راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




سلام بانوی استوارم

فهمیده ام

هر چه می دوم بیشتر عقب می مانم

هرچه میخوانم و می شنوم 

بیشتر نمی شناسمت....

می فهمم که چیزی نمی فهمم...

دل خوشم که هنوز اجازه دادی ام که صدایت کنم....

مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــادر

مادر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۵ ، ۱۴:۳۴
راهی به سوی نور


امروز تو حرم یه صوتی رو گوش می دادم...

یه روزی یه بنده خدایی یه سگی رو برای نگهبانی خونش می بره، بعد چند سال که سگ پیر میشه اونو بیرون می کنه و یه سگ دیگه رو به جاش خونش می بره...شب خواب می بینه که یه جمعی پیش امام رضا(ع) هستن و حضرت روشون رو از اون بر می گردونن...علت رو که می پرسن می گن شاکی داری..این سگ...این از جوانی تو خونه تو خدمت کرده، نباید سر پیری ولش می کردی....

 

اینکه دیر اومدم و زودی باید برمی گشتم...اونم بدون اینکه یه دل سیر تو صحن انقلابت بشینم و از زاویه ی عشق گنبدتونو ببینم برام سخت بود....

اینکه چی شد که تو دل خانواده انداختی که غافلگیرم کنند و بیان مشهد و مدت اقامتم اینجا تمدید شه رو نمی دونم...

اینکه خیلی یهویی این صوت به دستم می رسه...

ولی...

یه چیز مشترک بین همه اینا وجود داره...

آقا یادتونه ما بغل مادرمون بودیم میومدیم تو این حرم...یه وقتی که صل الله علیک یا ابا الحسن می گفت و اشک می ریخت؟.اشکش ریخت رو صورتم ها...

یه وقتی بچه بودیم، تو مجلس روضه ی شما، همزمان شیر و با اشک روضه خوردیم...

آقا واسه شما بد می شه ها...

مگه میشه از زمانی که طفل بودیم دم خونه تو باشیم ولی وقتی بزرگ شدیم و زمان گرفتاریمون شده بگی برو پی کارت؟

آقا واسه شما بده...امام رئوفم می دونم بد کردم....

ولی همه غلام ها که سفید نیستن. بین غلامات غلام سیاهم داری دیگه...غلام سیاه،چرک، کثیف هم جزء زائرات محسوب نمی شه؟

من اذن دخول می خونم ولی نمی دونم اجازه می دی بهم بیام تو یا نه؟...

اجازه می دی دلم بلرزه؟ اجازه می دی اشکم جاری بشه؟

ایمان دارم قبل از اینکه پامو بزارم تو باب الجوادت، آغوشت از من بازتر و مشتاق تره...

ایمان دارم...از در این خانه با دست خالی خارج نمی شم...شک ندارم..حتی حق شک کردن هم ندارم...

آقا راستش ما از الان طلبکاریم...

کامل ترین انسان...محل ورود خروج ملائکه...واسطه فیض خدا...

مگر میشه نبینیم؟ مگر میشه صدامو نشنوی؟ جوابم رو ندی؟

در بد بودن ما شکی نیست...همون قدر که در خوب بودن شما.....

قرارمون زیارت با معرفت بود.یادتونه دیگه؟....

ادب فنای مقربان

پ.ن: (بخشی از کتاب)

"با توجه به اینکه قلب مطهر امام زمان هر عصری(که انسان کامل و کامل ترین انسان عصر خویش است)محل نزول و فرود فرشتگان الهی است و او میزبان تمام آنهاست.بنابر این در این عصرکه ما در آن زندگی می کنیم سکان هدایت انسان ها و اداره نظام آفرینش به دست حضرت بقیه الله،صاحب العصر و الزمان(عج) سپرده شده،میزبانی ملائکه نیز به عهده وی است."...

حقیقتا کتابی معرفت افزاست....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۱
راهی به سوی نور

 

اولین روزی که رفتیم دانشگاه، ما رو جمع کردن تو یه اتاق و شروع کردن به توجیه کردنمون:

-معرفی استاد راهنما تا پایان بهمن

-مشخص کردن عنوان پایانامه تا پایان بهمن

-شرکت در....

-چاپ مقاله در...

گفتن و گفتن و گفتن...

از همون روز اول یه هول و ولایی انداختن تو دل همه.

همکلاسی ها شروع کردن به گشتن برای پیدا کردن استاد خوب.

کدوم استاد خوب نمره میده؟

کدوم استاد با آدم راه میاد؟

کدوم استاد سخت نمیگیره؟

کدوم استاد برشش تو دانشکده بالاست؟مقام علمی داره؟و...

از من می پرسیدن چون من دانشجوی 4 سال پیش همین دانشکده بودم

آخرشم می گفتن: خوش به حالت که همه ی استادا رو می شناسی...

کم کم همه ،اساتید راهنماشون انتخاب شد...

زیر نظر اساتید شروع به کار کردن

موندم خودم و خودم..

