راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام رضا(ع)» ثبت شده است

#در_محضر_لاهوتیان

(زندگینامه، شیوه سلوکی، خاطره‌ها و رهنمودهای عارف بصیر و سالک روشن ضمیر حضرت جعفر آقای مجتهدی (قدس‌سره))

#محمدعلی_مجاهدی (#پروانه)

 #انتشارات_مستجار

 

 

آقای مجتهدی فرمودند: باید از کوه بالا برویم!

عرض کردم: در مواقع عادی هم نمی‌توان از این کوه صعود کرد چه برسد به حالا که برف سنگینی باریده و تمام کوه و راه‌های اطراف آن را فرا گرفته است!

فرمودند:

تا مولا داریم غصه‌ای نداریم خودشان ما را راهنمایی می‌کنند!

آقای مجتهدی از جلو و من از پشت سر ایشان می‌رفتم و سعی می‌کردم پای خود را در جای پای آقا قرار دهم. مدتی گذشت تا به قسمت نسبتاً هموار و مسطحی از کوه رسیدیم.

فرمودند اینجا محل مأموریت ماست! و در حالی‌که دستان خود را به صورت می‌کشیدند، گفتند:

عجب عجب اینجا سه دانشجو در زیر برف پنهان شده‌اند و از حضرت مسیح برای رهایی خود کمک خواسته‌اند! احمد آقاجان! کمک کنین تا برف ها را کنار بزنیم...

 

پ‌.ن: 

هر قدر بر مقام عرفانی ایشان افزوده شد، افتادگی و تواضع ایشان هم بیشتر شد که #ادعا در #عرفان بالاترین سقوط‌هاست؛

👈زیرا فرموده‌‌اند خودبین خدا نبیند.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۰۰ ، ۲۳:۲۰
راهی به سوی نور

باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام

 

کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها


ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم

برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد به حرم


مست از آنیم که از باده به خم آمده ایم
ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم

 

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

 

پیچش قافله ی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است


چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

 

مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

 

با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن...

 

یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم

 

تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی

 

قول دادی به همه پس به خدا می آیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی

(مجید تال)

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۱:۳۶
راهی به سوی نور

#به_سپیدی_یک_رویا

#فاطمه_سلیمانی_ازندریانی

همیشه این سخن ابوالحسن را به یاد داشته باش
" مومن، مومن واقعی نیست، مگر انکه سه خصلت در او باشد:
سنتی از پروردگارش و سنتی از پیامبرش و سنتی از امامش. سنت پروردگارش، پوشاندن راز است،
سنت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است و سنت امامش صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان‌حالی است."

سلطان! به سنت امامت وفادار باش. در پریشانی‌حالی صبر پیشه کن.
ناله کردم: این پریشانی مرا می‌کشد!

پ.ن: خوندن داستان تاریخیِ موثق خیلی برام جذاب تر از تاریخ تنهاست! 

پ.ن۲:داستان زندگی حضرت فاطمه معصومه (س) بعد از سفر اجباری برادرشون امام رضا(ع) و قصد ایشون برای سفر به خراسان رو  روایت می کنه،  و حقیقتا زیبا...


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۸ ، ۰۱:۱۸
راهی به سوی نور

 #به_بلندای_آن_ردا

#سید_علی_شجاعی

.

هرچقدر نبوغ و سیاست در آستین داشته باشد، باز زیرکی ابوالحسن را نخواهد فهمید...

که به اجبارش رنگ انتخاب زده و همه را بازی اختیار داده...

وگرنه می‌داند که نیامدنش می‌شد حکایت پدرم و پدرش...

اگرچه هارون بلند اندیشی مرا داشت و خودش را اسیر به بند کشیدن موسی بن جعفر کرد و تاریخ را تا همیشه علیه خود شوراند، اما هر خِردِ خُردی هم می‌داند که یکسر جهل است اگر شبی را بی بیم این خاندان صبح کنی...

👈احمق است آن‌که می‌پندارد که از شمشیر باید ترسید... حکومت شمشیر را می‌توان برابر سپر گرفت و شمشیر بران‌تر آورد، اما... حکم قلب را هیچ سپاهی یارای برابری نیست...

به بلندای آن ردا


پ.ن: نتیجه ی معرفت بیشتر، محبت بیشتر است...

پ.ن۲: وای اگر امام رضا(ع) نداشتم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۳۸
راهی به سوی نور

نشاندی روی زخم کهنه‌ی من مرهم خوبی

حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی

جهان، این هیچ سر درگم، فریبم داد با گندم

برای دفعه‌ی چندم نبودم آدم خوبی

گریزان از همه دنیا خودم را یافتم اینجا

خودم را با بدی هایم کنارت ای همه خوبی

رها کردی مرا از غم، نشاندی جای آن غم، غم

غمِ دیگر که خیلی دوستش دارم غم خوبی

شلوغی ضریح تو عجب آشفته گیسویی ست

سپیدی ها، سیاهی ها چه در هم برهم خوبی

تو می آیی و از نزدیک می بینم تو را آخر

همان وقتی که می میرم عجب می میرم خوبی..

