راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




 

با توجه به اظهارات رئیس جمهور، آقای روحانی در جمع مدیران وزارت اقتصاد؛ لازم دیده شد نکاتی صرفا جهت یادآوری ذکر شود.

کسانی که در دوران پیامبر ایشان را نقد می کردند یا افراد جاهل به جایگاه عصمت و مقام رسول خدا(ص) و معصومین بوده اند، و یا افرادی مغرض نسبت به ایشان، چرا که با توجه به معنای نقد که جدا کردن خوب  و سره از بد و ناسره است، مطرح شدن آن در زمان معصوم که قول و فعلشان عاری از خطا می باشد، بی معنا است.

 مسئله دیگر این است، آیا صرفا رفتار کسی در زمان پیامبر، مجوزی برای الگوبرداری و الگوسازی آن رفتار است؟

اگر نگاهی به سوره حجرات و نور بیاندازیم، متوجه خواهیم شد که تذکر نکاتی مانند نحوه ی صدا کردن پیامبر، لحن و تون صدا، چگونگی رفت و آمد با ایشان، یعنی اشتباهاتی که قرآن سعی در اصلاح آن دارد. پس تقلید از الگوی رفتاری یک اعرابی، لزوما به معنای درست بودن رفتار نیست.

نکته ی بعد شأن و جایگاه معصومی است که ایشان او را نیز قابل نقد دانسته اند. درباره مقام پیامبر اعظم(ص)، آیات فراوانی است که ذکر چند مورد در رسیدن به مقصود، ما را کفایت می کند، ایشان پیامبری را ممکن النقد می دانند که قرآن در آیه 3 سوره نجم درباره ایشان می گوید که از روی هوا و هوس سخن نمی گوید و گفتارش چیزی جزء وحی نازل شده به سویش نیست.

یا در آیه 65 سوره نساء گفته شده، مبادا مومنان در دلشان نارضایتی ای درباره حکم پیامبر داشته باشند، چه رسد به اینکه با زبان ایشان را نقد کنند!

در زیارت جامعه کبیره که سندی موثق دارد می خوانیم" والحق معکم و فیکم و منکم و الیکم و انتم...." شما عین حق هستید، آن وقت حق را نقد کنیم؟

با توجه به آیه 159 سوره آل عمران آنچه در تعامل با معصومین وجود دارد "مشورت" است، آن هم با توجه به  ضمیر"تَ"  در "فاذا عزمتَ" که یعنی تصمیم گیر نهایی نیز پیامبر است. "نصیحت" معصومین نیز یعنی چیزی که جز خیرخواهی در آن وجود نداشته باشد، که مشخص است که با معنای نقد متفاوت است.

 نکته آخر نیز اثرات چنین صحبت هایی در جامعه است، جامعه ای که در آن به معصوم گفته شود سخنت از  کیست؟ اگر مال خداست، می پذیرم و اگر برای معصوم است نمی پذیرم، جامعه ی " نومن ببعض و نکفر ببعض"می شود، یعنی به بعضی چیزهای اسلام ایمان دارد، به بعضی از آن ها خیر، که نتیجه آن با توجه به آیات 150 و 151 نساء چیزی جز عذاب خوار کننده نخواهد بود.

 

ان شاء الله صحبت های ایشان در آن جلسه ناظر بر بی اطلاعی و سهو لسان بوده باشد که اگر با پشتوانه ی علمی و اعتقادی گفته شود باید گفت بر بسیاری از دانسته ای اعتقادی و قرانی ایشان باید شک کرد.

و امیدواریم این آخرین باری باشد که ایشان به بهانه های سیاسی، یک بحث اعتقادی و اصولی دینی مان را با تحریف سیاسی مطرح می کنند.