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۹۵ ، ۲۰:۲۰
راهی به سوی نور


 دل‏هایى که بر اساس اهمیت حادثه‏‌ها، کارها را رده‏‌بندى کرده‏‌اند، در حالیکه هزار کار دارند، بیش از یک گرفتارى برایشان نیست. چون در یک‏ لحظه، گرفتارى ما، فقط مربوط به آن کار و آن حادثه‏‌اى است که *اهمیت زیادترى دارد و ضرورت بیشترى* . اگر تمام کارها را انجام بدهیم و این یک کار، بماند، کارى انجام نداده‏‌ایم و بار خود را نگذاشته‏‌ایم و اگر آن یک کار را، فقط همان را، بیاوریم، دیگر حرفى براى ما نیست و بازخواستى نیست. و همین است که دیگر سیل حادثه‏‌ها و انبوه کارها، ما را خُرد نمى‌کند و به بازى نمی‌گیرد.  

(رشد، ص: 14)

پ.ن۱:اولین جمله ای که از استاد صفایی خوندم متن این دکمه بود! از اونجا به بعد متوجه شدم چه چیزهایی رو باید از ایشون می خوندم و نخوندم.کند ترین کتاب هایی که می خونم مربوط به ایشونه!هر صفحه اش رو سه روز باید فکر کنی!

پ.ن۲:از کتاب رشد یا صراط شروع کنید...

پ.ن۳: کتاب بخونیم...

پ.ن۴: فردا ۱۶اذره...روزی که خاطره خوبی ازش ندارم....سالگرد وفات پدر دوستم... لحظه  لحظه ی از دست دادن پدرش رو کنارش بودم و درک کردم....چقدر از صبرش یاد گرفتم...شادی روحشون فاتحه ای قرائت بفرمایید.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۵ ، ۲۳:۳۰
راهی به سوی نور

-یه سوال بپرسم؟

- بپرس

- سخت نیست؟

- چی؟

- چادر...

- جا خوردم!

برای جوابش باید تمام اتفاقای این چند سال رو مرور کنم

از لجظه ای که فکرکردم دوستش دارم تا اون لحظه لحظه هایی که مثل یه بچه هر روز کامل و کامل تر شد.تا اون روزی که فهمیدم چادر آداب داره باید آدابش رو بدونی که عاشقش بشی...

باید روزهای گرم تابستونمو مرور کنم! روزهای ماه رمضون این چندسال یادم نباید بره...سر ظهره وسط مرداد با دهن روزه!

یاد روزای بارونی، خیس شدن و نفوذ آب تا عمق جونت

روزهای زمستون رو هم مرور کردم...روزهایی که به خاطر رنگ سیاه،چادرت نقش کولر و بازی می کنه برات و یخ یخ میشه، یاد  اون همه لباس و پالتو و کاپیشن که به خاطر مدل و حجمشون نمی شد زیر چادر بپوشم و باید قیدشون رو میزدم...

حرف لباس شد باید به یاد بیارم دقتی که تو جنس روسری باید بکنی که از سرت با وزن چادر سر نخوره، باید حواست به شالی که می خری باشه که زیادی پف نداشته باشه...به رنگ و لعاب روسریت که باید به حرمت چادرت بیاد...

مرور می کنم تمام این 5 سال رو

از اینکه خود خانواده باورشون نمی شد و می گفتن نهایت دو هفته رو سرم می مونه!

حرف کسی که گفت چادر سر کردی که شغل دولتی گیر بیاری!

تیکه ها و طعنه ها! صدای قار قاری که گاه و بی گاه از کنار گوشت میشنوی

فحش هایی که بارها بی دلیل، بی درگیری صرفا به خاطر چادری بودنت خوردی

صحنه هایی که باید در رسانه ها ببینی و درد بکشی! قاتل ها و جانی ها را با چادر تو به دادگاه میاورند....زن های سطح پایین اجتماعی در فیلم ها همه چادری اند...

اولین بغض بیمارستانت...یاد اینکه وقتی حیای چادر و فهمیدی باید حیای نگاه هم بفهمی و استادی که صرفا به خاطر نگاهت هم مسخره ات کرد هم بهت نمره نداد...

یاد سوپروایزری که گفت چادرتو در نیاری حضوری برات نمیزنم و نزد...

یاد اتاق عملی که حاضر نشدی اسکراب مشترک با اقایون انجام بدی...

یاد اولین باری که گفتی نامحرم فامیل و غیر فامیل نداریم که...باید تو مهمونی ها هم چادر سر کنم...

یاد اولین واکنش ها!یاد اینکه چند لحظه شک کردی! موندی! نرفتی بیرون از اتاقت!

باید یادت بیاد تمام پارک چیتگری که به عشق دوچرخه سواریش می رفتی و حالا فقط ناظر دوچرخه سواری فک و فامیل شدی...

یاد به دریا زدن و دوچرخه سواری های شمال که حالا شان چادرت مانع خیلی از حرکات و رفتارها شده...

یاد سختی جمع کردن چادرت تو کوه نوردی و رانندگی و و باد و بارون... یاد اینکه باید همش حواست باشه که لای پله برقی، در تاکسی و ماشین و... گیر نکنه، به تیغ و شاخه ی گل و گیاهی گیر نکنه؛ به اینکه باد کنارش نزنه، به اینکه با دست پر حواست باشه چادرت کنار نره و....

یاد تنها چادری خانواده بودن...

پس سخته...

