راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است

نمی دانم از کجا شروع کنم؟

 نمره خوبی به خودم نمی دهم! هیچ وقت نمره خوبی نمی دهم...آرمان هایم مانع از پذیرش فضای موجود می شود، حتی گاهی مانع از پذیرش واقعیت ها...گاهی سنگ بزرگ می شوند برای نزدن...گاهی...

اما حالا

وقتی به چند سخنرانی اخیر رهبر توجه می کنی و در همه آن ها یک آماده باش جدی می بینی!

وقتی به حوادث منا توجه می کنی!

وقتی به اوضاع سیاسی کشور نگاه می کنی!

وقتی یاد حرف های زده شده ی کنار یادبود شهید هادی میوفتی، آن هم در شب قدر، وقتی اتفاقات مشهد را مرور می کنی، وقتی روزعرفه را به یاد می آوری...

به خودت حق می دهی که بلند اعلام کنی....

من با "تــــــــــــــــــــمــــــــــــــام" وســعـــم کــــار نـــــکــــرده ام...

هیچ وقت...در هیچ زمینه ای...

یک عمر اشتباه فهمیدم"لا یکلف الله نفسا الا وسعها" را....یک عمر دنبال توجیه عدم تکلیف گرایی ام بودم...

غافل از این که وقتی تکلیف را تشخیص دادی...وقتی"درست" تشخیص دادی...آنوقت "وسع های غیبی" هم به سراغت می آیند...آن وقت طبیعت هم در راستای تکلیف تو حرکت خواهد کرد...آنوقت جسم تو در برابر روحت تاب خواهد آورد...آن وقت "چمران" می شوی که هر گاه  فریاد زدی" بند بیا" خون جاری بدنت هم گوش به فرمانت باشد...آنوقت "علم الهدی" می شوی که فعالانه به دنبال تکلیف بود نه منفعلانه....آنوقت هست که ولایت معنوی امام زمان(عج) را حس می کنی...ولایت معنوی نائب بر حقش را...آنوقت بعد حرف زدن هایت جواب هم می شنوی...

"من"  در تشخیص تکلیف عاجزم...

این روزها به "عجز" رسیده ام...عجزی که با"عبث" متفاوت است...پوچی نیست... فشارت می دهند که از تمامی مراحل "علم"و "عقل" و "عشق" و "عمل"، آزاد شوی و از این مرکب ها هم ناامید...این ها که روزی مرکب هستند روزی حجاب می شوند...حجاب نورانی...باید این ها را رها کرد...آن ها که از راه "عبودیت" و "اطاعت"  گام برداشته اند سریع تر رسیده اند...

و چه زیبا معنا کرد استاد عبودیت را..." عبودیت یعنی در هر کاری اول بگویی: خدایا دقیقا الان چه کار کنم؟" ...

"ما در هر لحظه موظف به انجام یک کار هستیم که اگر انجامش دادیم ،همه کارهایمان را کرده ایم ولی اگر آن یک کار باقی ماند یعنی هیچ نکرده ایم"...

و تشخیص این یک کار برای منِ به عجز رسیده سخت است... واقعا سخت...

وقتی "راه " بیوفتی، وسعت دنیا برایت سجن می شود...اصلا وقتی راه می افتی که دیگر تاب ایستادن نداشته باشی...

وای از توشه کم و راه دور...

"ما اضیق الطرق" وای از تنگی راه ...

وای از.....

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟چون باشی؟

در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی...

 


خدایا...

از کاروان جا مانده ام...دیگر با پای خودم نمی رسم... پرواز یادم می دهی؟؟؟؟؟..

مگر که دعای نیمه شبی دفع صد بلا بکند...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۱
راهی به سوی نور