 

اما سوالی که برای نگارنده مطرح است، با توجه به اینکه در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، هیچ رئیس جمهوری به اندازه ایشان به منتقدین خود توهین نکرده است( بیش از 50 توهین در سخنرانی های رسانه ای ایشان گفته شده است)،آیا آقای روحانی خود، به آنچه قائل است، فاعل نیز هست؟

و سوال مهم تر از ایشان این است، آقای روحانی شما یادتان می آید در سال 94 در باره برجام فرمودید "دوران نقد و انتقاد که در جای خودش ارزشمند بود، دیگر جایی در برجام ندارد"

در نگاه شما مقام و شأن برجام از رسول خدا(ص)بالاتر است؟  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۲:۵۸
راهی به سوی نور

٥٣#_سال_عصر_پهلوی_به_روایت_دربار

#ریحانه_درودی


✏ «نتیجه اصلاحات ارضی شاه به آنجا کشید که در اوایل دهه ٥٠ شمسی، ایران از یک کشور خودکفا در محصولات کشاورزی، به صورت وارد کننده مواد غذایی درآمد...(مینو صمیمی، منشی امور بین الملل فرح پهلوی)»

✏«...در سراسر تهران فقر و بدبختی و مرض بیداد می کرد...جلوی در ورودی باشگاه های سربازان متفقین هم اغلب تابلویی دیده می شد که رویش نوشته شده بود: «ورود ایرانی و سگ قدغن است. »(فریدون هویدا)»

✏«ما ادعا می کنیم که ایران را به دروازه های تمدن بزرگ رسانده ایم. اما کشور دائما در معرض قطع برق است و‌ما حتی نمی توانیم، تأمین آب و برق را در پایتخت تضمین کنیم.(اسدالله علم)»

 ✏« زمان رضا شاه هم که کارهای صنعتی و راه آهن کشیدن و‌مدرنیزه شدن مملکت شروع شد، همه اش با شرکت سنتاب سوئدی بود یا شرکت دانمارکی کامپساکس بود یا نمی دانم از آمریکا مهندس مشاور آمد یا از فلان کشور آمد. در هر صورت در آنجا تمام کار فنی زمان رضا شاه؛ چه در زمینه ی صنعت؛چه در زمینه ی ارتباطات؛ چه در زمینه ی هر تحول دیگر؛ مدرنیزه شدن ایران با فکر و راه حل خارجی ها بود که اجرا شد.(عبدالمجید مجیدی-وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه).»

✏«در سال١٣٤٢،بین١٦تا٢٤ درصد کودکان در ولایات به مدرسه می رفتند و بقیه بی سواد می ماندند. در حالی که، در شهرها ٧٤ درصد کودکان به مدرسه می رفتند. قانون تعلیمات اجباری در ١٣٢٢، به تصویب رسیده اما به علت فقدان وسایل اجرایی ، به صورت کاغذ پاره ای بر جای مانده بود. در مقیاس ملی ٨٥.١در صد مردم بی سواد بودند.(محمد رضا پهلوی).»

✏«هر اتفاقی ممکن است بیفتد. صحنه ی داخلی آن قدرها هم آرام نیست. مردمان عمیقا ناراضی اند. مردم، خواهان چیزی بیش از رفاه اقتصادی هستند. آنان خواهان عدالت، هماهنگی اجتماعی و حق اظهار نظر در امور سیاسی هستند.(اسدالله علم).»

پ.ن: از نظر من هر آدمی قابل تحمل هست تا زمانی که معاند نباشه!

اگر از روی جهل حرفی زده میشه بازم قابل قبول تره! ولی انقدر لج بازی برای گل و بلبل نشون دادن زمان شاه، حتی وقتی خود نزدیکان شاه طور دیگه ای می نویسند، چقدر غیر قابل تحمله...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۶ ، ۰۱:۵۸
راهی به سوی نور


روزهای انتخابات ۸۸ را به خاطر دارم، گرچه آن زمان حتی حق رای هم نداشتم ، اما یادم هست، در مدرسه هرکدام از ما با اطلاعات اغلب کپی پیس شده خانواده هایمان از یکی از نامزد انتخاباتی طرفداری می کردیم،  دو ناظم مدرسه یمان طرفدار دو نامزد متفاوت بودند و یادم می آید شوخی هایی که سر صف با هم می کردند و خنده های تمامی دانش آموزان مدرسه را.

ساعت ها بحث و ارائه نظر مادر و خاله، دایی و خواهر زاده را در دورهمی ها، هم به خاطر دارم.دیگر مهمانی هایمان هم جو سیاسی داشت، اما بعد از ساعت ها حرف و‌بحث، همه سر یک سفره شام می خوردیم و می خندیدیم.