اما چرا من ولش نمی کنم؟

 همه این سختی ها رو مقایسه می کنم با چیزای مهم دیگه زندگیم

اینکه تو خیابون راه می رم بی اینکه کسی بخواد بهم حرفی بزنه که شأن و جایگاه زنانه ام زیر سوال بره...بی اینکه به محض تاریکی هوا احساس خطر کنم از حضورم در خیابون ها...بی اینکه وقتی منتظر تاکسی ام هر کس و ناکسی به خودش جرات بده که بوق بزنه

می ارزه به اینکه اقایون همکلاسی وهم کار لحن وادبیات و نوع برخوردشون دستشون بیاد که باید چطور باشه... می ارزه به اینکه  بهشون خیلی غیر مستقیم بگی خانومی کسی نیستی، اسم کوچیک صدا زدن نداریم و...

می ارزه به اینکه ثابت کنی با تمام این محدودیت ها میشه کاری کنی که اونقدر خوب و موثر باشی که حتی اگه با ظاهرت مشکل داشتند به خاطر مهارت و علم و اخلاقت نتونن کنارت بزنن...

می ارزه تو سرما و گرما، آفتاب و بارون سرت کنی که با تمام گوشت و پوستت تفاوت نگاه های هوس آلود مردان شهرت رو متوجه بشی...که خط نگاهشون با رد شدن از کنارشون به تو نباشه...

می شه ...

میشه با همه عزیزانت بجنگی و تحقیر شدن ها و مسخره شدن ها رو تحمل کنی که یه دیدگاه غلط و ذهنیت اشتباه رو اصلاح کنی...

ارزشش رو داره...این همه سختی به اینکه حس کنی در گناه دیگری شریک نشدی به اینکه مطمئن باشی در پاشیده شدن خانواده ای نقش نداشتی به اینکه حس کرامت کنی چون غیر ظاهر جذاب چیزهای دیگه ای داری که بتونی با ارایه اش هویت پیدا کنی...که بهت توجه بشه.

از همه مهم تر....می ارزه

به قیمت اینکه تمام زندگیت رو بدی برای تحمل سختی چادر سر کردن ولی حس کنی حجابت، لبخند تمام زندگیت رو همراه داره....

می ارزه در جهت هدف نهایی زندگیت اندک سختی دنیوی رو هم تحمل کنی، می ارزه سختی هات رو خودت با جون و دل بپذیری که سختی و مصیبت های بزرگ که تحملش از حد توانت بیشتر هست دامن گیرت نشه...

 

خواهر جونی می دونم تو چادری شدنت هیچ نقشی نداشتم اما چادری شدنت کلی خوشحالم کرد...

یادت باشه خیلی از رزق ها روزی هر کس نمیشه؛ و مهمتر از اون با دستای امام حسین(ع) به هر کسی چیزی نمی دن

یادت باشه هر بار که چادرتو سر کردی گوشه اش رو بگیری و ببوسی و بگی  هذه امانتک یا فاطمه الزهرا...

یادت نره چادری شدن آداب داره وقتی آدابشو فهمیدی عاشقش می شی


چادری شدنت مبارک.....

 

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۵ ، ۰۰:۵۹
راهی به سوی نور

اینکه از بزرگ ترین اتفاقی که داره برام میوفته ننویسم خیلی عجیبه

اونم واسه من که عادت دارم بنویسم.


اما

 خدا می دونه چقدر این روزا گرفتارم

انگار هرچی می دوم بازم از همه کارام عقبم

از ارشدم ننوشتم

از ارشدی که چقدر اعصاب خوردی داره برام!

از اساتید غرب زده ی خود کم بین که این نگاه سیاه رو کلا دارن می کنن تو حلق همه دانشجوهاشون

از هم کلاسی ها که متاسفانه به خاطر تعداد کم و نسبت تقریبا یکسان جنسیت روابط در نوع خودش بی نظیره...گرم و صمیمی! برادران و خواهران دینی همدیگه ایم انگار!

عجله ی بچه ها برای جمع کردن چیز مضحکی به اسم CV هم در جای خودش جای بررسی داره...می رن کنگره کلا می خوابن آخرشم مدرک می گیرن!

یه سوال هم برام ایجاد شده! اینا که قانون های تحصیلی میذارن فکر هم می کنن آیا؟

برایPHDباید سابقه کار داشته باشی، از طرفی کار کردن دولتی در دوران دانشجویی مجاز نیست.

بیمارستان های خصوصی هم اگر بخوان قانونی عمل کنن،بدون مدرک پایان طرح نباید استخدام و بیمه کنن( که قانونی عمل نمی کنن) در نتیجه تو اصلا نمی تونی سابقه جمع کنی!

تازه واسه من اضافه کنید که یا به دلیل شرایط خاص بیمارستان های خصوصی نمی تونم برم  اونجا کار کنم( آخه اونجا جزء کشور جمهوری اسلامی محسوب نمی شه و  کلا OPEN MIND روزگار می گذرونن، حق میک آپ وممنوعیت چادر و...)

و دلیل دوم اینکه اصلا وقت کار ندارم!

تو این تقریبا دو ماه  تحصیل همش دارم فکر می کنم کجای فعالیت های روزانه ادم های تحصیلات تکمیلی( که غالبا با هدف هیئت علمی شدن اومدن) فرهنگ و کمک به عزت کشور و همدلی با مردم و هم دردی به معنای واقعی هست؟ کجا دارن به نقش هاشون فکر می کنن که بعد متناسب با اون شغل انتخاب کرده باشن؟

روز اولی که استاد هدف بچه ها رو از ادامه تحصیل می پرسید جالب بود(مهاجرت، فرار از بالین و بیمارستان، کل کل با دوستان، همینطوری هر رشته ای بود دوست داشتن تا آخرش بخونن و...)

