راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




تشکیلات بازی(بر وزن خاله بازی!)


دعوت شده بودم تا برای افرادی با سابقه ی فعالیت چند ساله در تشکیلات، صحبت کنم.

موضوعی هم که برای صحبت  گفته بودند تشکیلات بود.

چند روزی ذهنم مشغول بود که برای چنین جمعی چه باید گفت که تازه باشد، چه چیز بیشترین نفع را برایشان دارد.

به تک تک افراد آن جمع فکر کردم، به سابقه ی کارهای تشکیلاتیشان، به رفت و آمد هایی که با آن ها داشتم، به دوران حضور خودم در  جایگاه مشابه شان فکر کردم. به گذشتگانی که پر از درس عبرت بودن برایم و...

موضوع صحبت هایم را پیدا کردم.

تشکیلاتی بودن یا تشکیلات دان بودن!مسئله این است.

غالب افرادی که در این محیط ها حضور دارند فقط تشکیلات دان شده اند. آن ها کاملا بلدند برایت تشکیلات را تعریف کنند، ضرورت و چرایی حضور را بگویند، بیشترشان می توانند ساعت ها برایت از اخلاق تشکیلاتی حرف بزنند و از لزوم حل شدن «من» در «ما»ی تشکیلات بگویند.

گفتن صد باره ی این ها جز حوصله سر بردن، فایده ی دیگری برایشان ندارد.

چیزی که اکثر ما به آن نیاز داریم، آن است که چطور تشکیلاتی زندگی کنیم؟

اگر بعد سال ها فعالیت در تشکیلات، متوجه نباشم اگر با همکارم، دوستم، همسرم و یا هر کس دیگری ساعت ۴ بعد از ظهر قرار دارم، حضورم در ساعت ۴و پانزده دقیقه یعنی فاجعه، یعنی این چند سال فقط تشکیلات دان بوده ام.

وقتی هنوز عمده اختلافات خانوادگی من بر سر این است که توقع «من»در موضوعی، اجرا نشده است، یعنی «حل شدن در جمع» و «بی توقع و خالصانه» کار کردن تا به حال برایم لغت هایی بدون معنی بوده که فقط  تکرارشان کرده ام.

وقتی هنوز نسبت به انجام«وظایفم»، کاهل و سست عمل می کنم، یعنی ما مامور به انجام وظیفه ایم فقط برایم جمله ای زیبا و قابل تکرار بوده.وقتی برای رسیدن به نتیجه از هر راهی استفاده می کنم یعنی تشکیلات یادم نداده هدف وسیله را توجیه نمیکند یعنی چه. وقتی مرزهای محرمانه ها و نامحرم ها به بهانه های کار زیر پا گذاشته می شود یعنی اصلا هدف را گم کرده ایم.

وقتی به وقت بحران، شبیه همه ی اطرافیان عمل می کنیم، مانندشان عصبانی می شویم، بی فکر تصمیم می گیریم، و دست و پایمان را گم می کنیم یعنی تشکیلات، حل مسئله و مدیریت بحران را یادمان نداده است.

 برخی از ما، ادبیاتِ کلاممان، نوع رفتارمان، سطح معلوماتمان، مدیریت زندگیمان، چگونگی ارتباطاتمان و کلا سبک زندگی مان قبل و بعد از حضور در تشکیلات هیچ تغییری نمی کند که هیچ، متاسفانه به خاطر اعتماد به نفس های کاذب ایجاد شده در این محیط ها، بدتر هم می شود...

حقیقت این است ما گاهی راه را مقصد کرده ایم... و بدتر گاهی راه را هم گم کرده ایم...

