راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




#غدیر

#علی_صفایی_حائری


ولایت امام، بالاتر از محبت و دوستی و عشق است؛ 

که عشق علی در دل دشمنان او هم خانه داشت.

ولایت علی، 

نه علی را دوست داشتن 

که فقط علی را دوست داشتن است.

ولایت علی، علی را سرپرست گرفتن

و از هواها و حرف ها و جلوه ها بریدن است.

و این ولایت، ادامه ولایت حق است و دنباله ی توحید،

آن هم توحیدی در سه بعد؛ در درون و در هستی و در جامعه؛

که توحید در درون انسان ها، هواها و حرف ها و جلوه ها را می شکند؛

هواهای دل و حرف های خلق و جلوه های دنیا را.

و در جامعه طاغوت ها را کنار می ریزد

و در هستی خدایان و بت ها را.

پ.ن: چقدر آدم باید بی سعادت باشه که لیاقت ولایت پذیری از امیرالمومنین رو نداشته باشه؟ 

و ما چقدر ولایت پذیر واقعی هستیم؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۷ ، ۲۰:۰۰
راهی به سوی نور

عدم معرفی کتابام به معنی عدم خوندنم نیستا!

کتاب می خونم

ولی نه وقت نوشتن یه تیکه منتخبش رو دارم

نه عکس انداختن!


کتابایی که خوندم ولی هنوز معرفی نکردم:

- شفاعت /شهید دیالمه

-امامت/شهید دیالمه

- لم یزرع/محمدرضا بایرامی

- با...با...باشه و دو داستان دیگر/کلر ژوبرت(کتاب کودک)

- هزار بوسه پرپری و دو داستان دیگر/کلر ژوبرت(کتاب کودک)

- اژدودو و دو داستان دیگر/کلر ژوبرت (کتاب کودک)

- دیدم  که جانم می رود/ حمید داوود آبادی

- توحید/ علی صفایی حائری

تفکر در قرآن/ احمد رضا اخوت

اشک باید رازدار باشد/حضرت آقا


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۹۷ ، ۲۲:۱۰
راهی به سوی نور
این اولین باره که دارم از سرویس پیامک بلاگ استفاده می کنم! اگه کار کنه چه جذاب طوره!
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۷ ، ۰۱:۵۰
راهی به سوی نور

دیشب داشتم فکر می کردم این یه ساعت اضافه شده به روزم رو‌ چه کارش کنم!

 

هیچی دیگه

نشستم کتاب خوندم! 

به نظرم تو‌عمرم انقدر از ثانیه هام با این لذت استفاده نکرده بودم!

 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۷ ، ۰۱:۴۴
راهی به سوی نور

یه دختر بچه توی صحن حرم گریه می کرد، مضطرب و‌بی هدف این ور و اون ور حیاط می دوید، رفتیم پیشش، فهمیدیم گم شده، بردیمش دفتر گمشدگان.

 اسمش رو اعلام کردند و الحمدالله در آخر کار مامانش پیدا شد!

 

توی صحن های حرم، بچه ها دو‌ دسته میشن، یه دسته بچه هایی که فارغ از نگرانی و‌ بی دغدغه در حال دویدن های بی هدف و سرگرم کردن خودشونن، گریه هم نمی کنن و ‌مضطرب نیستن، دسته دوم، بچه هایی هستن که فهمیدن گم شدن، گریه می کنن، نگرانن و واسه پیدا کردن کمک اینور و‌اونور می دوند.

این دسته، «نشونه» ی گم شدن خودشون رو‌بهت منتقل می کنن، و «فلق» هایی که از رفتارهاشون هست مطمئنت می کنه، این بچه  گم شده و با اون یکی بچه که داره بازی می کنه و‌پدر و مادرشم کنارشن فرق داره و‌ نیازه که تو ‌کمکش کنی.