یادم هست معلم آمار آن سال را، وقتی درس می داد برای یادگرفتن تفاوت فراوانی ها، از اختلاف های آمارهای مطرح شده توسط دو نامزد ریاست جمهوری میگفت و دلیل اختلاف های اعداد و ارقام، طرفدار نامزد پیروز نبود، اما خوب به خاطر دارم  بعد از  انتخابات و مشخص شدن نتایج می گفت، اشتباه، تخلف، تقلب و هرآنچه می خواهید اسمش را بگذارید، ۱۱۰۰۰۰۰۰ رای را نمیشود جابه جا کرد، می گفت ما باختیم اما من جنبه باخت راه هم دارم. می گفت زندگی هم مثل ریاضی باید دو دوتا، چهارتا، پیش برود، میگفت نمیشود هر جا خواستی قوانین بازی را به نفع خودت تغییر دهی.

آن روزها درک عمیقی از فتنه نداشتم، اما خوب به خاطر دارم شبی که عکس امام را پاره کردند و من تصاویرش را دیدم، گریه کردم، یادم هست وقتی روز عاشورا شنیدم به مردم عزادار حمله شده، عصبانی شدم، بگذریم از اینکه صدا و سیما در آن زمان نه خوب کار کرد و نه اتفاقات اطراف شهر را خوب بازتاب داد، من نه میدانستم و نه خواستم حالا که «زخم تازه» تصاویر وحوش رمیده در خیابان را نشان می دهد ببینم چه کردند با جان و اعتقاد مردم.

چشمانم را بستم، صداها هم آزارم داد، از حساس بودنم نبود، من که بارها و بارها زخم و خون دیده ام، بارها ناله و جیغ و فریاد شنیده ام، چرا برای تمام کردن مستند، ده هابار توقف کردم، چرا هر بار که صحبت از ۸ماه قشون کشی خیابانی و اتفاقات آن روزها می شود، قلب من سنگین می شود؟

فکر می کردم ، هر آنچه باید از ۸۸و حوادث بعد آن بدانم را می دانم، اما نه! من هنوز خیلی نمیدانم ها را باید ببینم و بشنوم. غبارها نشسته است، حالا می شود به بیرون ماجرا آمد و همه چیز را از اول با دور کند مرور کرد، آن احترام و عقلانیت طرفداران دو جبهه چه شد؟ ۸سال از انتخابات گذشته، چه کسی فاصله ی ایجاد شده ی بین خواهر برادر قصه یمان را پر خواهد کرد؟ فاصله بینشان را با چند سال روشنگری می تواند پر کرد؟ چه کسی اولین بار برای نوجوان دبیرستانی، ترس از خیابان های نا امن شهر را رقم زد؟ این همه حقد و بغض و‌کینه نسبت به نظام و‌ ولایت را چه کسی در دل ها شعله ور کرد؟ این همه حیوانیت و وقاحت راچه کسی دید و‌سکوت کرد؟ جمعیت خداجوی کجا بود؟ نکند همین هایی را می گویید که من حتی نتوانستم فقط «صدا»های باقی مانده از آن روزهایشان را بشنوم، تصویر اعمال شنیعشان که بماند.


تمام این زهرخاطره هارا لحظه ای از یاد ببر، یاد روزی بیفتید که در اقیانوس بصیرت ملت رها شده اید و امواج خروشان خشم به حق مردم، رفت تا آتش حماقت و عناد این جماعت را خاموش کند.

تمام افتخار من این است که روزی به نوادگانم بگویم من هم در حماسه یوم الله ۹دی حضور داشتم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۶ ، ۱۵:۵۴
راهی به سوی نور

زلزله اومده...تو‌اون گیرو ویر،پسر دایی کوچک عزیزمان که اولین باره زلزله رو‌ تجربه کرده، می پرسه

زلزله مرده یا زن؟!

خدایا من جواب این بچه رو‌ چی بدم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۶ ، ۲۲:۰۷
راهی به سوی نور

#دیالوگ

« زندگی مثل بازی‌های کامپیوتری، هر غولی رو بکشی غول بزرگ‌تری میاد ولی تو دیگه توان جنگیدن رو داری.»