توصیه ی خیلی مهم: اگر دوران زندگی شما به قبل از حضور در تشکیلات و‌بعد از حضور در آن تقسیم نشده و جهت زندگیتان صعودی نبوده، شما در حال خسران هستید، سریعا تشکلتان را ترک کرده و یا فکری به حال استفاده از فرصت حضورتان کنید!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۷ ، ۱۵:۱۷
راهی به سوی نور

 توی تهران کافه و رستوران رفتن خودش یه فرایند پیچیده محسوب میشه، چه از لحاظ بررسی کیفیت و سالم بودن غذا، و چه از لحاظ قیمت و منصفانه بودنش، نکته ی اضافه ترش برای اونا که با امواج الفا اشنا هستن و بحث فعال شدن منطقه ی گابای مغز رو می دونن و برای روانشون دوزار ارزش قائلند بحث موسیقی پخش شده در محیط هست که بعد بیرون اومدن از اونجا دچار بیماری روحی نشن!

و نکته ی آخر مهم از نظر من هم اینکه اونجا دائم حرص نخوری که حقوق شهروندیت رعایت نمیشه( پدیده هایی از قبیل سیگار کشیدن و مواجهه شدن با صحنه های خارج از عرف و...)

پس اگه جایی رو این مدلی پیدا کردی باید خیلی هواشو داشته باشی!

من تا قبل از این تقریبا یه ۵،۴ جا رو سراغ داشتم.

دیروز به دعوت دوستی، اتفاقی! اینجا روهم پیدا کردیم.


کافه رستوران فانوس


هم ویژگی های خوب بالا رو‌داره، هم به شدت نزدیک مترو هست و‌رفت و آمدش راحته و هم کار جالب شون تو تصویر زیر بر محبتشان بر دلمان افزود!


پ.ن: آهنگ های پخش شده ی فضا هم انقدر جذاب بود که فلش بدم برام بریزن😁

پ.ن۲: اگه وعده های اصلی غذایی می رید باید قبلش رزرو کنید. ما شانس اوردیم که چیزی بهمون نگفتن!

پ.ن۳: پوسترش اینه:

پ.ن۴: شماهم اگر جای خوبی با ویژگی های بالا میشناسید بهم معرفی کنید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۷ ، ۱۰:۳۹
راهی به سوی نور

یک

دو

سه

چهار

پنج

شش

هفت

هشت

نه

ده

یازده

(خسته شدی؟!خوب با عدد می نویسم!)

۱۲

۱۳

۱۴

۱۵

۱۶

۱۷

چقدر زود حوصله ات سر رفت...

ادامه اش را نمی نویسم اما تو عددی که می خواهم بگویم را ‌تصور کن.

یعنی هزار بار دیگر از اول تا ۱۷بخوان...

خواندی؟

خوب طبیعتا نمیتوانی؟

حق داری 

اما...

قبل تر ها عده ای توانستند!

خواندن که چه عرض کنم

عملیاتی اجرایش کردند

واحد شمارششان  آدم بود... یک آدم، دو آدم، سه آدم و... ۱۷۰۰۰آدم.

توانستند ۱۷۰۰۰ موجود زنده را! آدم را! آن ها که نفس می کشیدند را به راحتی آب خوردن ترور کنند! به وحشت ناک ترین شکل ممکن.

 

خُب که چی..

 

تا دیروز شاید دانستنش انقدر مهم نبود

اما امروز باید بدانی 

 

چرا ؟

چون می خواهند از ندانستنت استفاده کنند تا جای #جلاد و #شهید را عوض  کنند‌.

(به بزرگوارانی که چیزی از این ماجرا نمی دانند یا فکر می کنند که می دانند و یا حتی واقعا می دانند هم توصیه می کنم فقط در حد یک دقیقه وقت بگذارند و در بخش جستجوی تصاویر  گوگل عبارت«جنایت مجاهدین خلق در ایران» را جستجو کنند. من جرأت استفاده از تصاویر را نداشتم!)

 

#هفته_حقوق_بِ_شَرّ_آمریکایی

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۷ ، ۰۵:۱۶
راهی به سوی نور

آن زمان ها که بچه تر از  حالا بودم! از شهر شما فقط مَرمَرهای سفیدش خاطرم می آمد، سُر خوردن های روی شیب ها! بدو‌بدو کردن های توی حیاط، کبوتر هایی که انگار از کبوتر های شهر من شجاع تر بودند و دست یافتنی تر. باد خنک صحن ها هم یادم هست و اگر اشتباه نکنم همین بوی بهشت را هم به خاطر دارم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۷ ، ۰۴:۱۶
راهی به سوی نور

دیشب باختیم، اما خوشحال بودیم.