 

امام رضای مهربونم(ع)، می دونم باید «فلق» های یتیم بودنم رو‌به محضرتون بیارم تا پدرم بشید، می دونم باید نیازمندیم رو‌ابراز کنم تا رفع نیازم کنید، من تا وقتی خودم رو‌ تنها و‌ بی کس و‌بی پناه و‌دست خالی حس نکنم، یاوری و‌کمک دادن شما هم به دستم نمی رسه.

 

اقرار می کنم

من آن یتیمی هستم که باید مأوایم دهی

منم آن گمراه و‌راه گم کرده ای که نیاز به رهبری و‌هدایتت دارم

عائله مند و‌نیازمندی که باید از نعمت خودت بی نیازم کنی

 

من به نیازمندی ام اقرار می کنم

الضحى

أَلَمْ یَجِدْکَ یَتِیمًا فَآوَىٰ

ﺁﻳﺎ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻳﺘﻴﻢ ﻧﻴﺎﻓﺖ ، ﭘﺲ ﭘﻨﺎﻩ ﺩﺍﺩ ؟(6)  

وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَىٰ

ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﻥ ﺷﺮﻳﻌﺖ ﻧﻴﺎﻓﺖ ، ﭘﺲ ﺑﻪ ﺷﺮﻳﻌﺖ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻛﺮﺩ ؟(7)  

وَوَجَدَکَ عَائِلًا فَأَغْنَىٰ

ﻭ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ ﻧﻴﺎﻓﺖ ، ﭘﺲ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﺳﺎﺧﺖ ؟(8)

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۷ ، ۱۷:۳۰
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ شهریور ۹۷ ، ۱۰:۱۸
راهی به سوی نور

#خاطرات_ما_و_سوره_مبارکه_مُدّثّر

#سمیه_افشار

با همکاری: #احمدرضا_اخوت


آنقدر نشستیم و آیه خواندیم بی هیچ توجه و ‌توکلی که فراموشمان شد این کلمات، واژه ها، این حروف و‌ حرکات هر یک روحی دارند و ‌کارکردی. آنقدر بی هیچ هدف و غرضی آیه خواندیم و روایت، که فراموشمان شد قرار بود تک تک واژه ها دستگیرمان شوند و راه چاره ای برای بی چارگی مان. آنقدر در پس و ‌پیش کردن و چون و چراهایمان گیر افتادیم که فراموشمان شد غرض چه بود و قرار بود به کجا برسیم. آنقدر...

و برخی دیگر، آنقدر سوره های روی طاقچه را گرد گرفتند که فراموششان شد کتاب زندگی را باید خواند، نه آنکه گرد از آن زدود و گروهی از میان تمام سوره ها به الرحمان بسنده کردند و آن را بر سر قبرها خواندند، تا آنکه گمان کردند الرحمان تنها مرده هایشان را تسلی می دهد، نه قلب گرد گرفته آنان را. و در این میان، گروهی از خودِ ما، گروهی از همین آدم ها که گاه من و تو نیز با آنان همراهیم آیه ها و‌ روایت ها را چنان خواندند و معنا کردند که از پسِ هر روایت، روایتی نو رویید و حکمی جدید. حلال ها حرام شد و حرام ها حلال. باید ها نباید شد و نباید ها باید، و آنان که خاموش ماندند و تنها نظاره کردن را سهیم شدند، خود به دست خویش سند قتل وجودشان را مُهر کردند.


پ.ن: یا ایها المدثر...

انقدر از دایره زندگی بر محوریت امام دورم که باید

قُم...فانذر! کنی مرا!

پ.ن۲: قران کتاب زندگی است! پس زندگی کنیم با قرآن.

پ.ن۳: فکر کنم شونصدامین بار باشه که می گم تدبر در قران تو یه جای خوب مثل مدرسه قران دانشگاه تهران، خلاء زندگی همه مونه!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۷ ، ۲۳:۳۳
راهی به سوی نور

بعضی چیزها را انقدر برایمان گفته اند و تکرار کرده اند، انگار دیگر عظمتش را درک نمی کنیم.


فکرش را بکن!