پ.ن: از معدود فیلم هایی بود که واقعا«عالی» بود...پیشنهاد می کنم حتما ببینید.

ممنون از کارگردان اولی، اقای #سید_محمدرضا_خردمندان 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۹۶ ، ۱۱:۵۰
راهی به سوی نور



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۶ ، ۱۰:۲۶
راهی به سوی نور


گاهی وقت ها دوست داشتن ها جار زدنی نیست

میشه یکی رو دوست داشته باشی اما نه از مکالمه های خصوصی دو نفره ات اسکرین شات بگیری ، نه عکس دو نفره تون رو بذاری تو صفحه های مجازی و زیرش هرچی کلمه ی محبت آمیزه بنویسی، نه براش یه پُست اختصاصی بذاری و توش هرچی فضای غیر رسمی و ارتباطات صمیمانه تون بوده رو تعریف کنی که دست آخر بگی که چی؟ مثلا برام عزیزی یا به فکرتم...

کاری به بد و‌خوب این کارا ندارم

اما...

خوب می دونم این جور کارا گذشته از آفت هایی که با نظر شخصی من براش وجود داره باعث می شه بازار دوست داشتن و‌ دوست داشته شدن تبدیل بشه به یه فروشگاه...

که هرکی خواست بتونه بیاد و به جنس دوستی هامون ناخُنک بزنه‌..که همین بشه که بعد از یه مدت جنس تقلبی تو این بازار به عنوان اصل به فروش برسه ...

اصلا برفرض هم دوستی های این مدلی واقعی و صادقانه...

سوال؟

نمیشه به خودش پیام بدی که یادت بوده تولدشه؟ که خاطرات به یادموندنیتون هنوز ثانیه به ثانیه جلو چشاته؟

نمی تونی دلتنگیتو از دوری و‌ندیدن ها با زنگ زدن و هدیه فرستادن به طرف مقابلت بفهمونی؟

نمیشه به جای فیلم لایو و لاو‌ترکوندن های مصنوعی، عشقتون رو  در دنیای حقیقی به هم ابراز کنید؟

واقعا نمیشه؟

محبتی که وسط کوچه خیابونای فضای مجازی ظهور و‌بروز پیدا کنه، به احتمال خیلی زیاد یا تو همونجاها گم میشه، یا دزدیده می شه یا به زودی به بن بست می رسه..‌.

اضافه نوشت:

منظور این نوشته هر نوع رابطه ای بود، چه ارتباطات نادرست دختر و پسر، چه زن و شوهر، تا دوتا دوست و حتی تر  و تاسف برانگیز تر ارتباطات دوستانه ی تشکیلاتی و مثلا بچه مذهبی ها.‌‌..(که از قضا مورد آخر بهونه نوشتنم شد)

سوال نوشت: عکس بچه های گوگولی جیگر طلاتونو میذارید تو فضای مجازی، نگران نمیشید که چشم بخوره؟ 

پ.ن: مدیونید اگه مصداق تو‌ذهنتون بیاد، چون یکی دونفر نبود...

پ.ن۲: آمادگی هرگونه نقد محترمانه به نظرم رو‌ دارم....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آذر ۹۶ ، ۱۳:۱۰
راهی به سوی نور

با وجوده اینکه به شدت سرم شلوغه، اما ترجیح دادم یه کم فکر کنم! 

فیلم پر فکری بود...

اما به قول آبجی خانوم جان، دادگاه اجازه بده، مگه خدا اجازه داده؟

یادمه تو کلاس اخلاق حرفه ای هم کلی راجع به #اتونازی  صحبت شد.

دریای درون

🎬تا زمان هست، پرواز را بیاموز تا در بیکران ابدیت، حیران نگردی!


🎬برای دوست داشتن و عشق ورزی نیازی به دلیل نیست


🎬✅ایمانِ منِ که روش زندگیم رو تعیین می کنه!

اما برای اون، روش زندگیشِ که ایمانشو تعیین می کنه...


#دیالوگ_پر_معنای

#فیلم

#دریای_درون

#the_sea_inside

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۵:۵۷
راهی به سوی نور

مرگ از نظر شما یعنی چی?

