راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۹ مطلب در بهمن ۱۳۹۶ ثبت شده است

#ر ه ش

#رضا_امیرخانی


ایلیا آرام می گوید:

-وصل شدم به شان. مثل سیمی که وصل می شود به لامپ...

-خاک رساناست پسرم. وصل می کند همه را به هم...

در آرامشِ کنار چشمه غرق شده ایم. همان جور که نوکِ انگشتِ ایلیا توی خاک است.صدایی می آید انگار چیزی افتاده باشد تو آب چشمه. بر می گردم.

مَشکی چرمی افتاده است تو آب. مشکِ چرمی؟ بالای کاشانک و آجودانیه و دارآباد؟ بر می گردم.

مردی با ریشی انبوه که تک و توک سفید شده است، با شلوار شش جیب خاکی رنگ، مشک را پر می کند. آرام می گوید:

-آب هم رساناست ...سلام بر ارباب تشنه گانِ عالم ...و سلام بر هرکه هوای او را دارد...آب  هم زنده است...خاک می رساند به هرجا که خاک هست ... اما آب می رود حتا به جایی که آب نیست ...

پ.ن: به دوستم می گم «ر ه ش» رو بخون، قشنگه....می گه می ذاشتی چاپ بشه بعد انقدر سریع می خوندیش😀

پ.ن۲: دلم برای نوشته های آقای امیرخانی تنگ شده بود... دلم برای فصل آخر و زنده شدن کتاب«من او»  تنگ شده بود....نویسنده باید برای خواننده هاش یه قسمت خاص درنظر بگیر، قسمت آخر کتاب فقط برای«امیرخانی»خوان ها بود...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۵۲
راهی به سوی نور

آمده بودیم تا که دل داری شان دهیم، اما 

دل داری مان دادند...

می گفتند: پل ذهاب کم ویران شدن به خود ندیده، یک بار زمان بمباران های شیمیایی صدام لعنتی،  سال۶۷ در حمله فروغ جاویدان توسط منافقین ...

و حالا زلزله...

گفت اما بعد همه شان دوباره ساختیمش، نگذاشتیم زانو بزند.

گفت این بار هم دوباره می سازیمش...مقاوم تر از قبل، با مردمی مهربان تر از قبل...


بقره۲۱۸

إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَٰئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ

ﻳﻘﻴﻨﺎ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ، ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﻫﺠﺮﺕ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ، ﺑﻪ ﺭﺣﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﺍﻣﻴﺪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ آﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۴
راهی به سوی نور


حدودا چهل ساله بود، تصادفی در یکی از روستا ها دیدیمش.موقع برگشت به محل اسکان، چون مینی بوس شون جا نداشت با ماشین ما اومد.

می گفت سه ماه هست که با همسرش از تهران  اینجا اومدن، یعنی از همون روزهای ابتدای زلزله.

پرسیدیم پس بچه ها رو چی کار کردید ؟

گفت که  بچه ندارن، گفت خدا به ما بچه نداده تا حواسمون به بچه های مردم باشه.

می گفت بعضی ها فکر میکنن فقط بچه دار شدن، یعنی مطیع امر رهبر و موثر بودن؛ اما حاج اقا مجتبی تهرانی هم موثر و مفید بود هم ولایی ولی بچه نداشت.

هر کاری از دستش بر می اومد انجام می داد، از مشت و مال بچه هایی که از صبح کار کرده بودن گرفته تا حتی همون لبخند همیشگی  شیرینش که کلی به آدم انرژی می داد.

خوش به حال زمین با این اهلش!