 نکنه منم یه روز اهدافم یادم بره!نقشم رو فراموش کنم...نکنه راه رو منزلگاه کنم! نکنه با زیاد شدن علمم، جسارت های مذهبی و تقیداتم کم و کم و کمتر بشه...

بگذریم...

از 8 آبان بی تربیت که یه غصه بزرگ گذاشت رو دلم....

از پایان چله نشینی خاص و هم زمانی مبارک این 40 روز با ختم قرآنم وهم زمانیش با تولد جنابمان هم می گذریم...

از اتفاقای محل خدمتمان هم می گذریم ( محل خدمت استعاره است!)

اتفاقای باور نکردنی و کمی تا قسمتی ابری تشکل جان دانشگاه هم بماند( بنده خدا ما!) ولی خیری بود که باعث شد که بررسی کنم، حضور از اول تا الانم را،روابطم را،زیاده روی ها و کم گذاشتن هایم را...که اصلاح  کنم...رفتارها را...

از اتفاقای کم سابقه( و شاید حتی بی سابقه) و خوشحال کننده فک و فامیل جانمان هم همینطور(جوونه های قدم های سخت زندگیم داره کم کم رشد میکنه و شاید این روزی کربلا هدیه همین قدم های سخت زندگیم بود)

ولی از کربلا و اربعین وپای پیاده و.... نمیشه گذشت

این که چی شد که من هر جا پیدا کردم ثبت نام کردم و هی نشد و خبر ندادن بماند

اینکه آخرین روزا همه جا زنگ می زدن که بیا و من چون به خواهر جان قول همراهی داده بودم بماند

اینکه با چه جراتی تصمیم گرفتیم دوتایی بریم بی هیچ کاروانی هم بماند( بی فکری نکردیم ها! من دانشجو ام و کادر درمان هم می تونستم برم ولی خواهر جان نمی تونست و همراه هم اجازه نداشتیم ببریم!کاروان بیرون هم جاشون پر بود یا شرایط بدی داشتن!)

اینکه چه طور مادر جان رو راضی کردیم که اذن خروج دهند هم خودش مثنوی ای است که بماند!

و حالا من بعد یه هفته بدو بدو

 فردا بعد کلاسم باید یه اردوی دیگه شرکت کنم و شب جمعه برگردم

و شنبه راهی  کربلا بشیم

ولی سر فرصت می نویسم

از کربلا

از حرم

از احساس خوب هم قدم شدن با سیل عاشق هایی که همه یه معشوق دارند

از...

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۵ ، ۰۷:۱۸
راهی به سوی نور

هر کی جای من بود

گریه می کرد...

کم می اورد...

بی خیال همه چی می شد...همه چی!

بی انگیزه می شد...

به زمین وزمان بد وبی راه می گفت

می پرسید چرا من؟چرا همش من؟

ولی !...


انگارعادت کردم به صبر

به صبر جمیل

توقعم رو از دنیا اوردم پایین..

وقتی دنیا درمصیبت پیچیده شده

وقتی تو سختی افریده شدیم

وقتی از بچگیم تا حالا انواع واقسام بلا و ابتلا رو تجربه کردم

یعنی من، مرد روزای سختم...

خودمم باورم شده باید سکوت کنم...باید بی اهمیت باشه برام

راستش بزرگ شدنم رو لا به لای تمام این سختی ها دارم حس می کنم

دارم به عجز رسیدنم رو می فهمم...

بنده خدا چقدر تلاش کرد یه جور بگه من ناراحت نشم.. افسردگی نگیرم...

ولی من...کوه استوارم..محکم محکم...

تو زندگیم خیلی چیزا فلسفه و حکمتش برام حل شده

خیلی چیزا بی اهمیت شده که نخوام براش غصه بخورم...

فقط

دلم می خواهد گاهی وقت ها یه نفر بهم بگه ...

کوه استوارم یه وقتایی می تونی کم بیاری ها! حتی می تونی بلند بلند  گریه هم کنی...


این نیز...

(شاید هرگز نگذرد!شاید هم بگذرد....من ناامید نمی شم)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۵ ، ۱۷:۳۱
راهی به سوی نور

قسمت ششم:


ویژگی های عوام :

1-سطحی نگری و عدم تحلیل:

داستانی را یادآور می شوم:

ابراهیم به نمرود می گوید خدای من کسی است که زنده می کند و می میراند، نمرود هم جواب می دهد من هم زنده می کنم و می میرانم( محکوم به مرگ را رها می کند و فرد دیگری را می کشد) این برای مردمش حجت است، شدت سطحی بودن را ازاینجا می شود فهمید که تا حضرت مثال ملموس دیگری نمی زند ( خدای من خورشید را از شرق به غرب طلوع می دهد اگرمی توانی خورشید را از غرب به شرق بیاور) مردم گزاف بودن نمرود رانمیفهمند و تازه آنجا بهت زده می شوند!!!!!!


أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ﴿بقره-۲۵۸

یا [داستان‌] کسی را که از [سرمستی‌] آنکه خداوند به او ملک و مکنت بخشیده بود، با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه می‌کرد ندانسته‌ای؟ چون ابراهیم گفت پروردگار من کسی است که زندگی می‌بخشد و می‌میراند، او [نمرود] گفت من [نیز] زندگی می‌بخشم و می‌میرانم، ابراهیم گفت خداوند خورشید را از مشرق برمی‌آورد، تو از مغربش برآور آن کفر پیشه سرگشته [و خاموش‌] ماند، و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی‌کند

2- اهتمام به مادیات:

عشق به مادیات و دنیا پرستی.

