راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱۰ مطلب با موضوع «تدبر در قرآنـ» ثبت شده است

بالاترین محدودیت انسان در نشدن کارها، نخواستن است

خیلی چیزهایی که حتی در دنیا نداریم به دلیل نخواستن است...
البته دنیا ارزش خواستن نداردو گذراست...

در فرهنگ عمومی ما این خواسته که باید امام حی را ملاقات کنیم و از او دستور بگیریم نوعا نیست...
چرا؟
چون او غایب است
و گفته اند که اصلا نخواهید که اورا ببینید به نوعی نخواستن او برای ما صرف شده است.
مثلا اگر فردی بگوید وظیفه شرعی من دیدن امام است به او برچسپ میزنند...

در حالیکه هرکسی وظیفه دارد حداقل بخواهد
این که نمیشود به فرد مربوط نیست...

تو باید نیاز داشته باشی و روی آن کار کنی نه اینکه فراموش کنی

 

*هرکس می یابد هر آن چه را می خواهد و اگر چیزی را نیافته است نخواسته است.*

 

استاد اخوت- ختم مفهومی سوره مبارکه یس

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۸ ، ۱۶:۴۶
راهی به سوی نور

تمام می شوم

شبیه یخ

ذره ذره ذوب می شوم

همین برای #در_خُسر بودنم کافی است...


 #امید دارم که شاید جایم دهی در زمره ی  #اِلّا هایت

#سوره_عصر

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۰۰:۳۴
راهی به سوی نور

تفسیر سوره ی نصر را می خواندم.

در آیه ی « و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا»  جالب شد بدانم چرا از لفظ یدخلون استفاده شده است و مثلا گفته نشده یومنون، یا یدینون یا‌...


متوجه شدم استفاده از این کلمه به خاطر تفاوت در مراتبِ ایمانیِ افرادِ وارد شده به دین است.

اینکه فقط شهادتین گفته باشی، مؤمن نیستی! تازه مرحله ی یک دین محسوب می شوی، یعنی الان مسلم هستی! همین. مرتبه ای که فقط زبان است.

تا زمانی که ایمان وارد قلبت نشده باشد، مومن نیستی. اگرچه وقتی وارد قلبت هم شد، بازهم معصوم از تخلف نمی شوی،  باید مرحله ی بالاتر دین را طی کنی، یعنی مرحله ی عمل. 

و در مرحله ی بعدی عمل، تفاوت در میزان خلوص عمل هایت خواهد بود، هرچه عمل خالص تر، مرتبه ی ایمانی ات بالاتر.(خلاصه ی مقاله ی مراتب ایمان از منظر علامه طباطبایی که در انتهای متن بارگذاری شده است)


نکته ی بعدی که در سوره توجه ام را به خود جلب کرد این بود:

فضای ترسیم شده در سوره ی نصر، چقدر شبیه فضای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است، یک فتحی که با نصرت خدا اتفاق افتاده و مردم به خاطر فاتح بودن آن دین و چهارچوب، فوج فوج وارد می شوند، خُب در چنین جامعه ای همه مدل آدمی وارد شده است، چه آنکه فقط زبانی وارد شده -چه بسا به خاطر طمع  یا ترس یا نفاق- چه آنکه ایمان آورده اما فقط در حد ایمان قلبی. و برای رسیدن به عمل، باید یاد بگیرد و آنچه وارد قلبش کرده، عمق بدهد.

پس این آدم هم تخلف دارد.

...و باید بدانیم که اکثریت این فوج ها را همان دسته ی یک و دو می سازند.

اما...

شیطان فضای این جامعه را برای ما چطور وانمود می کند؟

القا می کند که جامعه ای که اسمش اسلامی هست،اما  تخلف هم دارد، دروغ و فساد و‌کارشکنی و فقر  هم دارد، پس به چه دردی می خورد؟

در نتیجه؟

درنتیجه، باید برویم سراغ طاغوت...همان مرتبه ی قبل صفر، همان پایین. چون به کمال ایمان نرسیده ایم برویم کافر شویم!


