راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

 

اولین روزی که رفتیم دانشگاه، ما رو جمع کردن تو یه اتاق و شروع کردن به توجیه کردنمون:

-معرفی استاد راهنما تا پایان بهمن

-مشخص کردن عنوان پایانامه تا پایان بهمن

-شرکت در....

-چاپ مقاله در...

گفتن و گفتن و گفتن...

از همون روز اول یه هول و ولایی انداختن تو دل همه.

همکلاسی ها شروع کردن به گشتن برای پیدا کردن استاد خوب.

کدوم استاد خوب نمره میده؟

کدوم استاد با آدم راه میاد؟

کدوم استاد سخت نمیگیره؟

کدوم استاد برشش تو دانشکده بالاست؟مقام علمی داره؟و...

از من می پرسیدن چون من دانشجوی 4 سال پیش همین دانشکده بودم

آخرشم می گفتن: خوش به حالت که همه ی استادا رو می شناسی...

کم کم همه ،اساتید راهنماشون انتخاب شد...

زیر نظر اساتید شروع به کار کردن

موندم خودم و خودم..

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۲۰:۲۰
راهی به سوی نور