مثال:

تعظیم قارون و حسرت به حالش به خاطر ثروتش

"خَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا یَا لَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِیَ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ﴿قصص-۷۹

آنگاه [قارون‌] با تجملش در میان قومش آشکار شد، و کسانی که خواهان زندگانی دنیا بودند گفتند ای کاش ما نیز مانند آنچه به قارون داده شده است داشتیم، چرا که او دارای بهره [و مال و منال‌] کلانی است."

یا زمانی که فرعون خودش را با حضرت موسی مقایسه می خواهد کند که مردم قضاوت کنند چه می گوید؟

51"وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قَالَ یَا قَوْمِ أَلَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَهَذِهِ الأنْهَارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَفَلا تُبْصِرُونَ ﴿زخرف

و فرعون در میان قومش [چنین‌] آواز در داد که ای قوم من آیا فرمانروایی مصر از آن من نیست و آیا این رودها از زیر [کوشک‌] من روان نیست، آیا نمی‌نگرید؟ "

میگه ببین کدام مادیات بیشتری داریم بعد انتخاب کن.

یا مثلا وقتی طالوت برای قومیانتخاب می شود ایراذی که به او می گیرند چیست؟ را مال و ثروت ندارد

" وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿بقره-۲۴۷"

و پیامبرشان به ایشان گفت خداوند طالوت را به فرمانروایی شما برگماشته است، گفتند چگونه بر ما فرمانروایی کند، حال آنکه ما از او به فرمانروایی سزاوارتریم، و مال و منال چندانی نیز ندارد، گفت خداوند او را بر شما برگزیده است و به او دانایی و توانایی بسیار بخشیده است و خدا فرمانرواییش را به هرکس که بخواهد ارزانی می‌دارد و خدا گشایشگری داناست.

یا به پیامبر می گویند تو چه پیامبری هستی که دست بند نداری؟!

" فَلَوْلا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جَاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِینَ﴿زخرف-۵۳"

پس چرا دستبندهایی زرین برای او نازل نشده، یا چرا با او فرشتگانی نیامده‌اند که همراهی کنند؟ ﴿۵۳

3-تقلید کورکورانه:

آیا همیشه  تقلید کردن بد است؟

خیر.دکتر می روی، اگر به تو پیشنهاد و سفارشی کرد نمی گویی من تقلید نمی کنم و کاری دیگری انجام دهی. فقیه و مرجع دینی ات اگر چیزی می گوید نمی گویی من قبول ندارم.

تقلیدی آفت است که کورکورانه باشد. بدون تعقل و فکر و درک زمان و شرایط باشد.

یه آیه جالب هست" وَقَالُوا لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ ﴿ملک-۱۰

و گویند اگر [سخنان آنان را] به سمع قبول می‌شنیدیم یا تعقل می‌کردیم، از زمره دوزخیان نبودیم 

 

یعنی عامل جهنمی شدن خودشان رو دو چیز می داند: نشنیدن و تعقل نکردن

چرا سمع و عقل؟

ابزار رسیدن به دانش این دو هستند. یا ادم خودش توانایی و اطلاعات و تحلیل مناسب می تواند داشته باشد یا اگر ندارد به حرف آنکه دارد گوش می دهد.

یه استاد مباحث دینی داریم، اول و وسط و آخر کلاسش هزار بار می گم " حق پذیر باشید"

کسی که حرف حق را گوش ندهد عاقبت به خیر نمی شود.

اگر اجازه دهید کمی اینجا بیشتر حرف بزنیم

مصادیق این نکته را در جامعه،عرصه ی سیاست، دانشگاه و تشکلات بسط بدهید.

مثال ملموس تر برای بچه های تشکیلاتی اش می شود این:

گاهی بین دو تشکل آن هم هردو انقلابی صحبتی پیش می آید برای اینکه بگوید تشکل من!!حاضر است بدیهی ترین موارد هم انکار کند.

همین است که  می گویند کسی که حرف حق را نپذیرد به سوی " کذبوا آیاتنا" هم پیش خواهد رفت.

قرآن می گوید" یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿مایده- ۸ "

ای مومنان در راه [رضای‌] خدا به داد برخیزید و به عدل شهادت دهید و دشمنی‌تان با بعضی از مردم شما را بر آن ندارد که بیداد کنید، دادگری کنید که به تقوا نزدیکتر است و از خداوند پروا کنید که خداوند به آنچه می‌کنید آگاه است 

اگرکسی اشتباهی کرد،عدالت را در حقش رعایت کنید.

ما چه میکنیم در عمل؟ اولین اشتباه مساوی می شود با بی حیثیت کردن طرف.

چون اشتباه کرده هر گونه غیبت،تهمت،دروغ،شایعه،به سخره گرفتن در حق او حلال می شود در مواردی هم واجب!( آخر مسیولیتمان هم می گوییم جمیعا حلال کنید و فکر می کنیم حلا ل هم می شود)!

تصور کنید فردی  اصلا بین دوگروه حق و باطل نتواند تشخیص دهد.