چه ابلهانه! آدم در چنین شرایطی بالاتر رفتن را انتخاب می کند نه پایین تر رفتن را.


اَمای دوم

وظیفه ی آن رأس های ایمانی جامعه آن است که از فوج فوج روی آوردن مردم حُسن استفاده کنند و عمق ایمانشان را افزایش دهند.

چرایی و منطقِ مبانی را برای همه جا بیاندازند.

مباحثه و مناظره و کرسی آزاد اندیشی برگزار کنند تا خلأ های فکری و ایمانی جامعه را شناسایی کنند و در جهت پر کردنش برنامه ریزی کنند، نظام های تربیتی و آموزشی را برای اصلاح و ارتقاء مراتب ایمانی بچینند.

 و اگر نکردند و نکردیم، روزی که تب و تاب این فوج ها بخوابد، مجبوریم راه رفته را دوباره طی کنیم، باید از اول شروع کنیم به توضیح دادن و استدلال  و رفع شبهه کردن.

چون مطابق منطق سوره، زمانی که باید حمد(ثنا و تحسین زیبایی اختیاری) و تسبیح(حرکت رو به کمال با رفع ضعف ها) و استغفار( پوشاندن و محو اثر) می کردیم، نکردیم.

می دانم، وعده پیروزی حق، صد البته حتمی است.

ولی نکند به خاطر  اشتباهات و تعلل های ما به تاخیر بیافتاد؟


مقاله مراتب ایمانمراتب ایمان

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۷ ، ۰۸:۳۴
راهی به سوی نور

هر کس همانی می شود که باید بشود، چه "علف" باشی، چه "خرما"، نباید برایت فرق داشته باشد. مهم این است که دانه ی وجودت شکافته شود.

در پیکره ی امت، هر کس نقشی دارد.

 "نقش" تو چیست؟ مهم ترین مسئله زندگی تو این است که به این سوال جواب دهی.

جایگاه و رتبه و شغل نیست که اندازه ات را معلوم می کند، مهم شکُفتَنت در همان جایی است که باید بشکُفی.


قرار است کجا باشی؟ همان جا باش و درست کارت را انجام بده....


سوره عبس:

أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ﴿۲۵﴾

که ما آب را به صورت بارشى فرو ریختیم 

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ﴿۲۶﴾

آنگاه زمین را با شکافتنى [لازم] شکافتیم 

فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا ﴿۲۷﴾

پس در آن دانه رویانیدیم

وَعِنَبًا وَقَضْبًا ﴿۲۸﴾

و انگور و سبزى 

وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا ﴿۲۹﴾

و زیتون و درخت‏ خرما 

وَحَدَائِقَ غُلْبًا ﴿۳۰﴾

و باغهاى انبوه 

وَفَاکِهَةً وَأَبًّا ﴿۳۱﴾

و میوه و چراگاه 

مَتَاعًا لَکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ ﴿۳۲﴾

[تا وسیله] استفاده شما و دامهایتان باشد.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۷ ، ۲۰:۰۴
راهی به سوی نور

بسم الله الرحمن الرحیم


ای پیامبر ما.....

أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؟

 وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ؟

 الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَک؟

وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ؟

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا....

انگار هرآنچه موسی (ع) هنگام ابلاغ رسالتش برای دعوت فرعون از خدا خواست، همان ابتدا خدا به رسول دردانه اش داد.

شرح صدر، برداشتن وزر، یسر در امور محوله و...

همان دعای موسی....

قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی

وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی

وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی

یَفْقَهُوا قَوْلِی

وَاجْعَل لِّی وَزِیرًا مِّنْ أَهْلِی

هَارُونَ أَخِی

اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی


پشت موسی(ع) به برادرش هارون گرم است؛

ظَهر و پشت پیامبر(ص) با داشتن علی(ع) سبک می شود.


پشت و پناه حسین(ع)، می شود برادرش عباس(ع). همان که با رفتنش الانُ انکسرَ ظَهری می شود حسین(ع)...