کهف۴۶

الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا

ﻣﺎﻝ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ، ﺁﺭﺍﻳﺶ ﻭ ﺯﻳﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ، ﻭﻟﻰ ﺍﻋﻤﺎل ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﭘﺎﻳﺪﺍﺭ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﺍﺯ ﺟﻬﺖ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﻬﺘﺮ ﻭ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ ﺍﻣﻴﺪ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮ ﺍﺳﺖ .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۲۰
راهی به سوی نور

#من_زنده_ام

#معصومه_آباد

#کتاب


یکی از برادران آزاده از همسرم پرسید، آقا سید من می توانم یک خواهش از این خواهر آزاده مان داشته باشم. همسرم گفت بفرمایید. گفت، خواهر لطفا دستتان را زیر چادرتان بگیرید. فکر کردم شاید اشکال داشته باشد که پشت دستم بیرون باشد دستم را زیر چادرم گرفتم. دولا شد، دست هایم را از روی چادر بوسید و بر چشمانش مالید. گریه می کرد و می گفت: خواهر من نظامی هستم. در دوران اسارت و زندان های مختلف خیلی شکنجه شدم، اما هیچ وقت عراقی ها نتوانستند اشک مرا ببینند. فقط یک بار، روزی که شما موش را کشتید و بیرون انداختید رئیس زندان بعد از یکسال  دوباره مرا برای بازجویی احضار کرد همه ی سوالات از باب شماها بود. پرسید: چرا این دخترها خصوصیات زنانه ندارند؟ چرا موش گرفته اند و به یقه ی سر نگهبان زندان انداخته اند و‌ او را مسخره بقیه ی زندانی ها کرده اند؟ چرا کارهای ممنوعه انجام می دهند و از چیزی نمی ترسند و آخرش پرسید همه ی زن های شما این گونه اند؟ هق هق زدم زیر گریه، قد کشیدن، احساس غرور کردم.

گفتم: به خدا همه ی زن های ما، همه ی دخترهای ما این طوری هستند. ما زنده نباشیم که ببینیم زن  و دختر های ما اینجا از خود ضعف نشان بدهند.

پ.ن: حس خوشایند عزت در کنار حس گریه از شدت غم، احساسی بود که در خوندن صفحه صفحه ی کتاب تجربه اش کردم.


پ.ن٢: غیرت علوی، عفاف فاطمی...

چه مردهای غیوری که حس سرافرازی به آدم می دادند، و چه زن های عفیفی که حس غرور...کاش با رفتارهای نسنجیدمون، آزارشون ندیم.


پ.ن٣: کتاب رو سه روزه، بین سخت ترین امتحانم خوندم...انقد برام مهم و جذاب بود.


پ.ن٤: دلم می خواد خانم آباد رو از نزدیک ببینم...خدا خیرشون بده بابت نوشتن این کتاب. سلامتیشون صلوات...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۱۳
راهی به سوی نور





مدت زمان: 1 دقیقه 




اگر مردم به #بینش نرسن...

اگر توقع مردم #رفاه باشد،هیچ تضمینی نمیشه داد که بهش برسند...

اگر مردم بابت #معیشت شان با شما همراه بشن، زود تنها میشین اما اگر #آرمان_های_بزرگی داشته باشند، از شما هم جلو می زنند...


#دیالوگ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۶ ، ۰۶:۲۳
راهی به سوی نور

#شاه_بی_شین

#محمد_کاظم_مزینانی


رفتار چنین زن هایی هنوز هم برایت باور نکردنی است. چگونه ممکن است آن ها به چنین محدودیت هایی تن بدهند؟ تو و دوستانت چنان آزادید که حتی ماهی ها به حالتان غبطه می خورند. لخت در آغوش دریا فرو می روید و تن و بدن خود را در اختیار امواج بازیگوش قرار می دهید؛ بدون توجه یه چشم های گرسنه و‌حیرت زده سربازان و افسران گارد. برای همین، نمی توانی درک کنی که چرا زن های کشور نمی خواهند یا نمی توانند از موهبت آزادی های به دست آمده استفاده کنند؟ عجیب تر از همه اینکه متاسفانه روز به روز تعداد زن های با حجاب بیشتر می شود؛ خصوصا در میان قشر تحصیل کرده.