می رود در آن گروه، می بیند همه اش زیراب زدن و بدگویی کردن و تخریب کردن است، می آید در این گروه می بیند به محض اینکه می خواهد باب بدگویی بازشود، میگویند وارد غیبت نشویم، تا مطمئن نیستند از موضوعی مطرحش نمی کنند ، آن فرد حتی اگر بی دین هم باشد دیگر فرق بین رفتار این دو گروه را می فهمد.( امان از رفتار عجولانه که واقعا معیارمناسبی برای سنجش گروه ها و آدم هاست!)

ملاک حقانیت گروهی،رعایت عدالت است. حقانیت جبهه انقلاب اسلامی به حق پذیری اش باید باشد.

4- تعصب و جوزدگی:

در ماجرای ابراهیم(ع) و شکستن بت ها، حضرت دلیل منطقی می آورد که اگر  اندازه ی بت شکستن کار از این ها بر نمی آید چطور پرستشش می کنید؟ اما مردم همچنان متعصبانه نمی پذیرند.

پاسخ همیشگی و نهایی کافران به دعوت حق چه بوده؟

" انا وجدنا آبائنا علی هذا"

یعنی باباهامون این کارو کردن، قرآن در جواب این آدم ها چه می گوید؟

" وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا أَلْفَیْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ کَانَ آبَاؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئًا وَلا یَهْتَدُونَ ﴿بقره-۱۷۰

و چون به ایشان گفته شود از آنچه خداوند نازل کرده است پیروی کنید، گویند خیر، ما از آنچه نیاکانمان را بر آن یافته‌ایم پیروی می‌کنیم آیا اگر نیاکانشان چیزی نیندیشیده و راهی نیافته باشند [باز هم از آنان پیروی می‌کنند؟]

 حتی اگر کار باباهاتونم غیر عقلانی بود تبعیت میکردید؟

این شامل ما میشه؟ نه!! ما که هیچ وقت نمی گیم باباهامون!!

نمی گیم باباهامون ولی می گیم از قدیم اینطوری بوده. می گیم جامعه این رو پذیرفته، می گیم مد شده!

تو سروکله تشکل های هم مراممون می زنیم. چرا؟ چون از قدیم ما با هم مشکل داشتیم.

 یعنی شما هیچ نقطه اشتراکی بین هم پیدا نکردید؟

مدل زندگی کردن ها و اجرای سنت هامون رو دقت کنید؟

طرف عروسی می کنه،با اداب و رسوم "آبائش"

 یه رسم به شدت مسخره که من اصلا نمی فهمم چیه اینکه مردم رو ردیف می کنی که بیاید جهیزیه عروس رو نگاه کنه. یعنی ادم باید احساس حقارت کنه...

یا مثلا برگزاری مجلس فلان طوری، رسم خانوادگی مجالس در فلان هتل، ماشین ؟کمتر از فلان نداریم، سکه؟ کلا توفامیل مرسوم نیست کمتراز فلان تعداد و...

جدیدا "آباء"اسمش شده رسوم خانوادگی و فامیل و...این چیزا!

از این مثال ها تا دلتون بخواهد زیاده، انقدرکه گاهی خودمونم نمی فهمیم فلان تفکرمون از کجا اومده....

 وای از این حجاب های ظلمانی...

حالا با این اوصاف و ویژگی ها،

 ما خواصیم یا عوام؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۵ ، ۲۲:۲۶
راهی به سوی نور

 

قسمت پنجم

 

انواع نگاه به عاشورا

1-علل و انگیزه قیام: (مثل اصلاح دین،امر به معروف، نهی از منکر)

2- درس های عاشورا: راه حل ها و درمان را نشان می دهد (مثل فداکاری،عزت، خانواده دوستی، ادب و...)

3- عبرت های عاشورا: پیشگیری را نشان می دهد

(هر 3 نگاه مفید و آموزنده است اما آنچه ما در این سلسله مطالب دنبال خواهیم کرد نگاه سوم است)

 

بهترین منبع اینکه چه اتفاقی افتاده را از کجا پیدا کنیم؟

از خود اصل منبع، از خود سخنان امام حسین(ع)، و روایات ائمه اطهار(س)


بررسی صحبت های امام حسین در منا(دو سال قبل عاشورا)

" شما ای بزرگان که در علم و دانش پرآوازه و در نیکی و خیرخواهی معروفید، و به وسیلة خدا در دل مردم مهابتی دارید که شرافتمند از حساب می برد و ناتوان شما را گرامی می دارد و آنان که هم درجه شمایند و بر آنها حق نعمتی ندارید، شما را بر خود پیش می دارند، شما واسطة حوایجی هستید که از خواستارانشان دریغ می دارند و به هیبت پادشاهان و ارجمندی بزرگان در میان راه، گام برمی دارید. آیا همه اینها از آن رو نیست که به شما امیدوارند که به حقّ خدا قیام کنید؟ اگر چه از بیشتر حقوق خداوندی کوتاهی کرده اید از این رو حق امامان را سبک شمرده، حقوق ضعیفان را تباه ساخته اید و به پندار خود حقّ خود را گرفته اید. شما در این راه نه مالی خرج کردید و نه جانی را برای خدا که آن را آفریده به مخاطره انداختید و نه برای رضای خدا با عشیره ای درافتادید، آیا شما به درگاه خدا بهشت و همنشینی پیامبران و امان از عذاب او را آرزو دارید؟"

خطاب به چه کسانی است؟ خواص  جامعه

خواص: کسانی که بر اساس فکر و آگاهی تصیم می گیرند

و

بر اساس شناخت ،عمل می کنند

در برابر خواص چه کسانی هستند؟ عوام

عوام: کسانی که بر اساس فکر و شناخت، عمل نمی کنند.

