راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

توقع داشتن یا نداشتن هاست که  باعث ایجاد دلخوری ها، خستگی ها، سرد شدن ها و بی انگیزه ها می شود.

وقتی به شناخت رسیده باشی قدر خواسته هایت را با اطرافیانت می سنجی! آن وقت دیگر از کمی ها و کاستی هایش دلگیر نخواهی شد!

آنوقت با توجه به اینکه ارزشی را می فهمی تلاش می کنی حداکثر استفاده و بهره را داشته باشی...

این ها شناخت هایی است که به تو فرصت کم تر اشتباه کردن را می دهند...

 

شناخت ماهی که در آن، ولایت است، شهادت است و قدرهای کثیر! باید برای بهره گیری ات آماده ات کند،بچگی است که در شب قدر به فکرش باشی...

تقدیر نکردن خویش قبل از ورود به قدر موجب خسران است...

باید خود را تقدیر کرد، اندازه گرفت....باید بزرگ تر شدن هایت را ببینی! که اگر بزرگ نشده باشی یعنی کوچک تر شده ای!حتی اگر همانی باشی که سال قبل بوده ای...در مسیر حرکت جهان ایستادن، عین عقب رفتن است...

واگر بزرگ شده ای باید ببینی چقدر باید بزرگ می شدی! شاید سرمایه ات سود دیگری باید می داشت و تو با این اندازه بزرگ شدن ها ضرر کرده ای....

این روزها فرصت است که گاهی فقط فکر کرد! به آنچه بشارتش را به عده ای داده اند!

به آیه آیه هایی که وقتی می خوانی بی آنکه معنی اش را بفهمی ته دلت قنج می رود که کاش من هم  مخاطبش باشم....

فکر کرد به دیده شدن هایی که گاهی فراموشش می کنی! به نعمت هایی که گاهی کفران می شود...

از همان ابتدا که شروع کنی...

از حمدت که بخوانی...

الحمدالله...

شکر نمی گویم ها! نه...شکر گاهی عکس العمل نعمت است؛ ولی حمد....می شود حمد گفت بی آنکه آنچه خواسته ام را داده باشی!

کافی است سه آیه بخوانی که مخاطبت تغییر کند...دیگر برایم سوم شخص غایب نیستی! حالا می گویم ایاک... مخاطبم شده ای...با ضمیر رو به رو...

اما اگر تا به امروز نفهمیده ام تو را...اگر با بارها خواندن و خواندن، سه آیه...سی آیه...سیصد آیه هنوز سرکشانه بی آنکه حیا و شرمی از وجودت کنم به خود مشغولم از کوچک دانستنت نیست ها!من کوچکم...ظرف من وارونه است...

ابوحمزه ثمالی خوانده ام...می فهمم که باید از تو فرار کرد به سوی خودت...  می فهمم که آنکه به من ظلم کرده را باید ببخشم تا لایق بخششت شوم...چه کسی از من به من ظالم تر؟ اگر من ببخشمش، تو هم می بخشی اش؟

می دانم! از مرور آنچه در زندگی ام جاری ساخته ای می دانم...

رفتارت با من عادلانه نبوده است...حال هم توقع عدالت ندارم که هر چه در زندگی ام جاری کرده ای از فضل و بخششت بوده نه عدالتت...

می شود فضل فراخت را شاملمان کنی! می شود آیا؟

اگر این روزها آمدند و رفتند... اگر فهمیدم عامل سرگشتگی ام شیطان نیست! چه کنم؟ اگر فهمیدم که آدم کوکی اش شده ام برای این یک ماه که دستش به من نمیرسد خودم با خود آن کنم که او خواسته!چه کنم؟

اگر...

کمبودهایی که حالا دلم از نداشتن هایش شور می زند...کمَت دارم...می دانی...می دانم...

و کاش ذره شوم،خاکستر شوم و بمیرم وقتی نیامدنت مسببش منم

...می دانم...می دانی...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۵ ، ۰۲:۰۲
راهی به سوی نور