راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب کودک» ثبت شده است

اصول و مهارت های #حسن_گزینی 

خلق زیباترین رخداد «نو» جوانی

#احمدرضا_اخوت


حُسن مفهومی در هم تنیده با مفاهیم خلاقیت، خوبی، نیکویی، شایستگی و آراستگی است که نتیجه آن بروز شادابی و طراوت است، همان مفهومی که برای جوانی در نظر گرفته شده است. بدون تحقق حُسن، جوانی نیز محقق نمی شود.

پ.ن: این کتاب برای دوره ی سوم رشد هست! خیلی خوب حسن رو‌ در ‌موقعیت های مختلف معرفی می کنه،‌ و البته از اون کتاب هاست که کند پیش میره

ولی اگه تو رفتارت هم پیش ببریش، واقعا به محسن شدن نزدیکت می کنه...

فصل چهارش عالی بود واقعا...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۸ ، ۲۳:۰۹
راهی به سوی نور

گفتم: آخه تو چه می دونی شرایط منو؟ واقعا تو این شرایط چطور میشه خوب بود؟ اصلا چطور میشه این شرایط رو تحمل کرد؟

گفت: مسلمونی دیگه؟ 

- شوخیت گرفته؟ می بینی حال و روزمو ها!

- هستی دیگه؟ آره؟ به خدا و کتاب خدا و ائمه و اماما هم اعتقاد داری؟

- میشه بگی چه ربطی داره؟

- ببین، خدا راه همه ی عذر و بهونه ها رو بسته، نمی تونی بگی نشد! نتونستم! می خواستم درست زندگی کنم اما نمی تونستم! 

اینا که می گی، یه مشت بهونه است، که خدا قبلا حجت و‌تموم کرد و عذر و بهونه ای باقی نذاشته! مگه بگی اعوذ بالله، خدا اندازه تو عقلش نرسیده و یه سری عذر و بهانه رو در نظر نگرفته که فکر کنم انقدری بفهمی که اینو نگی!

- اوووم

- پس تو هر شرایطی که هستی و قدرت انتخابش با تو نبوده، (مثلا شرایط پدر و مادر، همسری که با معیار درست و عاقلانه انتخاب کردی و حالا فهمیدی اونی نبوده که نشون داده، شهری که ناچاری توش زندگی کنی و شرایط تغییرش رو نداری، همسایه هایی که امکان تغییرشونو نداری و...) یعنی بهترین فرصت رشدت توی همون شرایط قرار داده شده! یعنی تو باید درست ترین کار ممکن رو تو اون شرایط انجام بدی، حله؟!

- فهمیدنش سخته! ولی حرفت منطقیه! ان شاءالله که حلّه!


...لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلا وُسْعا، وَ لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلا یُسْرا، وَ لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لا عُذْرا.

...هر چه طاقت نداشتیم از ما برداشت و جز به آن چه سهل بود تکلیف نفرمود و جز به کار آسان امر نکرد و براى هیچ یک از ما حجت و عذرى نگذاشت.

(دعای اول صحیفه سجادیه)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۵
راهی به سوی نور

#اژدودو_و_دو_داستان_دیگر

#کلر_ژوبرت


هر روز بچه های بیشه به صف می ایستادن تا با سرویس مخصوصشان به مدرسه بروند. اما مینی بوس مدرسه برای همه صندلی نداشت. چند نفرِ ته صف مجبور بودند تمام راه بایستند. یک روز اژدودو، اژدهای کوچولو، دیر رسید و نفر آخر صف شد. آه کشید و با خودش گفت:« حالا چی کار کنم تا بتوانم توی راه بنشینم؟»...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۸
راهی به سوی نور

#با...با...باشه_و_دو_داستان_دیگر 

#کلر_ژوبرت


آن وقت چشمش به بچّه حلزون افتاد که به او نگاه می کرد. کی کی با خودش گفت:« اگر با خانه ی روی پشتم پُز بدهم، شاید حلزون دلش بگیرد که خانه اش این قدر کوچولوست...»

چند لحظه سکوت شد. سنجاب، خرگوش و گنجشک با کنجکاوی پرسیدند:« پس چی شد کی کی؟ چی می خواستی بگویی؟»

کی کی زود فکری کرد و گفت:« با چیزهایی که گفتید، هیچ کس را خوشحال نکردید.من هم می توانم پز بدم، ولی دلم نمی خواهد کسی را ناراحت کنم.»...