تیم مان برنده یا بازنده تا آخرین دقیقه تشویقش کردیم. 

داوید سیلوا فوتبالیست محبوبت هم که باشد، عکسش را به در و‌دیوار اتاقت هم که زده باشی، باز هم وقتی پای تیم ملی ات وسط باشد، دعا می کنی هیچ‌کاری از  پیش نبرد و تیمت برنده میدان باشد.

حتی اگر  اسپانیا تیمی باشد که قهرمانی اش را پیش بینی کرده باشی، بازهم در برابر ایران، حرفی از امید به پیروزی اش نمی زنی.

همه ی حاشیه های قبل و حین و‌ بعد بازی را فراموش می کنی، اینکه  چرا فلان بازیکن در فهرست تیم بود و فلان بازیکن از فهرست حذف شد هم حالا دیگر مهم نیست!

اینکه در انتخابات به آقای روحانی رای دادی یا نه؟ اینکه اصولگرایی یا اصلاح طلب؟ اینکه حجابت چیست هم  اصلا فرقی نمی کند. همه یک دست می شویم برای تشویق تیم ملی مان.

به قول بازیکن مان، همه یک خانواده می شویم. نه ١١نفره که ٨٥میلیون نفره از مرزمان دفاع می کنیم. جانانه دفاع می کنیم، حتی اگر مصدوم شویم تا توان داریم میدان را خالی نمی کنیم. حتی اگر معتقد بودیم تیم حریف قوی تر است.

همه از ملیتمان دفاع می کنیم، از بازیکن ایرانی.

دفاع می کنیم از....


تولید ملی مان

از کارگر ایرانی مان

حتی اگر....

محصول رقیب بهتر باشد، اگر بِرَند محبوب مان چیز دیگری باشد، حتی اگر از لحاظ  سیاسی و‌ظاهری شبیه هم نباشیم. حتی اگر اشتباهاتی هم داشته باشیم.

تا آخرین توان، دفاع می کنیم...

حتی اگر ببازیم...

از عملکردمان خوشحالیم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۳۵
راهی به سوی نور

حال من شبیه آن زندانی ای است که در سلول انفرادی اش را باز کرده اند! نه یک ساعت، نه یک روز، نه یک هفته! یک ماه،  گفتند فرصت داری که فرار کنی... اما...

من از خودم گریزان باشم به سوی چه کسی؟ چه کسی غیر تو؟من از تو به تو پناه می آورم...

پناه می آورم و ایمان می آورم به وعده هایت.

 

به وعده ای که گفتی بگذرید! تا از شما بگذرم...

خدایا«ظلمت نفسی»!

اما من از خودم گذشتم.شما هم بگذر

خدایا ایمان دارم به « و وجدک یتیما، فآوا» گفتن هایت. خدایا چه کسی یتیم تر و بی پناه تر از من؟ پس مأوا دادنم با تو...

خدایا

می دانم، نه در بین «یا ایها الذین آمنوا» هایت باید دنبال پیغام باشم، نه پی بشارت هایت به محسنین باشم، من همان مخاطب« یا ایها الذین ظلموا» هایت هستم.

اما

من به ایمان و عمل خودم نه! که به جود و رحمت شماست که دل خوش کرده ام.

تمام شد

فرصت من و جنبیدن های خودم برای به کف آوردن ها، تمام شد

می شود هرچه من کم گذاشته ام را شما جیران کنید، یا جبار؟

می شود خلا های وجودی ام را شما پر کنید، یا غفار؟

حال من خوب نیست

می شود حال دلم را شما خوب کنید، یا محول الحول و الاحوال؟!

