بگیرم به زانوی خودمان و بگوییم یا علی ... بگوییم یا خدا ... بعد رسیدیم به جایی که صبح به صبح بایستی می گفتیم یا دولت ... توی امریکا صبح به صبح می گویند یا خودم! من فکر می کردم ، یا خودم ، بهتر باشد از یا دولت! یا خودم را یک جورهایی می شد تبدیلش کرد به یا علی . اما یا دولت با هیچ سریشی نمی چسبد به یا علی ...

پ.ن: بیوتن داستان «ارمیا»ست رزمنده ای که تا آخر جنگ جبهه بوده اما شهید نشده و حالا بعد از جنگ هر سه شنبه سراغ دوست شهیدش ،سهراب، میرود ،دوستانی که با هم قرار گذاشته بودند با هم شهید شوند اما حالا قبر ارمیا خالی است.در یکی از همین سه شنبه ها با دختری به نام آرمیتا آشنا می شود، یک ایرانی مقیم آمریکا!

پ.ن۲: بنده شناس دیگری است

 

#بیوتن

#رضا_امیرخانی

#معرفی_کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۵۳
راهی به سوی نور

هیچ دعوای بزرگی بینمان نشد، با هم اختلاف نظر نداشتیم. اما گاهی، احساس می‌کنم اتفاقی غیر قابل برگشت بینمان افتاده است و این موضوع که نمی‌توانم زمان و چرایی‌اش را مشخص کنم حالم را بدتر می‌کند. اگر بینمان دعوایی شده بود، می‌توانستیم درستش کنیم، از هم معذرت بخواهیم، زمان بدهیم و مشکل را حل کنیم. اما نمی‌توان بابت محو شدن تدریجی عذرخواهی یا ابراز تأسف کرد.

پ.ن: اگر برای تولدتان می‌توانستید پنج نفر را(زنده یا مرده) دعوت کنید، آن پنج نفر چه کسانی بودند؟

داستان با پنج نفرِ انتخاب شده ی سابرینا شکل میگیرد، داستانی عاشقانه اما با حرف های جدی و عاقلانه درباره ی عشق...

 

#کتاب

#شام_با_آدری_هپبورن

#ربکا_سرل 

ترجمه: #میلاد_بابانژاد #الهه_مرادی 

#نشر_نون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۶
راهی به سوی نور

نمی‌دانم چه مثالی بزنم که بهتر شرایط مرا در آن لحظات درک کنید. یک کار ساده و کوچک، اما با نیت الهی و جهت رضای خدا، به قدری برایم ارزش داشت که صدها کار سخت و طاقت فرسا، اما با نیت غیر الهی، آن تأثیر را نداشت! با ناامیدی از خودم و اعمالم، از محاسبه دست کشیدم. چقدر عمرم را مفت باخته بودم! چه کارهای بزرگی که با سختی و با تلاش شبانه‌روزی انجام داده بودم اما کمی توقع تشویق از طرف مافوق و یا دیده شدن از سوی مردم، یا حس غرور و منیت که من این کار را انجام دادم، تمام آن‌ها را پوچ کرده بود.

#کتاب

#شنود

#تجربه_نزدیک_به_مرگ 

#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۳
راهی به سوی نور

بزرگی هر کس به بزرگی غمی است که در دلش پنهان کرده است. غم شوکت دارد، مهابت دارد، هیجان می‌آفریند و حرارت می‌بخشد. هرکسی به‌اندازهٔ ادراکش از حقیقت، غم دارد. آن‌ها که غم را به افسردگی و غصه فرو می‌کاهند، غم نمی‌فهمند.

