راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۶ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

با نوجوان ها کلاس داشتم.

یکی از بچه ها خواهر کوچک‌ترش رو آورده، اجازه می دم بمونه تو کلاس.

موضوع امروزمون درباره ی برچسب خوردن و زدن هست؛)

زیر موضوعی از خودشناسی...

 

یه برگه ارزیابی هست که بچه ها باید توش درباره نقاط قوت،ضعف،تهدید ها و فرصت هاشون فکر کنند و حرف بزنند.

 

می پرسم کسی می دونه فرق نقاط قوت با فرصت چیه؟ جایزه ای که برای امروز در نظر گرفتم هم در میارم تا بیشتر ترغیب بشن.

خواهر مذکور دست بلند می‌کنه ✋

-بگو مارال جان

- خانم اجازه! ما همیشه می‌گیم خدا قوت، هیچ وقت ولی نمی‌گیم خدا فرصت👌

 

من اگر جایزه رو ندم به این بچه، به کی بدم؟😂

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۰۱ ، ۰۰:۵۵
راهی به سوی نور

گذاشتمش روی زمین؛ همان جایی که خواسته بود، کنار گودالی که عمیق‌تر از آن بود که جای انفجار خمپاره باشد.

چهره‌اش، زیر نور منورها و برق انفجارها، بی‌رنگ شده و خون محاسن سفید و سراسر سینه‌اش را پوشانده بود.

گفت: «آقای نویسنده! مرا یک گوشه توی همین کانال بِکار»

اینها را که برای دکتر تعریف می‌کنم، می‌خندد و مثل معلمی که غلط شاگرد تنبلش را گرفته باشد، می‌گوید:

«نه جناب استاد! بکار صحیح نیست... دفن کن.... و تو اسماعیل را دفن کردی؟!»

و من هر بار می‌ترسم و می‌گویم: «بله، دفنش کردم.» هرچند که سخت وسوسه می‌شوم که بگویم: «بله، کاشتمش.»

 

پ‌ن) یه داستان به شدددت خواندنی درباره چگونگى نفوذ #یهودیان در کشور #فلسطین‌ با استناد به دستنوشته‌هاى یک رزمنده #مسلمان فلسطینى....

نقش #انگلیس_پلید در این نفوذ تدریجی برام خیلی جالب بود!

روحیه عجیب و مرموز و منفور صهیونیسم‌

رو کاملا میشه تصور کرد ...

سادگی و مظلومیت مردم فلسطین رو هم.

فضای داستان، سیر داستان، اطلاعاتی که در حین روایت به مخاطب میده.... نمادها...تصویرسازی های ساده و در عین حال تاثیرگذار

همه چیز در یک #ترکیب_عالی، تلخی یک تاریخ مهجور رو به خوبی به تصویر می‌کشه

و مخاطبش رو به فکر وامیداره...

پایان اسرائیل رو که ان‌شاءالله به زودی با چشمای خودمون میبینیم ✌ولی شروع و شکل‌گیریش رو توی این کتاب بخونید! 🇵🇸

عالی بود 👌

 

#معرفی_کتاب 

#ریاح 

#جلال_توکلی

#انتشارات_سوره_مهر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۴۵
راهی به سوی نور

سلام بر محافظان زیبا‌ترین نماز جاودانه تاریخ!.

همین قدر که به درد امام بخوریم که تیر به تن ما بخورد ولی به امام نخورد.

این‌که از لذت میدان رفتن و ابهت جنگ هم گذشت و ایستاد تا بدنش پر از تیر شود حتی از لذت نماز جماعت با امام هم گذشت ...

همه و همه یعنی #تکلیف_مداری.

👈کربلا آمده است تا به ما #درس_عبدالله_شدن بدهد نه #عبدالحال شدن!

ببین #تکلیف چیست؟ همانجا باش!

و خوش تمنایی است این تمنا:

👈" کاش در آنجا که باید باشم، باشم! "

پ‌ن) سعید پیک دعوت مردم کوفه بود، بعد پیام امام رو به مردم کوفه رسوند، بعد پیام مسلم رو به امام رسوند بعد با امام همراه شد تا کربلا...

چهار مرتبه آواره بیابان شدن ...

هزار و دویست فرسخ راه...

چیزی حدود شش ماه ...

سعیدبن_عبدالله از اون شخصیت‌هایی هست که هر کسی داستانش رو میشنوه برای چند لحظه هم که شده دلش میخواد تصور کنه اگه جای او بود چه میکرد!؟

و اغلب خودمون رو ناتوان میبینیم از انجام کاری که ایشون کرد...

به این فکر میکنم ۱۲ چوبه تیر مسموم خورده باشی جلوی تیر ۱۳ رو با صورت بگیری که مبادا به امام بخوره....