۰ نظر ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۶
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۸ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۱۱
راهی به سوی نور

یکسان شدن فقیر و غنی را اگر در بُعد غیرمادی اش در نظر بگیریم یعنی:

رمضان فرصتی است که می شود ره صد ساله را، یک ماهِ رفت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۰۱
راهی به سوی نور

راست می گفت، وقتی فقط برای حمایت از این کشور و آن کشور، حمایت ار این فرد و آن فرد، اعتراض به این جنگ و آن جنگ ، توهین به این امام و آن امام رگ گردنمان باد می کند، وقتی یادمان می رود قبل از اینکه دانشجو باشیم، دبیر فلان و بهمان باشیم، عضو جامعه ی فلان باشیم، یا انجمن فلان صنف، بسیجی باشیم یا عضو فلان تشکل، قبل از همه ی این ها مردمیم و قرار است برای مردم کار کنیم، وقتی این اتفاق ها افتاد، نتیجه ی طبیعی اش می شود اینکه مردم، خود را و دغدغه هایشان را جدا از ما بدانند.

چه می شود که هیچ‌وقت برای اعتراض به معاش و اقتصاد مردم، برای گرانی ها و امثالهم هیچ‌تجمعی را بر گزار نکرده ایم؟

چرا یکبار یک حرکت هماهنگ و سراسری و متقن و فکر شده برای پیگیری فرمان اقتصادی هشت ماده ای رهبر جامعه به سران قوا انجام ندادیم، چرا یک بار دادمان در نیامد که اهالی قوای سه گانه، ۱۷سال گذشت، بسم الله، گزارش دهید، چه کردید با فرمان های ابلاغ شده؟

چه کردید برای مقابله با «فریاد و نعره های مخالفانه ی متضررین مبارزه با فساد»؟

 «افراد مطمئن در دولت و قوه قضایی»، جواب دهید، آیا «بدون تبعیض»، «بدون شعار و تبلیغات»، با «پرداخت به ریشه ها به جای ضعفا» با مفاسد مبارزه کردید؟

«همکاری های وزارت اطلاعات و سازمان بازرسی کل کشور و دیوان محاسبات» برای این مبارزه به کجا رسید؟

بی عرضگی من و ما است که این فرمان، ۱۷سال در بایکوت ماند و صدایمان در نیامد...

امروز سالگرد ابلاغ آن است، کاش مرورش کنیم تا قبل از آن که به کل فراموش شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۳۰
راهی به سوی نور

از نظر من آدم ها به روش جدیدی هم می توانند تقسیم شوند.

چگونه؟ به دو موقعیت زیر توجه کنید:


اخیرا که با مجموعه ای شروع به همکاری کرده ام،متوجه یک مطلب مهم شدم.

 مدیر بخش مربوط به من، شخصی است مذهبی، خوش اخلاق و دارای  روابط عمومی به شدت بالا، با سواد از نوع دانشگاهی و حوزوی، تقریبا با تجربه؛ اما نمی دانم چرا در حین کار با ایشان همیشه متوجه یک خلع می شوم...


- معاون ایشان، شخصی است با تجربه ی کمتر کاری، تحصیلات صرفا دانشگاهی، با روابط عمومی کم تر، اما دارای یک نقطه قوت ناشناخته که باعث می شد من همیشه فکر کنم  ایشان بیشتر مناسب مدیریت کار هستند و تمایلم برای کار کردن با ایشان بیشتر باشد.

روش جدید تقسیم بندی آدم ها در  دایره ی اطراف من می تواند تجربه ی کار تشکیلاتی داشتن یا نداشتنشان هم باشد!

تشکیلات با تعریف دقیق که محدود به حضور در تشکلات صرفا دانشجویی نمی شود، با تعریفی که انقلاب را هم تشکیلات حساب می کند.


نفر اول اولین تجربه ی کار تشکیلاتی اش با حضور در همین کار مشترک در حال شکل گرفتن است و چقدر فوت و فن های رهبری را نمی داند و نفر دوم، قبلا در چهارچوب های مشابه فعالیت داشته است...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۴۶
راهی به سوی نور