علم منظور مدرک نیست. ممکن است کسی از نظر علمی جایگاه بالایی داشته باشد اما عوام باشد و برعکس.

یک سوال؟

چیزی که برای من خیلی جالب بود این بود که چه می شود که مردم کوفه هرگز یک سوال ساده را نپرسیدند!

چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چرا بزرگانمان یک روز گفتند که ما باید به امام حسین(ع) نامه بنویسیم و دعوتش کنیم؟ چرا گفتند با فرستاده اش بیعت کنیم؟ چرا یک روز دیگر فرستاده اش را می کشند؟ چرا روز بعد ما را به کشتن امام حسین(ع) دعوت می کنند؟

شدت عوام زدگی آن روز جامعه به حدی است که اگر امروز بگویند برو چپ فردا بگویند راست برای کسی سوالی پیش نمی آید که چرا؟

این موضوع در زمان ما هم صدق می کند؟

قطعا بله...

ارزش ها و هنجارهای ما سرعت تغییرش چقدر است؟ چرا؟

امروز می گویند فلان کار را بکن فردا می گویند تکذیبش کن.کسی هم برایش سوال پیش نمی آید چرا؟

اینطور است که ما می شویم عوام. جوی ایجاد می شود و ماهم به دنبالش می دویم بی هیچ سوالی، بی هیچ پشتوانه آگاهی و شناختی

ویژگیهای خواص از منظر قرآن:

1-اهل تجزیه و تحلیل هستند:

وَتِلْکَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا یَعْقِلُهَا إِلا الْعَالِمُونَ ﴿عنکبوت-۴۳

و این مثلها را برای مردم می‌زنیم و جز دانشمندان کسی درباره آنها تعقل نمی‌کند.

 

 

2- روحیه گزینش گری:

" وَمَا تَفَرَّقُوا إِلا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیًا بَیْنَهُمْ ....﴿شوری-۱۴

و تفرقه پیدا نکردند مگر پس از آنکه علم [وحی‌] برایشان آمد...

 

یعنی می شود علم عامل تفرقه می شود؟ بله. گاهی علم مان حجاب می شود.

آن زمان که کمتر می دانستیم ، به محض اینکه می گفتند این گناه است نکن، می پذیرفتیم .حالا علممان توجیه المسائلمان شده است به جای اینکه تقویت ایمان کند، هزار دلیل علمی بی اساس می آوریم که نپذیریم...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۵ ، ۰۱:۳۶
راهی به سوی نور

 قسمت چهارم:

 

نکات نهفته در عاشورا

1-به جهت زمانی:

امام حسین (ع) را چه زمانی کشتند؟ 200 سال بعد از ظهور اسلام؟یک قرن بعد؟ خیر

از سال 11 که وفات پیامبر(ص) است تا سال61 که شهادت امام حسین(ع) است؛تنها50 سال از نبود پیامبر(ص) می گذرد. یعنی نسل همان نسل بوده، شناخت کافی وجود داشته، قتل نوه پیامبر(ص) اصلا قابل توجیه نبوده است.

 

2- به جهت مکانی:

امام را کجا کشتند؟ نزدیک روم؟حبشه؟یمن؟ ایران؟ جایی که امام را نمی شناختند؟ خیر

امام را تقریبا وسط کشور اسلامی به شهادت رساندند.در مرکز اصلی تجمع شیعیان . چند متری کوفه. جایی که تا چند سال پیش حاکمش امام علی(ع) بود.

 

3- به جهت قاتلین:

چه کسی قاتل است؟مشرکین؟ کفار؟ خیر

مردم کوفه! این ها چه کسانی بودند؟

نکته اول: امام علی(ع)سه جنگ می کنند، جمل،صفین، نهروان. یاران حضرت در این سه جنگ چه کسانی هستند؟ در هر 3 جنگ مردم کوفه امیر المومنین را یاری می کنند.

امام حسین(ع) را چه کسانی به شهادت می رسانند؟ همین مردم کوفه.

خیلی عجیب است. یاران امام علی(ع)، قاتللان پسرش، امام حسین(ع) بودند.

پس هنر نیست بگوییم" ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند" اگر مردی بگو:" ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند!"

نکته دوم:کسانی امام را کشته بودند که خودشان از امام برای حضور دعوت کرده بودند. آن هم نه یک نفر، نه ده نفر، نه صد نفر.18000 نفر بیعت کرده بودند برای امدن امام.

 

4-به جهت مقتول:

مقتول کافر است؟ تازه مسلمان است؟نا شناس است؟ خیر

5 بازه از زندگی ایشان را خلاصه مرور کنیم.

یک: سال 3یا 4(ولادت) تا 11:

جایگاه مقتول در آغوش و دوش پیامبر است.

کسی نمی تواند بگوید رابطه مقتول وپیامبر را ندیده، کور هم باشد قطعا شنیده که پیامبر بارها گفتند هر که او را دوست داشته باشد مرا دوست داشته.

دو: سال 11 تا 35: خانه نشینی پدرش(امیر المومنین(ع))

کسی نمی تواند بگوید تلاش های مقتول را برای حقیقت گویی ندیده است.