تازه لحظه جان دادن از اربابت بپرسی:

""آیا وفا کردم؟""

(شاید #وفا مهمترین مظهر ایمان و #علاقه به دیگری باشه.

وفا بهترین محک برای سنجش #صداقت و #ایمان است.)

کربلا معدن وفاست .....

👈وفا یعنی پیمانه‌ات را پُر کنی که دیگه جای "ای کاش..." نباشه!

... و تا هفتادو سومین نفر نشوی،

احساسات اصحاب را نخواهی فهمید.

 

#راهی_با_سعید

(( گذری بر #حسین_شناسی_سعیدانه با جناب سعیدابن‌عبدالله))

#سید_علی_اصغر_علوی

#نشر_سدید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۳۳
راهی به سوی نور

کربلا هرکس را که بخواهد با تکیه بر بهانه‌ها صحنه حق را رها کند، خلع سلاح می‌کند؛ حتی کودک با گریه خویشتن می‌تواند نقش آفرین باشد.         

همراه حالات انسانی نیز در کربلا چهره و ز جلوه نموده است؛ حضور خانوادگی و دسته جمعی، نوعروسان، بیماران و گرفتاران. برای مثال، عبدالله بن عمیر کلبی و جنادة بن حارث انصاری با خانواده در جبهه حضور یافته‌اند، یا فرزند یکی از صحابه را به اسارت گرفته‌اند و اباعبدالله هرچند وی را برای رفتن و آزاد کردن فرزند تشویق می‌کند و حتی هزینه لازم را برای رهایی فرزند می‌پردازد، امام را رها نمی‌کند. غم، شادی، آرامش، اضطراب، تشنگی، گرسنگی، غربت، قساوت و شقاوت، محبت و مهربانی و همه جلوه‌ها و حالات، از فروترین تا فراترین، در کربلا دیده می شود.

کربلا سرزمین بی‌بهانگی است: تشنگی، بهانه نجنگیدن و تنهایی، دلیل گریز، تسلیم و ذلت‌پذیری نیست. اگر بدانی زن و فرزند نیز از قساوت و بی‌رحمی دشمن مصون نمی‌مانند و اسارت و رنج در انتظار نشسته است، نمی‌توان صحنه را رها کرد و مسئولیت را نادیده گرفت.   

شاید این فقره از زیارت اربعین رساترین وصف از کربلا و شهادت ابا عبدالله(ع) و یارانش باشد:  

«و حسین(ع) جانش را فدای تو کرد تا بندگانت را از جهالت و نادانی و سردرگمی و گمراهی رهایی بخشد.

کربلا پایان بخش سردرگمی و بلاتکلیفی است و تکلیف همه پس از کربلا معلوم است...  

#معرفی_کتاب

#توجیه_المسائل_کربلا

#سید_علی_اصغر_علوی

#بهانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۳۲
راهی به سوی نور

این کتاب به تحلیل و بررسی پیمان شکنی کوفیان در مواجهه با امام حسین (ع) پرداخته است .

اینکه چه شد از دل ۱۸ هزار نامه عاشق ۳۰هزار قاتل ایجاد شد؟

پاسخ های زیادی به معمای تاریخی *قلوبهم معک و سیوفهم علیک* داده شده است .

این بار از منظری دیگر ،پاسخی از جنس *«اراده».* 

این رساله به دنبال پاسخی برای یک درد تاریخی شیعه خواهد بود ؟

چرا قلم تقدیر حتی یک نفر را از شام به کربلا نیاورد و تماما کوفیانی را در مقابل امامشان قرار داد که ادعای محبت او و انتظار امدنش را داشتند ؟

حسین (ع) را منتظرانش کشتند !

نبود اراده و عزم در همسایگی مفاهیمی چون راحت طلبی ،عافیت طلبی ،دنیا خواهی ،رخوت و ترس و..

 

*برشی از کتاب*

پیام بزرگ کربلا این است:

در نداشتن ها هم میتوان حماسه افرید اگر *اهل عزم* باشیم و

برای گذر از حکمت نظری به حکمت عملی توجه و دقت بر موارد عاشورایی و الگوهای موجود کربلا کافی است .

 

#معرفی_کتاب

#توضیح_الرسائل_کربلا

#سید_علی_اصغر_علوی

#عزم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۲۹
راهی به سوی نور

-«من نمی تونم بهت یاد بدم چی کار کنی آزارت ندن، سباستین.»

- سباستین نفس زنان جواب می دهد: «پس چی می تونی یادم بدی؟»

- «که بجنگی»

- «با چی بجنگم؟»

«با همه ی اون هایی که امشب می‌آن»

-«کی ها؟»

-«کابوس هات، ضعف‌هات، کمبودهات، هیولاهات.»

 

#سباستین_و_ترول

#فریدریک_بکمن

#معرفی_کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۰۱ ، ۲۲:۲۷
راهی به سوی نور