راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نشر شهید کاظمی» ثبت شده است


#خداحافظ_دنیا
مجموعه خاطرات شهید مدافع حرم #حاج_محمد_شالیکار
نویسنده: #مصیب_معصومیان
#نشر_شهید_کاظمی


سر تکان داد و اشک در چشمانش رخنه کرد،
گفت: ای خدا! میشه به همین شکل منو به شهادت برسونی؟ میشه اینطوری با تو عشق بازی کنم؟ می‌شه با سر بده بیام سمت تو؟
از حیرت مانده بودم، از ضربان حرف‌هایی که حاجی می‌گفت و تمام وجودم را تکان داده بود.
درک این مرد سخت بود، نمی‌توانستم عمق عاشقی‌اش را احساس کنم، نمی‌توانستم هم آغوش لحظات دلدادگی‌اش شوم، او تنها بود. او در میدان عشق‌بازی تنها بود و تنها به شهادت رسید!
ساکت شد، دوباره سرش را عقب برد، پلک‌هایش را روی هم گذاشت و گفت: دوست دارم مرا بگیرند و پوستم را غلفتی بکنند تا #ولایت بدونه چه #سربازی دارد، دشمن بدونه که ما از این شکنجه‌ها نمی‌ترسیم و جا نمی‌زنیم.

 


پ‌ن) همیشه حرف و حدیث  در مورد #مدافعان_حرم زیاد بوده
ولی اونی که عمیقا بخواد، میتونه به حقیقیت پی ببره مگه اینکه نفعش تو جهل و غرض ورزی باشه!
القصه #شهید_مدافع_حرم #حاج_محمد_شالیکار یه #شهید_میلیاردر و سرمایه دار هستن که طبیعتا هیچ وعده ی مالی نمیتونه وسوسه کننده باشه براشون اونم در ازای گذشتن از جان!
مگر باور و هدفی فرا زمینی.
شهیدی که به راحتی به همه‌ی دنیا پشت پا میزنه و زرق و برق روزگار سرگرم و دلبسته‌ش نمی‌کنه و هر لحظه از زندگیش رو با اشتیاق تمام و بی‌تابانه در آرزوی شهادت سپری میکنن.
.
پ‌ن۲)چند روزه دارم همش به این فرمایش امام حسین علیه السلام خطاب به محمدبن علی فکر میکنم:
.
«اَمَّا بَعْدُ، فَکَانَّ الدُّنْیا لَمْ تَکُنْ وَکَانَّ الاخِرَه لَمْ تَزَلْ والسّلام
اما بعد، گویی که دنیا هرگز نبوده است و گویی که آخرت پیوسته هست! والسلام.»
.
#گویی_دنیا_هرگز_نبوده_است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۹ ، ۱۲:۴۸
راهی به سوی نور

#یادت باشد

#شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی_مرادی

به روایت همسر شهید

#نشر_شهید_کاظمی


وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دُم درست کنم که حمید کلاً از خواستگاری من پشیمان شود، برای همین گفتم:«من آدم عصبی هستم، بد اخلاقم، صبرم کمه، امکان داره شما اذیت بشی »، حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت:«شما هر چقدر هم عصبانی بشی من آرومم، خیلی هم صبورم، بعید می دونم با این چیزها جوش بیارم».

گفتم:«اگه یه روزی برم سرکار یا برم دانشگاه، خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟»، گفت:« اشکال نداره، زن مثل گل می مونه، حساسه، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا می کنم»...


...رفته بودم قم زیارت حرم کریمه اهل بیت، اونجا به خانوم گفتم یا حضرت معصومه(س) میشه اونی که من دوستش دارمو بهم برسونی؟ دل من پیش فرزانه مونده، منو به عشقم برسون! من تو رو از کریمه اهل بیت گرفتم».


باز کمی صبر کرد و دست آخر گفت:«میشه مهریه رو کمتر بگیریم؟ من با چهارده تا موافق ترم». تا گفت مهریه یاد حرف های دیروز و پیشنهاد مادرم به حمید افتادم که قرار بود موقع خرید حلقه، سر مهریه چانه های آخر را بزند! گفتم:«این هغمخ تأمل برای همین بود؟ من که نظرم رو همون دیروز گفتم، همه فامیل های سمت مادری من مهریه های بالای پونصد تا سکه دارن، باز من خوب گفتم سیصد سکه، دویست تا به شما تخفیف دادم، شما قبول کن خیرش رو ببینی!» هیچ حرفی نزد، از روز اول که با هم صحبت کردیم همین رفتار را داشت، فقط می خواست من راضی باشم، این رفتار برایم خیلی با ارزش بود.


نفهمیدم چطور شد خوابم برد، ساعت از نیمه شب گذشته بود که با صدای گریه حمید پریدم، دستم را گرفته بود و اشک می ریخت، گفتم «عه چرا داری گریه می کنی،نگران نباش چیز خاصی نیست »، گفت می ترسم اتفاقی برات بیوفته....آن شب تا صبح کارش شده بود کنار تخت من نماز بخواند، پلک روی هم نگذاشت، فکر کنم یک دور منتخب مفاتیح را تمام کرد...

پ.ن1: چقدر رعایت حق الناس... معموله  که آدمی که موتور رو تو‌ کوچه روشن نمی کنه که صداش همسایه ها رو بیدار نکنه، آدمی که متعهده از مغازه ی نزدیک خونه خرید کنه، آدمی که کتابی که بهش دادن که به کتاب خونه برگردونه رو چون اجازه نداره نمی خونه، آدمی که برای کار شخصی از بیت المال استفاده نمی کنه و... قلبش پر از ایمانه. همین قلب باعث میشه اگه دوست بود، بشه بهترین دوست، اگه همسایه بود بشه بهترین همسایه ، اگر همسر بود بشه بهترین همسر...

 

پ.ن2:حتما صبوری و ‌قناعت و‌ ایمان همسر شهید مکمل این رفتار های مومنانه بوده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۱۴
راهی به سوی نور