راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

#مهاتما_گاندی
#رومن_رولان
#محمد_قاضی

اصل در این ایمان، آن است که نه فقط نباید منکر خصومت در جهان شد، بلکه باید آن را دید و باور کرد، و اگر علیه آن مبارزه شود چه بهتر! 
زیرا ایمان همان مبارزه است، و اصل «عدم زور» ما سخت ترین مبارزه هاست. راه صلح از راه ضعف جداست. ما ضعف را بیش از زورگویی دشمن می داریم. هیچ چیز -نه بدی و نه خوبی_ بدون قدرت ارزش ندارد. صلح طلبی با عجز و ناله، برای صلح مهلک است: در واقع  بزدلی بی ایمانی است. آن ها که ایمان ندارند و یا می ترسند، کنار بروند! راه صلح خود فدا کردن است! 
این درس گاندی است...


 

پ.ن ۱: 
رهبر انقلاب در دیدار با خانواده شهید مطهری، با ذکر خاطره‌ای در خصوص شرح‌حال نویسی با اشاره به کتابی از رومن رولان، تاکید کردند: «یک وقت به یکی از این آقایان اهل قلم و ادبیات که می گفت می خواهم شرح حالی از امام بنویسم گفتم، اگر می خواهی از امام شرح حالی بنویسی حتماً کتاب «مهاتما گاندی» را که «رومن رولان» نوشته بخوان. انصافاً «رومن رولان» در تصویرسازی آدم فوق العاده ای است.
هم در رمان هایش این طور است. هم در شرح حال هایش، «رومن رولان» یک، دو سه رمان بزرگ خوب دارد که از لحاظ داستانی، در حدّ رمان های درجه یک دنیا نیست اما از لحاظ تصویر و توصیف... به خصوص تبیین آن خصوصیات روانی و فکری چیز فوق العاده‌ای است...راجع به گاندی من خیلی کتاب خوانده‌ام اما هیچ کدام به خوبی این کتاب نبود. نویسنده مدت کوتاهی به هند رفته و شخصیت گاندی را ـ شخصیت معنوی او را ـ اندازه گیری کرده و با بهترین بیانی توصیف نموده است...»

پ.ن ۲: 
- آیا انسانی هست که رؤیایش این باشد که زبان انگلیسی، زبان ملی هندوستان شود؟
 
- (فریادهای «هرگز، هرگز» حاضرین)... 

- حتی اگر شده برای یک لحظه، تصور کنید که جوانان ما باید وارد چه رقابت نابرابری در مقابل هر یک از جوانان انگلیسی شوند. من این سعادت را داشتم تا با چند تن از استادان دانشگاهی (شهر) پونه به‌طور خودمانی گپ بزنم. ایشان به من اظهار کردند که هر جوان هندی، (فقط) به‌خاطر این‌که دانش‌اش را از طریق زبان انگلیسی کسب کرده‌است، حداقل شش سال باارزش از زندگی خود را از دست داده‌است. این عدد را در تعداد دانش‌جویانی که از مدارس و کالج‌های ما بیرون می‌آیند ضرب کنید، و خودتان ببینید که ملت (ما) تا کنون چند هزار سال را از دست داده‌است. یک اتهامی که به ما می‌زنند این است که ما نوآوری و بدعت نداریم. چطور می‌توانیم نوآوری داشته باشیم، اگر باید این سال‌های باارزش زندگی‌مان را به تسلط یافتن به زبانی بیگانه اختصاص دهیم؟ (تازه) در این سعی‌مان هم شکست می‌خوریم…

(گاندی،  روز ۶ فوریهٔ ۱۹۱۶ در دانشگاه هندوی بنارس )

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۹ ، ۱۶:۳۱
راهی به سوی نور

توی برنامه ریزی ساعت های کاری بعضی شغل ها، یه چیزی داریم به اسم « on call»

یعنی تو عملا اون روز سرکار نیستی، ولی باید آمادگی این رو هم داشته باشی که اگر اتفاقی افتاد و بهت نیاز شد، بتونی هماهنگ شی و بری! یعنی آمادگی پذیرش حضور، حالا یا این حضور نیاز میشه و می ری یا نیاز نیست و‌نمی ری( یه درصدی هم بابت این آمادگی ها حقوق دریافت می کنی)


توی زندگی یه اتفاقاتی میوفته که *فقط* تو رو برای پذیرش یه تصمیم آماده کنه، و این آمادگی اصل هست، نه خود اون اتفاق...

نمی دونم تا حالا براتون پیش اومده یه تصمیم سخت برای قرار گیری در یه موقعیت بگیرید، و وقتی گرفتید اصلا اون موقعیت براتون پیش نیاد که نیاز به عملی شدن اون تصمیم بشه... 
بعد اگر تصمیمت درست بوده باشه، حتی اگر عمل هم نکنی حس خوبی داری، حس از پسش براومدن، حس بزرگ شدن، حس پیروزی

و اگر تصمیمت اشتباه باشه، با این که کار خطایی عملا شکل نگرفته اما احساس شکست می کنی، احساس کم آوردن...

 

اگر بخوام راحت تر توضیح بدم 
مثل حضرت ابراهیم (ع) 
توی موقعیتی قرار می گیره و تصمیمی می گیره، و‌اون اتفاق اصلا به صحنه ی عمل نمی رسه ولی ما سال ها این *آمادگی کامل پذیرش عبد بودن* رو جشن می گیریم...


خدایا؛ توان این تصمیمات رو ‌بهمون عطا کن

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۳۰
راهی به سوی نور

اگر یهو  بگن تا سه ماه دیگه زنده ای چی‌کار می کنی؟ 

امروز به یه بنده خدایی اینو گفتن! 


به خاطر بیماریش نیاز به ویلچر داشت، یه نفر بهش گفت شاید تا هفته ی دیگه بتونم برات تهیه کنم.
جوابش خیلی قابل تأمل بود

گفت صبر کردن تا یه هفته دیگه برای یکی‌مثل من، تلف کردن بخش زیادی از عمرش محسوب میشه...

 

 

از کجا معلوم تلف کردن همین ساعت، امروز، این هفته، این ماه و... هدر دادن بیش از نصفی از عمر باقی موندمون نباشه؟

با این نگاه چقدر فرق میکنه ارزش لحظه ها!

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۱۵:۱۸
راهی به سوی نور