راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




#اکنون

#فاضل_نظری


گرچه مسجد را گروهی با تجمل ساختند

اهل دل میخانه را هم با توکل ساختند

عشق جانکاه است یا جان‌بخش؟حالا هرچه هست

عشق‌بازان بین مرگ و زندگی پل ساختند

سقف آگاهی ستونی جز "فراموشی" نداشت

این بنا را خشت بر خشت از تغافل ساختند

بی سبب مهمان‌نواز مجلس ماتم نبود 

این "گلابِ تلخ" را از "گریه‌ی گل" ساختند

روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود

از همان آغاز ما را کم تحمل ساختند ...


پ‌ن) هرچند که هرگز نرسیدم به وصالت

عمری که حرام تو شد ای عشق حلالت!


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۹۸ ، ۱۵:۰۲
راهی به سوی نور

سریال رو نمی بینم ولی خانواده پیگیرش هستند، داشتم از جلوی تلویزیون رد می شدم که یه صحنه ی کوچیکش رو دیدم، شروع کردم به سوال پرسیدن:

- چرا باهاش اینطوری حرف زد؟

-چرا دختره اینکارو کرد؟

-مگه شوهرش فلانی نبود؟

- فلانی پس چی شد و...



من هیچی از کل سریال نمی دونستم، نمی دونستم قبلش چه اتفاقایی افتاده و چی شده؟ نمی دونستم بعدش قراره چی بشه؟ درباره ی هیچ کدوم از نقش ها و کاراشون هم اطلاع نداشتن، با همین یه سکانس انتظار داشتم کل سریال رو بفهمم، انتظار داشتم تو همین یه صحنه علت همه ی رفتارا برام مشخص بشه، انتظار داشتم درباره ی همه شخصیت ها و ویژگی هاشون مطلع بشم...


به نظرم نسبت ما با عالم هم همینطوریه...

ماها همیشه یه بخش کوچیکی از این سناریوی نوشته شده رو دیدیم، ما ها گاهی بدون اطلاع از قبل و بعد ماجراها تو زندگیمون چرا چرا کردیم.

کارگردان اصلی همه ی نکته ها رو می دونه، و چون بی عیب و نقصه حتما هیچ ضعفی هم در  فیلمش نیست. ولی ماهایی که کل رو درک نکردیم دائمادرحال نق زدنیم.



ولی منابع موثق خبری از غیب داده اند:


وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ

ﻭ ﻣﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﺳﺘﻴﻢ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺑﻪ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻰ ﻭ ﺯﺑﻮنیﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻧﻌﻤﺖ ﻫﺎﻯ ﺑﺎﺍﺭﺯﺵ ﺩﻫﻴﻢ و ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﻴﺸﻮﺍﻳﺎﻥ ﻣﺮﺩم ﻭ ﻭﺍﺭﺛﺎﻥ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﻢ .(سوره مبارک قصص5)

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۸ ، ۱۶:۱۳
راهی به سوی نور

عذرخواهی می کنم از ارسال این تصویر*...

(با وجود محو کردن عکس، اما من تصویر رو حذف کردم، توصیف تصویر در کانال اصلی، زن و مرد عریانی  که فقط شلوار لی پوشیدن!)


گفت: من آزادی ندارم در کشورم. من که نخواستم لخت بگردم! این روسری کلافم می کنه، این مانتو اذیتم می کنه. اما خودم حد خودم رو می فهمم...


گفتم: واقعا فکر می کنی اگر قانون پوشش برداشته بشه، حکومت منهای حراست از احکام دینی بشه و سلیقه شخصی وارد اجتماع بشه، همه حدشون رو میفهمن؟


گفتم: شما راضی میشی به نبود یه روسری و یه مانتو، شاید یکی دیگه به کمتر از این راضی باشه، شاید حیا و پوشش برای هرکس حدش یه نظر و سلیقه شخصی باشه. اون وقت چه جوری می خوای خودت و همسرت و فرزندت رو تو این جامعه ای که مرز حیا نداره حفظ کنی؟


ببین غرب راه رفته است... حد رو که برداری، انسان هایی هستند که رعایت حد ندارند... تا می رسن به جایی که هم به خودشون هم به بقیه آسیب بزنن...