مدعی دروغ زَن انتظار.... تو چه؟ تو  چقدر باربردار سختی های امامت شده ای؟

چقدر در حمل بار هدایت امام-که از سنگینی اش،کمر خم کرده- کمک کرده ای؟!

من

و من های شبیه به من

همان لاف زن های در غربتیم...



تا من منم، ضمیر تو پیدا نمی شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۷ ، ۲۲:۴۱
راهی به سوی نور

گفتم: آخه تو چه می دونی شرایط منو؟ واقعا تو این شرایط چطور میشه خوب بود؟ اصلا چطور میشه این شرایط رو تحمل کرد؟

گفت: مسلمونی دیگه؟ 

- شوخیت گرفته؟ می بینی حال و روزمو ها!

- هستی دیگه؟ آره؟ به خدا و کتاب خدا و ائمه و اماما هم اعتقاد داری؟

- میشه بگی چه ربطی داره؟

- ببین، خدا راه همه ی عذر و بهونه ها رو بسته، نمی تونی بگی نشد! نتونستم! می خواستم درست زندگی کنم اما نمی تونستم! 

اینا که می گی، یه مشت بهونه است، که خدا قبلا حجت و‌تموم کرد و عذر و بهونه ای باقی نذاشته! مگه بگی اعوذ بالله، خدا اندازه تو عقلش نرسیده و یه سری عذر و بهانه رو در نظر نگرفته که فکر کنم انقدری بفهمی که اینو نگی!

- اوووم

- پس تو هر شرایطی که هستی و قدرت انتخابش با تو نبوده، (مثلا شرایط پدر و مادر، همسری که با معیار درست و عاقلانه انتخاب کردی و حالا فهمیدی اونی نبوده که نشون داده، شهری که ناچاری توش زندگی کنی و شرایط تغییرش رو نداری، همسایه هایی که امکان تغییرشونو نداری و...) یعنی بهترین فرصت رشدت توی همون شرایط قرار داده شده! یعنی تو باید درست ترین کار ممکن رو تو اون شرایط انجام بدی، حله؟!

- فهمیدنش سخته! ولی حرفت منطقیه! ان شاءالله که حلّه!


...لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلا وُسْعا، وَ لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلا یُسْرا، وَ لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لا عُذْرا.

...هر چه طاقت نداشتیم از ما برداشت و جز به آن چه سهل بود تکلیف نفرمود و جز به کار آسان امر نکرد و براى هیچ یک از ما حجت و عذرى نگذاشت.

(دعای اول صحیفه سجادیه)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۹:۱۵
راهی به سوی نور

یکسان شدن فقیر و غنی را اگر در بُعد غیرمادی اش در نظر بگیریم یعنی:

رمضان فرصتی است که می شود ره صد ساله را، یک ماهِ رفت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۱
راهی به سوی نور


یه حرفایی رو فهمیدن، گنده تر از ظرفیت وجودی فعلی منه!

اما یه جا خوندم که اگه حتی اَدای آدم متوکل رو‌ هم دربیاری، خدا مثل آدم های متوکل باهات برخورد می کنه...

حالا دوست دارم اَدای آدم هایی رو در بیارم، که انگار توحید رو فهمیدن، درک کردن و دارن در زندگیشون به کار می برن...

 یه جا تو کتاب رسائل توحیدیه علامه طباطبایی نوشته،(نقل به مضمون) اگر فهمیدی خدا مالک مطلق و تنها وجود حقیقی هست، اونوقت دیگه رذائل اصلا دیگه مطرح نیست که حالا بخوای دلیل بد بودنشون رو بررسی کنی...

یعنی مثلا وقتی فهمیدی هر نعمتی برای خداست، دیگه حسودی نمی کنی، به چی حسودی کنی؟ به چیزی که یه نفر داره اما واسه ی خودش نیست؟ 

وقتی فهمیدی «إِنَّا لِلَّهِ» دیگه از نداشته هات غصه نمی خوری، که هر چیزی بوده و ازت گرفته شده، از اولش برای تو نبوده اصلا!