حاضر است به خاطر خدایش از فرزند دردانه اش بگذرد...



 چند بار تکرار کرده ای «بابی انت و امی»؟

فکر کرده ای به آنچه می گویی؟تصورش هم کرده ای؟

 وقتی عظمت مولایت در حدّی است که پدر و‌مادرت را فدایش می کنی، یعنی حاضر نیستی به خاطرش از غرورت کم کنی؟ حاضر نیستی جایگاه و پست و‌مقامت را به خاطرش ترک کنی؟ حاضر نیستی اشتباهات دیگران را ببخشی و قهر های چند ساله را تمام کنی؟ حاضر نیستی کارهایی که دوست نداری را انجام دهی، چون «او» دوست دارد؟ حاضر نیستی از پول و مال و ابرویت مایه بگذاری تا کاری کنی که خرسندش کند؟ 


آهای! 

با تو ام.

حواست هست بارها گفته ای عزیزترین دارایی هایم فدای سرت؟ 

چه می شود که گاهی حاضر نیستی بگذری؟ ببخشی؟ تحمل کنی؟ خودت را به تغافل بزنی؟ نادیده بگیری و بگویی

فدای سر حسین(ع)؟؟


ابراهیم(ع) حاضر است از عزیزترینش برای اطاعت مایه بگذارد؟

تو چه؟ حاضری برای اطاعت و ولایتش مایه بگذاری؟


پ.ن: اول از همه برسد به دست نگارنده!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۰۳
راهی به سوی نور

#علق

خاطرات ما و سوره مبارکه علق

#سمیه_افشار

با همکاری#احمدرضا_اخوت


می خواند، می نویسد، درس می دهد، می آموزد و می آموزاند.

به سیمایش که نگاه می کنی، آرامش می بینی و اشتیاق. آنقدر بی وقفه تلاش می کند برای نجات و هدایت مردم که گاهی گمان می کنی خودش را فراموش کرده است، از خودش که می پرسی می گوید هیچ است در دستگاه کبریایی رب عالم. می خندد و می گوید دست و‌ پایی می زنیم برای آنکه شاید بعد مرگ بگویند دوست داشت در جرگه صالحان دراید ولی بضاعت اندکش مجالش نداد، پس بر اندک او خورده مگیرید.

به خود می‌گویی اگر سعی و تلاش او اندک است، پس زندگی کردن تو‌ چیست؟ اگر بضاعت او مجالی برای صالح شدنش نمی دهد، پس تو در کجای راهی؟!!!

ترس تا عمق جانت نفوذ می کند. می ترسی از آن روزی که بعد مرگت بگویند هیچ‌دست و پایی نزد و دوست نداشت در جرگه صالحان قرار گیرد پس از خوبان جدایش کنید که جایگاهش دوزخ است...

پ.ن۱:...

پ.ن۲: تلنگر خیلی خوبی بود! ترس تا عمق جان رو میفهمم، خدایا، اگر همه ی کِشته های ما در آخرت بشه باغِ اصحاب جنه سوره قلم چه کنیم؟‌‌...

پ.ن۳: با بضاعت مُزجاتم چه کنم؟ فاوف لنا الکیل می کنی در حقم؟

پ.ن۴: برای بار چندم می گویم، علیکم به مدرسه قران دانشگاه تهران رفتن...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۴
راهی به سوی نور

پسر دایی کوچکمان اومده تو اتاقم.

-میگه من این عکس رو‌می شناسم.(عکس شهید چمران)

-می گم کیه؟

-می گه دوست شهید حجتی( شهید حججی منظورشه!)

-می گم از کجا می دونی؟

-می گه بازی شو دارم!

پ.ن:  بازی شو نشونم داد، بازی مدافعان آزادی...چه خوبه که بچه ها اینطوری تحت تاثیر آموزش های بازی ها قرار می گیرن و‌چه بده که ما از این فرصت استفاده نمی کنیم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۰۱:۲۷
راهی به سوی نور