وقتی آمار تعدی به زنان یا خیانت و فروپاشی خانواده در غرب زیاد میشه شروعش از حد نشناختن در همین مقولاته.


اگر حکومت دینی نباشه، همین میشه... هیچ چهارچوب الهی انسانی برقرار نمی مونه با این توجیه بی منطق برخی که: من این حد رو قبول ندارم...


*تصویر تابلوی تبلیغاتی شلوار لی و کیف همراهش در فرانسه بود


@ninfrance

پ.ن: کانال تا انتهای افق در بله هست. مطالب ارسالی از یک دانشجوی ساکن فرانسه هست،  دوست داشتید دنبالش کنید

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۸ ، ۱۴:۳۴
راهی به سوی نور

#دعوا_سر_اولویت_است

#سید_علی_اصغر_علوی



اگر هر شب،‌مجلس روضه برگزار کنید، حتی نیم ساعت، استقبال نمی شود. چرا؟ چون احساس نیاز نمی شود. در جبهه، چون احساس نیاز می شد، هر شب و همیشه روضه و‌هیئت بود. فاصله خود را با شهادت چقدر می بینید؟ رزمندگان در جبهه، هرآن ممکن بود شهید شوند. پس به روضه نیاز داشتند. روضه و هیئت یک نیاز است. طوری زندگی کنید که نیازمند روضه باشید. «حیات» به معنویت نیاز دارد. باور کن! جنگ است و شما برای رضای خدا قلم برداشتی تا به جنگ دشمن بروی. هر مقاله، هر مصاحبه و هر پرونده، واقعا شروع یک جنگ با دشمن است. خیلی بیشتر از این ها اثر دارد. «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» حتی! اگر این طور شد، هر هفته جمکران رفتن لازم است.‌معنویت لازم است. واقعیت آن است که...

 اصلا می دانید چرا علوم انسانی مثلا اقتصاد امروز ما نمی تواند مشکلات خود را حل کند. ولی رزمندگان توانستند؟ مثلا فتح خرمشهر ۱۳۶۱ ناممکن بود، ولی شد. حل مشکلات اقتصادی خرمشهر امروز ناممکن نیست، اما نمی شود! استادان و مسئولان نمی توانند.چرا؟ چون بلاشک و شبهه، باید استاد اقتصاد ما شب زنده داری کند تا خدا مشکلات اقتصادی خرمشهر را حل کند! ما کم گذاشتیم. شما کم نذارید. برای خدا وقت بذارید، برای زندگی وقت پیدا می شه.

پ.ن: برای خدا وقت بذاریم، برای زندگی وقت پیدا می شود

پ.ن۲: دعوا بر سر اولویت است و این اولویت شناسی سخت ترین کار دنیاست به نظر!

پ.ن۳: نویسنده مجموعه کتاب هایی با محوریت کربلا دارد که یکی از یکی قشنگ تر است. پیشنهاد می کنم بخونید حتما.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۱۲
راهی به سوی نور

احتمالا برای نوشتن از اعتکاف دیر شده باشد،

اما از نظر من این سه روز آغاز است، باید احوال اعتکافت را بگذاری تا کم کم در طول یک سال دَم بِکشد. بزرگ شود،نم نم در عمق وجودت نفوذ کند.

راستش توقعم از اعتکاف رفتن نماز خواندن و‌روزه گرفتن و‌دعا کردن هایش نبوده هیچ‌وقت، اما هر سال به همین روال گذشته بود. امسال دلم یک تغییر بزرگ می خواهد، از اسفند برنامه ریزی اش را برای این تغییر کرده بودم، اسمش را هم گذاشتم گام سوم!

در همین سه روز بود که فکر می کردم خوابیدن های اینجای من چقدر بی دغدغه و راحت و دل چسب تر است تا خوابیدن های در خانه! و بعد فکر کردم چقدر خوب می شود هرچند وقت یکبار بیایی مسجد و بخوابی! 

باورتان بشود همین فکر مسخره باعث شد چند نکته ی جالب را درباره ی اعتکاف کشف کنم.