واسه یکی مثل من که فعلا تو بخشی کار می کنه که تعداد مرگ و میرش بالاست و هر روز از کنار سرد خونه بیمارستان رد میشه، واژه ی ترسناکی نیست.البته تا وقتی با من و اطرافیانم کاری نداشته باشه.اما از اونجا که «کل نفس ذائقه الموت»این مسیله دست ما نیست.

وقتی پدربزرگم وفات کرد کوچیک بودم،خیلی یادم نمیاد چی شد و من چی کار کردم.

اما وقتی مادربزرگم وفات کرد، اونم در روزایی که هیچ کس انتظارشو نداشت مجبور شدم که راجع به این موضوع فکر کنم.

آروم نبودم، و این آروم نبودنم دلیلش نامشخص بود.من تا اون لحظه انقدر درباره مرگ خودم و عاقبتم و آخرتم فکر نکرده بودم، فکر نکرده بودم  چقدر وظیفه به دوشم هست که ندیدمشون، یادم نبود که خیلی از جاها حقوقی گردنمه که ادا نشده و حتی تر شاید اصلا اون ها رو‌بر عهده خودم نمی دونستم...

تنها چیزی که اون روزها ارومم می کرد، این بود که از اعمال و‌رفتار مادر بزرگ تا اونقدری که من می دونستم مطمئن بودم. از این که اون نماز شب های مادر بزرگ حتما تو روزای حساب و کتاب به دادش می رسه....

توی اون روزهای تلخ و پر از اشک و آه،یه چیزایی خوب تو ذهنم حک شد

یه تصمیم های بزرگ خوبی که گرفته شد

که یه چیزایی رو برام بی اهمیت کرد و یه چیزایی برام خیلی مهم شد.

انقدر که حالا از مرگ که نمی ترسم هیچ(البته شاید اینطوری فکر می کنم)، حتی دلم می خواد نهایت تلاشمو کنم که خوب و آماده باهاش مواجهه بشم.

حالا دلم می خواد هر روز به روزی فکر کنم که حسرت «ای کاش» به دلم میمونه و از الان جلوش رو بگیرم...

قران خوندم...

در تمام این روزها...

و تازه فهمیدم «الا بذکر الله تطمئنن القلوب» به چه معناست...

قرآن تنها مانوس این روزهای من شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۹:۱۵
راهی به سوی نور

نمی دونم یادتون میاد یا نه...ولی وقتی ایران شروع کرد به حمایت از دولت رسمی سوریه و‌کمک در برابر نیروهای متجاوز مثل داعش، خیلی ها حتی آدم خوب خوباش می گفتن نمیشه،کار تمومه!

اما ما گفتیم مقاوت...

این کلمه رو انقدر گفتیم و خیلی های دیگه اونور عملیش کردن، که چند روز قبل مرد خدا به وعده ی مردونه اش عمل کرد و عراق و سوریه رو از شر سایه منحوس داعش پاک کرد...

و صدالبته یادمون میمونه صحبت های آدم هایی که قرار بود با مذاکره این مشکل رو حل کنن... یادمون می مونه طعنه کنایه هایی که به شهدای مدافع حرم زدن، یادمون می مونه مرز کشی انسانی بین ایران و سوریه و عراق و حتی فرانسه!

یادمون می مونه که ترقه بازی داعش تو مجلس یادمون آورد که نعمت امنیت رو  تا از دست ندی قدردانش نیستی...یادمون می مونه که اگه اونجا دفاع نمی کردیم باید تو همدان و کرمانشاه دفاع می کردیم

یادمون می مونه که حضرت آقا گفتن خرمشهر ها در پیش است و ...

یادمون میمونه که تو شادی و جشن و تبریک این اتفاق نصبت به خرمشهر  که یه شهر بود و این اتفاق که دو کشوره چقدر کم کاری کردیم، از نهادی مثل صدا و سیما بگیرید تا نهادهای مردمی و  تشکلات دانشجویی و...

اما

در آخر 

یادمون میمونه که...

 

در بهار آزادی...جای شهدا خالی است

و یاد شعر آهنگران بخیر...

محسن جان نبودی ببینی شهر آزاد گشته....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۶ ، ۲۲:۲۴
راهی به سوی نور