 

پ.ن: روایتی داستانی از زندگی عالم بززگ، شیخ انصاری که واقعا آموزنده است

#کتاب

#نخل_و_نارنج

#وحید_یامین_پور 

#شیخ_مرتضی_انصاری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۲
راهی به سوی نور

امام صادق (ع) در مورد حق الناس می‌فرماید: اگر مردم آنقدری که برای نجس و پاکی وسواس دارند، کمی هم به حق الناس اهمیت می‌دادند، مشکلاتشان کم می‌شد. در حالی که اسلام، طهارت و نجاست را آسان گرفته و مردم بر خود سخت می‌گیرند؛ اما به حق‌الناس، بسیار اهمیت داده، ولی مردم آن‌ها را ساده می‌گیرند.

 

#بازگشت

#تجربه_نزدیک_به_مرگ

#زندگی_پس_از_زندگی 

#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۲۰
راهی به سوی نور

توی ریاضی، عددها بی‌نهایت دارن توی آسمون، فاصله ستاره‌ها بی‌نهایت دارن توی زمین، نامردی‌ها بی‌نهایت دارن ولی... توی دل کوچیک تو، مهربونی بی‌نهایت داره به همون اندازهٔ بی‌نهایت که به من مهر ورزیدی و خودم هم نمی‌تونم بگم، مامان دوستت دارم.

#کتاب 

#راضِ_بابا

#طاهره_کوه_کن

#فریبا_ثاقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۸
راهی به سوی نور

پسرم: می‌خواهم معذرت‌خواهی کنم. برای تمام کارهایی که قرار است در هجده سال بعد و سال‌های بعد انجام دهم. برای چیزهایی که از دستم خواهد رفت. هر آنچه درک نخواهم کرد. برای تمام نامه‌های جلسۀ اولیا و مربیان که نمی‌خواهی به من نشان دهی. برای تمام لحظه‌هایی که باعث شرمندگی‌ات خواهم شد. برای تمام اردوها و سفرهای تفریحی مدرسه که داوطلبانه در آن‌ها شرکت خواهم کرد. برای تمام دوستانی که هرگز دلت نمی‌خواهد برای شام به خانه دعوت کنی. برای اجرای نمایش من و مادرت جلوی بقیه. برای همان مسابقۀ فوتبال مدرسه که همۀ والدین دعوت بودند و من زیادی جدی گرفتمش. برای اینکه به معلم ریاضی‌ات گفتم «کله‌فندقی!» برای اینکه با دوستانت محکم دست می‌دهم و صمیمی می‌شوم. برای خرید مینی‌ون. برای پوشیدن شلوارک...

پ.ن: کتاب متفاوتی از فردریک بکمن، که در عین معمولی بودن، بامزه، دارای نکات تربیتی جالب و عاشقانه بود:)

من قسمت هایی که مخاطبش همسرش بود رو خیلی دوست داشتم

مثلا:

بعضی وقت ها ازم می پرسند تا قبل از اینکه با مادرت آشنا شوم چطوری زندگی می کردم. و همیشه جواب می دهم: «زندگی نمی کردم.»

 

#کتاب

#فردریک_بکمن #تمام_آنچه_پسر_کوچولویم_باید_دربارۀ_دنیا_بداند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۷
راهی به سوی نور

مولانا خودش را «خاموش» می‌نامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیده‌ای که شاعری، آن هم شاعری که آوازه‌اش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستی‌اش، چیستی‌اش، حتی هوایی که تنفس می‌کند چیزی نیست جز کلمه‌ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور می‌شود که خودش را «خاموش» بنامد؟

 

پ.ن: کتاب از دو بخش تشکیل شده است، یک بخش زندگی اللا که در آمریکا زندگی می کنند، و بخش بعدی مولانا در قونیه.

پ.ن۲: بخش اول رو اصلا دوست نداشتم، و بهش نقد دارم! 

بخش دوم رو بیش تر دوست دارم ولی بازم بهش نقد دارم😉

پ.ن۳: کاش ما هم موضوع یابی درست داشتیم و خودمون درباره ی مشاهیرمون آثار فاخر می‌نوشتیم، قبل از اینکه تصاحبشون کنند...

 

#کتاب

#ملت_عشق

#الیف_شافاک

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۳
راهی به سوی نور