چه جالب که خوابیدن در مسجد مکروه است!و اما این روزها مستحب...

یک کار، دو حکم

و جالب ترش می دانی چیست؟ وقتی همین کار واجب می شود!

دو روز که آمدی، سومین روزش ماندنت با خودت نیست انگار، باید بمانی، یعنی خواسته اند که نروی.

تمثیلش برای من، آدمی است که انقدر پر شده است که آمده تا فقط خالی شود، آنقدر بگوید و‌بخواهد که آرام شود...

حالا نوبت صاحب خانه است.

دو‌روز تو حرف زدی، تو خواستی، تو‌دعا کردی، حالا بنشین پای صحبت های من، حالا قران بخوان، بخوان بخوان آنقدر بخوان که بالاخره در لابه لای یکی از آیه هایم جواب پیدا کنی.

که اگر بخواهی پیدا می شود

می خواهم از این به بعد برای هرکاری که می کنم حکم داشته باشم

حجت انجام دادن و ندادنش را بدانم

لابه لای همین صفحات هم باید پیدایش کنم

آمده بودم که تغییر کنم

که گام سوم زندگی ام را بردارم

که برایش برنامه بریزم

که...

حالا می فهمم

تنها راه تغییر،فعال شدن تفکر است

باید فکر کرد

باید ورودی های فکر را زیاد کرد

باید خوب دید! خوب شنید!...

و من آماده ام برای مواجه شدن هایم، برای موقعیت های جدیدی که باید یاد بگیرم روش مواجه شدن باآن ها را

و به یاد او و به اذن حاضر ترین ولیّ ناظرش

بسم الله الرحمن الرحیم

۰ نظر ۰۴ فروردين ۹۸ ، ۰۳:۲۹
راهی به سوی نور

هرچقدر فکر‌می کنم یادم نمی آید  وقت هایی که مادر را ناراحت می کنم غیر از اینکه رفتارش سر سنگین می شود دیگر چه کار می کند؟ تا به حال عکس العمل دیگری از او  به خاطر ندارم، آن هم  چطور بی محلی کردنی!

هر کاری هم بکند، بازهم وقتی بیرون می روم و و‌خداحافظی می کنم، حتی اگر خودش هم بلند نشود که یه لقمه ای، میوه ای برایم بیاورد که به قول خودش بخورم تا از گرسنگی نمیرم! حتما حداقل یاداوری می کند که خودم  حواسم باشد و بردارم..‌.

 قهرم که باشد، بازهم اگر جلوی تلویزیون خوابم ببرد، بعداز چند دقیقه گرمای پتویی که رویم انداخته را حس خواهم کرد. اگر امتحان داشته باشم و  بخواهم که دعایم کند، دلش نمی اید قهر بودنش را به رخم بکشد و جوابم را ندهد.

حتی اگر شب هم با دلخوری از من خوابیده باشد، صبح زودتر از من بیدار می شود که صبحانه ام را آماده کند. بازهم ناهار که آماده شد، صدایم می زند.

 

مادر است دیگر، بخواهد هم نمی تواند تو را نبیند، نشنود، با دردت دردش نگیرد...

 

مادر من نه معصوم است، نه علت آفرینش، نه نوری جدای انوار عالم 

مادرم نه غذایش را به یتیم و فقیر و اسیر داده و خودش گرسنه مانده، نه اول برای همسایه دعا کرده و بعد برای ما

یک مادر است شاید شبیه بقیه مادر ها

 

 

انتظار ما از شما که نگین آفرینشی بالاتر است بانو جان. شما که محدثه ای و هم کلام با جبرائیل.شما که دختر پیغمبر ص هستی و‌همسر علی ع...

 می دانم کم نبوده است زمان هایی که رنجاندمت. بارها ناراحتت کرده ام از بچگانه رفتار کردن هایم از فراموش کاری هایم. چه کنم؟ حواسم به خودم نبوده و حالا مریض شده ام... 

اما

شما حتی اگر از دستم ناراحت هم شده باشید، باز حواستان به فرزندتان هست،مگر نه؟

می شود مگر قهر کنید؟

می شود مگر توشه راه برایم نگذارید؟می شود حواستان به سرمای دلم نباشد؟ می شود طعام برایم در نظر نگرفته باشید و گرسنه ام بگذارید؟ می شود حالا که دلم را گم کرده ام، کمکم نکنید که پیدایش کنم؟ می شود برایم دعا نکنید ؟

نه ...