سید حمیدرضا برقعی


عیدت برهمه مبارک....


پ.ن: دل کی هست که بگه الان امام رضا(ع) نمی خواد؟

 السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۱۲
راهی به سوی نور

بهارم روشن است...

برات مشهدم را از مهمان خانه ات  شدن،گرفتم 

و...

برات کربلا را از امام رئوفم خواهم گرفت....

برای تمامی این لحظه های نورانی ممنونم

پ.ن:قرار بود هر سری که میام از قبلم بهتر شده باشم

هر سری ترک یه گناه...اصلا فکر نمیکردم قرار بعدیمون این روزا باشه...

خدا رو شکر سر قول اولم بودم..

توفیق بده واسه قول دوم....

 

توالی اتفاقات رو دوست دارم...خدای حکیمم ممنون... هزار بار ممنون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۳۲
راهی به سوی نور


امروز تو حرم یه صوتی رو گوش می دادم...

یه روزی یه بنده خدایی یه سگی رو برای نگهبانی خونش می بره، بعد چند سال که سگ پیر میشه اونو بیرون می کنه و یه سگ دیگه رو به جاش خونش می بره...شب خواب می بینه که یه جمعی پیش امام رضا(ع) هستن و حضرت روشون رو از اون بر می گردونن...علت رو که می پرسن می گن شاکی داری..این سگ...این از جوانی تو خونه تو خدمت کرده، نباید سر پیری ولش می کردی....

 

اینکه دیر اومدم و زودی باید برمی گشتم...اونم بدون اینکه یه دل سیر تو صحن انقلابت بشینم و از زاویه ی عشق گنبدتونو ببینم برام سخت بود....

اینکه چی شد که تو دل خانواده انداختی که غافلگیرم کنند و بیان مشهد و مدت اقامتم اینجا تمدید شه رو نمی دونم...

اینکه خیلی یهویی این صوت به دستم می رسه...

ولی...

یه چیز مشترک بین همه اینا وجود داره...

آقا یادتونه ما بغل مادرمون بودیم میومدیم تو این حرم...یه وقتی که صل الله علیک یا ابا الحسن می گفت و اشک می ریخت؟.اشکش ریخت رو صورتم ها...

یه وقتی بچه بودیم، تو مجلس روضه ی شما، همزمان شیر و با اشک روضه خوردیم...

آقا واسه شما بد می شه ها...

مگه میشه از زمانی که طفل بودیم دم خونه تو باشیم ولی وقتی بزرگ شدیم و زمان گرفتاریمون شده بگی برو پی کارت؟

آقا واسه شما بده...امام رئوفم می دونم بد کردم....

ولی همه غلام ها که سفید نیستن. بین غلامات غلام سیاهم داری دیگه...غلام سیاه،چرک، کثیف هم جزء زائرات محسوب نمی شه؟

من اذن دخول می خونم ولی نمی دونم اجازه می دی بهم بیام تو یا نه؟...

اجازه می دی دلم بلرزه؟ اجازه می دی اشکم جاری بشه؟

ایمان دارم قبل از اینکه پامو بزارم تو باب الجوادت، آغوشت از من بازتر و مشتاق تره...

ایمان دارم...از در این خانه با دست خالی خارج نمی شم...شک ندارم..حتی حق شک کردن هم ندارم...

آقا راستش ما از الان طلبکاریم...

کامل ترین انسان...محل ورود خروج ملائکه...واسطه فیض خدا...

مگر میشه نبینیم؟ مگر میشه صدامو نشنوی؟ جوابم رو ندی؟

در بد بودن ما شکی نیست...همون قدر که در خوب بودن شما.....

قرارمون زیارت با معرفت بود.یادتونه دیگه؟....

ادب فنای مقربان

پ.ن: (بخشی از کتاب)

"با توجه به اینکه قلب مطهر امام زمان هر عصری(که انسان کامل و کامل ترین انسان عصر خویش است)محل نزول و فرود فرشتگان الهی است و او میزبان تمام آنهاست.بنابر این در این عصرکه ما در آن زندگی می کنیم سکان هدایت انسان ها و اداره نظام آفرینش به دست حضرت بقیه الله،صاحب العصر و الزمان(عج) سپرده شده،میزبانی ملائکه نیز به عهده وی است."...

حقیقتا کتابی معرفت افزاست....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۱
راهی به سوی نور