 نمی تواند بگوید ندیده به هر دو خلیفه(اول و دوم) چطور یادآور جایگاه حقیقی پدرش و غاصب  بودن آن ها شده و...

سه:سال 35 تا 40:دوره خلافت امام علی(ع)

مقتول فرمانده ی سپاه امیر المونین است(پدرش).یاری دهنده حضرت در اداره امور.

چهار: سال 40-49: دوره خلافت امام حسن(ع)(6-7 ماه)+ دوره صلح

تبعیت محض از برادرش" اخی خیر منی"

پنج: سال 49-60 شهادت امام حسن(ع) تا مرگ معاویه:

11سال صلح امام حسن(ع) را ادامه می دهد. در این مدت  هم معاویه می دانست او چه کسی است.یزید تذکر پدر در برخورد نرم با امام حسین(ع) را جدی نگرفت که به آن وقاحت دچار شد. یزید برخلاف پدرش اشتباه محاسباتی کرد.چه کسی گفته یزید احمق بوده؟ او همه چیز را درست چید اما در معادله اش حسین(ع) را نادیده گرفت. درست مثل شاه که در معادله اش خمینی را نادیده گرفته بود.

امام حسین(ع) خراج کاروان یمن تا شام را می گیرد برای نیازمندان ، به معاویه  نامه می زند اموال را من مصادره کردم معاویه نمی تواند کاری کند؛ در جلوی جمع معاویه را مفتضح می کند معاویه نمی تواند عکس العمل نشان دهد و... این است شان و قدرت مقتول.

 

5- به جهت علت قیام:

 امام حسین(ع) نه به خاطر بیعت خواهی یزید قیام کرد( می توانست بیعت نکند، قیام هم نکند، برود سمت یمن) نه به خاطر دعوت مردم کوفه قیام کرد( قبل از رسیدن نامه ها امام از مدینه حرکت کرده بود، یا در منزلگاه زباله که خبر شهادت مسلم را دانست می توانست به راهش ادامه ندهد)

امام حسین(ع) برای اصلی قیام کرد که تمام فرایض با آن اقامه می شوند.چه اصلی؟ امر به معروف و نهی از منکر.

همان اصلی که به خاطرش ما بهتربن امت شدیم. چرا؟چون امر به معروف و نهی از منکر می کنیم.(آیه قرآنش رو فراموش کردم)

حدیث امام حسین(ع) را در این رابطه بخوانید: کلی حرف می شود از آن استخراج کرد.

انی لم اخرج اشدا و لا بطرا(یعنی هدف دار بودن قیام حضرت نه یک قیام آتش فشانی و بی فکر) و مفسدا (یعنی مصلح بودن، برخلاف آنچه گفتند حسین(ع) می خواهد بر هم زننده ی نظم عمومی باشد) و لا ظالما (یعنی عادل است،و حکومت یزید ظلم مطلق است) انما خرجت لطلب اصلاح فی امته جدی (تاکید بر قرابت و اولویت بودن خودش) اریدان آمر بالامعروف و انهی عن المنکر(تاکید برجنبه ی عملی اجرای اسلام) و ان اسیره بسیره( تبلیغ اسلام) جدی و ابی( علاوه بر قرابت و اولویت تاکید بر شیعی بودن)

 

 

6- به جهت کیفیت قتل:

هیچ اصول جنگی اعراب رعایت نشد، ابتدای جنگ تیر باران شد، تن به تن نجنگیدند، آب را بستند، در حالی که مقتول زنده بود به خیمه ها حمله کردند، زنان و کودکان در امان نماندند و....

7- به  جهت ادامه جریان بعد از قتل( پس از حادثه)

حمله به خیمه، آتش زدن خیمه، عبور بازمانده ها از کنار قتلگاه، آذین بستن شهر و نحوه ورود اسرا به شهر، با سه هدف عمده این کارها با اسرا انجام می شود: تحقیر؛ ارعاب سایرین(ترس)؛ انتقام( جمله یزید که می گوید انتقام کشته شدگان بدر و احد را گرفتم)

ولی اسرا کاری می کنند که اولین برگزار کننده عزای امام حسین(ع) خود یزید باشد و عبید الله ودیگران را به خاطر کارشان لعن کند!!!!!!

 

8- به جهت اثر قیام

نتایج و آثار مثبت قیام امام حسین(ع) به اندازه هیچ واقعه ی دیگری نیست.

سه نتیجه بزرگ حصل شده:

یک: جدا کردن حساب اسلام از خلافت

دیگر سگ بازی و شراب و زن بارگی یزید به نام اسلام نمی توانست مطرح شود،چون سیاست دست افرادی افتاده بود که لیاقت دینی نداشتند.

دو: شخصیت دادن به جامعه ی اسلامی

به جامعه ترسو و بی اعتماد به نفسی که صبحش 18 هزار نفر بیعت می کنند و شبش مسلم تنها می ماند، از این جامعه که افرادش بعضا ناچار به جنگ با امام حسین(ع) می شوند، برای اهل بیت دعا و گریه می کنند ولی عمل نه! از همین جامعه قیام توابین و مختار و بعدها زید و... در می آید.

دیگر رسم امام کشی به این فحاعت و علنی بودن  برچیده می شود و امامان بعد را مخفیانه مسموم می کنند ...

سه: عبور و نجات اسلام از مهلکه یزید

 

 

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۱:۰۰
راهی به سوی نور