من باور نمی کنم که مادرم، مادر تر از شما باشد.

 آن هم شما که مادر عالم هستید

 

می شود یتیم نوازی کنید و مأوایم دهید؟

جایی نزدیکی خودتان.

که کم کم بشوم همان فرزندی که دوست داشتید...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۷ ، ۰۲:۰۰
راهی به سوی نور

آیا می دانستید، خروج دلار و طلا و پول و جواهراتی که در امروز روزی(۲۶دی) در سال۵۷ اتفاق افتاده است، بیست و پنج برابرِ مبالغ اختلاس های جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب تا به امروز بوده است؟!! راستی! آیا می دانستید، غیر از پول و حساب های بانکی و...، خانواده پهلوی با چند چمدان از ایران فرار کردند؟

۶ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۷ ، ۱۸:۱۱
راهی به سوی نور

تفسیر سوره ی نصر را می خواندم.

در آیه ی « و رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجا»  جالب شد بدانم چرا از لفظ یدخلون استفاده شده است و مثلا گفته نشده یومنون، یا یدینون یا‌...


متوجه شدم استفاده از این کلمه به خاطر تفاوت در مراتبِ ایمانیِ افرادِ وارد شده به دین است.

اینکه فقط شهادتین گفته باشی، مؤمن نیستی! تازه مرحله ی یک دین محسوب می شوی، یعنی الان مسلم هستی! همین. مرتبه ای که فقط زبان است.

تا زمانی که ایمان وارد قلبت نشده باشد، مومن نیستی. اگرچه وقتی وارد قلبت هم شد، بازهم معصوم از تخلف نمی شوی،  باید مرحله ی بالاتر دین را طی کنی، یعنی مرحله ی عمل. 

و در مرحله ی بعدی عمل، تفاوت در میزان خلوص عمل هایت خواهد بود، هرچه عمل خالص تر، مرتبه ی ایمانی ات بالاتر.(خلاصه ی مقاله ی مراتب ایمان از منظر علامه طباطبایی که در انتهای متن بارگذاری شده است)


نکته ی بعدی که در سوره توجه ام را به خود جلب کرد این بود:

فضای ترسیم شده در سوره ی نصر، چقدر شبیه فضای بعد از پیروزی انقلاب اسلامی است، یک فتحی که با نصرت خدا اتفاق افتاده و مردم به خاطر فاتح بودن آن دین و چهارچوب، فوج فوج وارد می شوند، خُب در چنین جامعه ای همه مدل آدمی وارد شده است، چه آنکه فقط زبانی وارد شده -چه بسا به خاطر طمع  یا ترس یا نفاق- چه آنکه ایمان آورده اما فقط در حد ایمان قلبی. و برای رسیدن به عمل، باید یاد بگیرد و آنچه وارد قلبش کرده، عمق بدهد.

پس این آدم هم تخلف دارد.

...و باید بدانیم که اکثریت این فوج ها را همان دسته ی یک و دو می سازند.

اما...

شیطان فضای این جامعه را برای ما چطور وانمود می کند؟

القا می کند که جامعه ای که اسمش اسلامی هست،اما  تخلف هم دارد، دروغ و فساد و‌کارشکنی و فقر  هم دارد، پس به چه دردی می خورد؟

در نتیجه؟

درنتیجه، باید برویم سراغ طاغوت...همان مرتبه ی قبل صفر، همان پایین. چون به کمال ایمان نرسیده ایم برویم کافر شویم!


چه ابلهانه! آدم در چنین شرایطی بالاتر رفتن را انتخاب می کند نه پایین تر رفتن را.


اَمای دوم

وظیفه ی آن رأس های ایمانی جامعه آن است که از فوج فوج روی آوردن مردم حُسن استفاده کنند و عمق ایمانشان را افزایش دهند.

چرایی و منطقِ مبانی را برای همه جا بیاندازند.