پ.ن: دلم واسه اون موقع ها تنگ شد!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۳:۴۰
راهی به سوی نور

#هزار_بوسه_پرپری_و_دو_داستان_دیگر

#کلر_ژوبرت


...روز سوّم، دو دوزک خواست الکی بگوید: « من سرما خوردم. اگر بوسم کنید مریض می شوید.» ولی خوب می دانست که فایده ای ندارد. فقط یک راه برایش مانده بود: تا خانم هزار پا را دید، فریاد کشید: «نه!»

خانم هزارپا در جا ایستاد و با تعجّب نگاهش کرد. دودوزک آرام تر گفت: « لطفا بوسم نکنید.دوست ندارم.»....

پ.ن: هرسه داستان این مجموعه شامل سه داستان کوتاه با شخصیت های فانتزی حیوانات سخنگو است. موضوع این داستان ها مهارت های شخصی و اجتماعی است: رازداری، رعایت نوبت، «نه» گفتن به درخواست های نادرست، خوش رویی، نظم، تحمّل دیگران و...

پ.ن۲: خانم‌ژوبرت رو‌دوست دارم! و داستان هاشون‌رو و تصویر سازی هاشون رو...

پ.ن۳: مسخره نکنین! کتابا رو با هدف خاصی می خونم ها!

یه دوره شرکت کردم که باید با محیط کودک و کتاب ها و انیمیشن هاشون بیشتر آشنا بشیم، و جداً که چه حس خوبی داره!

تازه وقتی کارتون می بینی عذاب وجدانم نداری که وقتت تلف می شه! چون تکلیفته! باید انجامش بدی!😂

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۳
راهی به سوی نور

#شیر_کتاب_خانه

#میچل_نادسن

#سمیرا_کمالی

تصویر گر: #کوین_هاکس


آقای مَک بی، در طول سالن به طرف دفتر سرپرستِ کتاب خانه دوید.

او فریاد زد: "خانم مری ودر!"

خانم مری ودر بدون این که نگاهش را از روی کاغذ بلند کند، گفت: "این جا دویدن ممنوع است."

آقای مک بی فریاد زد: "اما یک شیر اینجاست!  در کتاب خانه!"

خانم مری ودر پرسید: "آیا دارد خلاف قانون رفتار می کند؟"

او درباره ی قانون شکنی، خیلی سخت گیر بود.

آقای مک بی جواب داد: "خب، نه، در واقع نه."

-"پس بگذارید بماند"

پ.ن: کتاب مناسب گروه سنی ب و ج هست. درباره چهارچوب های ذهنی

پ.ن۲: چهارچوب های ذهنی یا قالب های ذهنی که برای انجامش هیچ حجت شرعی، دینی، اخلاقی، عقلانی نداریم باید به دست خودمان و با تصمیم خودمان شکسته شود! گاهی فکر کنید این همه قوانین دست و پاگیرِ غیر ضروری چه نتیجه ای غیر از سخت کردن زندگی و کاهش رضایت شما از زندگی داشته است!؟( چقدر از رسومات ما جزء ای از این قالب ها هستند؟)

پ.ن۳: کتاب کودک خواندن هم عالمی دارد!

پ.ن۴: دنبال کتاب کودک «توتوچان، دختری پشت پنجره ام» کجا  پیداش کنم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۵۰
راهی به سوی نور

#لینالونا

#کلر_ژوبرت


دلت می خواهد داستانم رابرایت بگویم؛ که چرا پیشت آمده بودم؟

توی سرزمینِ ما، وسطِ جنگل کاج، همه مو قرمزند؛ این شد که هرکس من را با موهای آبی ام می دید، می گفت:«چه دختر قشنگی!»

کوچک تر که بودم، خیلی خوشم می آمد، ولی بعد خسته شدم. با خودم گفتم: چرا همه فقط قشنگی ام را می بینند؟ چرا هیچ کس نمی گوید: «چه دختر مهربانی!» یا «چه دختر زرنگی!»؟... 

پ.ن: داستان برای کودکان است، درباره ی فلسفه ی حجاب، توسط نویسنده ای فرانسوی، که مسلمان شده.

پ.ن۲: هرچقدر هم که تلاش می کردی، نمی تونستی انقدر جالب و‌درست، کتاب مسئله ی حجاب شهید مطهری رو کودکانه اش کنی! مرحبا به این فکر و قلم 

پ.ن۳: کار متقن و «آتش به اختیار» یعنی این. 

پ.ن۴: می شه یه نسخه از این رو ‌داد گشت ارشاد بده به اون دخترایی که می گیرن، بخونن

پ.ن۵: چقدر همه بهم خندیدن وقتی از نمایشگاه این کتاب رو ‌خریدم!😃

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۲۸
راهی به سوی نور