پ.ن: از کسی که کتاب و خونده سوال دارم؟ کسی خونده؟!

پ.ن۲: دو‌ ویژگی مثبت کتاب، یکی اسمش بود، و استفاده ترجیح بند گونه از «آه» در متن کتاب و یکی زاویه دید دوم شخص، که باعث می شد کاملا خودتو جای محمدرضا پهلوی بذاری....

پ.ن۳: نمی گم!شاید تصور خودم باشه؛)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۶ ، ۲۱:۱۲
راهی به سوی نور

- میگم من فقط یه خواسته دارم


-میگه: چی؟


.


.


.


-بریم آدم برفی مون رو تموم کنیم😀😁😂



پ.ن:  اگه حق انتخاب داشته باشم بین پشت پنجره نشستن و چای نوشیدن، با رفتن به بیرون و سرتا پا خیس شدن و‌ اصابت گوله های برف تو صورتم، حتی لیز خوردن؛ حتما دومی رو انتخاب می کنم😄


پ.ن۲: زمستونه خدا، سردِ ،دمش گرم!( آهنگ مزخرررررفی که زمینه فضای برف بازی مون نمی دونم توسط کی تو‌فضا پخش بود!)


پ.ن۳: عکس ما نیستیم! (چه معنی داره عکس خودمونو‌ بذارم!)

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۸ بهمن ۹۶ ، ۱۰:۳۲
راهی به سوی نور

راستش را بخواهید


خجالت می کشم، روز شما را به من تبریک می گویند.

من کجا؟ شما کجا؟

سختی هایی که من تحمل می کنم کجا؟ مصیبت شما که «عظم رزیه» و «عظمت مصیبتک» است کجا؟

سکوت ظاهر و صبر همراه غر زدن های در خفای من کجا؟ صبر جمیل شما کجا؟

دیدن های من کجا و «رایت جمیل» شما کجا؟

مرهم روح و ‌روان و جسم بودن شما کجا؟ عشق و ایثار و‌فداکاری شما کجا؟ عبادت و خلوص و ایمان شما کجا و من حقیرِ مسکینِ مستجیرِ ضعیف کجا؟


اگر شما عیار و‌ مقیاس سنجش پرستار باشید، پس وای به حال پرستاران...احتمالا اشتباهی رُخ داده، یک اشتباه زیبا...

روزتان مبارک بانو....


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۶ ، ۰۱:۰۴
راهی به سوی نور

ختم شدی

بسیار زودتر از روزهایی که فکر می کردم.

آشفتگی حالم که سر باز می کرد، تو مانند آبی بودی بر آتش وجود ناآرامم.

و من بعد از سال ها که معنی و ربط آیه آیه ات را در زندگی ام فهمیدم، با سری از شرم به پایین افتاده می گویم:

«یَا أَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُّزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَیْنَا إِنَّ اللَّهَ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقِینَ »

بضاعتم کم است ، فهمم از آیه های عمیقت اندازه ی نَمی است که سیرابم نمی کند. شما پیمانه ام را کامل پُر کن. شما «فلق» های زندگی را به من نشان بده، شما انتخاب «خیر» را سر راهم قرار بده، شما توفیق «اوفوا به عهد» را نصیبم کن، شما بفهمان در زندگی دنبال خوشی بودن اشتباه است که خودت « کادحا الی ربک» را طریق زندگی ام قرار دادی، شما سرشارم کن از علمی که نور است،  راضی ام کن به خواستنی که شر محسوبش می کنم و  اگر تو بخواهی، خیر قرار می دهی درونش را، یادم بده «تقوایی» که کلید حل مشکلات است و هادی راه...

شرمنده...

شرمنده که هنوز انقدر از تو دورم...

پ.ن: حتما حکمتی در این مقارنت های ختم قرآن هایم با روزها و مکان های مبارک است.

امروز برام خاطره انگیز شد...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۶ ، ۱۹:۱۳
راهی به سوی نور