مباحثه و مناظره و کرسی آزاد اندیشی برگزار کنند تا خلأ های فکری و ایمانی جامعه را شناسایی کنند و در جهت پر کردنش برنامه ریزی کنند، نظام های تربیتی و آموزشی را برای اصلاح و ارتقاء مراتب ایمانی بچینند.

 و اگر نکردند و نکردیم، روزی که تب و تاب این فوج ها بخوابد، مجبوریم راه رفته را دوباره طی کنیم، باید از اول شروع کنیم به توضیح دادن و استدلال  و رفع شبهه کردن.

چون مطابق منطق سوره، زمانی که باید حمد(ثنا و تحسین زیبایی اختیاری) و تسبیح(حرکت رو به کمال با رفع ضعف ها) و استغفار( پوشاندن و محو اثر) می کردیم، نکردیم.

می دانم، وعده پیروزی حق، صد البته حتمی است.

ولی نکند به خاطر  اشتباهات و تعلل های ما به تاخیر بیافتاد؟


مقاله مراتب ایمانمراتب ایمان

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۷ ، ۰۸:۳۴
راهی به سوی نور

#عطارد

مجموعه غزل

#کاظم_بهمنی


من که دائم پای خود دل را به دریا می زنم

پیش تو پایش بیفتد قید خود را می زنم

در وجودم کعبه ای دارم که زایشگاه توست

از شکاف کعبه گاهی پرده بالا می زنم

این غبار روی لب هام از فراق بوسه نیست!

_در خیالم بوسه بر پای تو مولا می زنم!_

از درِ مسجد به جُرم کفر هم بیرون شوم

در رکوع ات می رسم، خود را گدا جا می زنم

این که روزی با تو می سنجند اعمال مرا

سخت می ترساندم، لبخند اما می زنم

من زنی را میشناسم در قیامت...بگذریم!

حرف هایی هست که روز مبادا می زنم

پ.ن: کتاب پیشنهادی خواهر خانم جان، بد نبود ولی آقای برقعی خودمان چیز دیگری است انصافا!!!

پ.ن۲: وجهه تسمیه کتاب، بسیار قشنگ بود و ظریفانه و‌عاشقانه! ولی نمی گم چی بود!

پ.ن۳: هی میومدم یه سری از ابیاتش رو حفظ کنم، فرداش یادم می رفت😂

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۷ ، ۱۱:۰۰
راهی به سوی نور

هر کس همانی می شود که باید بشود، چه "علف" باشی، چه "خرما"، نباید برایت فرق داشته باشد. مهم این است که دانه ی وجودت شکافته شود.

در پیکره ی امت، هر کس نقشی دارد.

 "نقش" تو چیست؟ مهم ترین مسئله زندگی تو این است که به این سوال جواب دهی.

جایگاه و رتبه و شغل نیست که اندازه ات را معلوم می کند، مهم شکُفتَنت در همان جایی است که باید بشکُفی.


قرار است کجا باشی؟ همان جا باش و درست کارت را انجام بده....


سوره عبس:

أَنَّا صَبَبْنَا الْمَاءَ صَبًّا ﴿۲۵﴾

که ما آب را به صورت بارشى فرو ریختیم 

ثُمَّ شَقَقْنَا الْأَرْضَ شَقًّا ﴿۲۶﴾

آنگاه زمین را با شکافتنى [لازم] شکافتیم 

فَأَنْبَتْنَا فِیهَا حَبًّا ﴿۲۷﴾

پس در آن دانه رویانیدیم

وَعِنَبًا وَقَضْبًا ﴿۲۸﴾

و انگور و سبزى 

وَزَیْتُونًا وَنَخْلًا ﴿۲۹﴾

و زیتون و درخت‏ خرما 

وَحَدَائِقَ غُلْبًا ﴿۳۰﴾

و باغهاى انبوه 

وَفَاکِهَةً وَأَبًّا ﴿۳۱﴾

و میوه و چراگاه 

مَتَاعًا لَکُمْ وَلِأَنْعَامِکُمْ ﴿۳۲﴾

[تا وسیله] استفاده شما و دامهایتان باشد.

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۹۷ ، ۲۰:۰۴
راهی به سوی نور