تو با تصادف ماشینی که از اول برای تو نبوده و انتصابی هم بهت نداشته ناراحت میشی؟

تو بابت پس گرفتن امانتی که از اول می دونستی باید پس بدی جزع و فزع می کنی؟

وقتی فهمیدی «مال» صاحب اصلیش یکی دیگه است، دیگه «بخیل» میشی؟

وقتی فهمیدی هرچه انجام دادی لطف و توفیق خدا بوده، دیگه «مغرور» میشی؟


کاش بفهمیم...

کاش...

روزی سال جدید مون باشه «حوّل حالی» که فقط دست خداست، باشه «مقلب قلوبی» که قلب ها هم دست خداست....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۶ ، ۱۳:۱۷
راهی به سوی نور

#قرآن

#الله


خواندمت

از پس قرن ها فاصله

از پس روزگار غربت و مظلومیت

خواندمت

صفحه صفحه هایی که نسل های قبل ترم خوانده بود

همان بشارت ها

همان انذارها

احکام های مشابه را

داستان هایی که تو هم خوانده بودی

حتی صدها سال قبل

لذتش صدچندان می شود وقتی حس می کنی، کتابی را می خوانی که مولایت خوانده، که اسطوره های زندگیت خوانده...

اشتراکمان در کتاب بی نظیر است...

حالا ما همه به یک وعده دل خوشیم

به یک بشارت شادیم 

و انذارهای مشابه داریم....


و قشنگ ترین آیه ات را بارها زمزمه می کنم...

« الا بذکر الله تطمئن القلوب»

قران

پ.ن:چه شکاف عمیقی بود بینمان...

خدایا زندگی ماراقرانی، مشغله هایمان را قرانی و مرگمان را قرانی مقدر کن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۶ ، ۰۸:۵۵
راهی به سوی نور

#روش_برداشت_از_قرآن

#علی_صفایی_حائری

عین صاد


راستی ریاضت ها چقدر شکل عوض می کنند. آن وقت‌ها که می‌خواهی مثل بلبل حرف بزنی و خودت را نشان بدهی، باید خفه باشی و هنگامی که حال گفتن نداری و کلمه‌ها برایت وزنه‌های سنگین هستند، باید تا صبح وزنه برداری.

در درونم غوغا بود، خسته بودم. حال من حال گفتن نبود ولی چاره‌ای هم جز گفتن نبود.

آرام ولی بی‌رمق از او پرسیدم: می‌خواهی خوب‌تر بشوی؟

با تمام وجودش جواب داد: بله

گفتم خوبی چیست؟ خوبی، ثروتمند شدن، عالم شدن، قدرتمند شدن، مشهور شدن و محبوب شدن است؟...

گفتم: یک خوبی داریم و یک خوشی، تو کدامش را می خواهی؟ خربزه برای مریض خوش است ولی خوب نیست. دارو برای او خوب است ولی خوش نیست. تو کدام را طالب هستی؟

مجبور بود بگوید: خوبی را می‌خواهم، هر چند ناخوش باشد و گفت.

پرسیدم: خوبی چیست؟ و برای رسیدن به خوبی باید چه بکنی؟

کمکش کردم جواب داد: خوبی آن است که کمبودهای مرا پر کند و کسری مرا جبران کند. به من بدهد، از من نگیرد. این خوبی است، اما راهش را نمی‌دانم.

گفتم: قرآن هم خوبی را نشان می‌دهد، که در این عنوان‌ها و اسم‌ها و این سو رفتن‌ها و این سو آمدن‌ها نیست:

لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَٰکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ... (بقره۱۷۷)

خوبی این نیست که رو به شرق و غرب بیاورید، بلکه خوبی گرایش و عشق به الله و گرایش و عشق به ادامه‌ی انسان و روز دیگر است...

پ.ن: تازه می فهمم چقدر با قران انس نداشتم! ارتباط با امام زمان(عج) فرداها به اندازه ارتباط امروزِ ما با قرانه! یعنی....

پ.ن۲: مدرسه قرانی دانشگاه تهران  گزینه ی خوبی واسه دونستن،ندونستنامونه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۶ ، ۱۴:۱۶
راهی به سوی نور