راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محمدرضا حدادپور جهرمی» ثبت شده است

#دفترچه_نیم_سوخته_یک_تکفیری

#محمدرضا_حدادپور_جهرمی


-ارزشش رو داره؟ تو داری هم وطنای خودت و مسلمونا رو می کُشی!

-من داشتم با اسد می جنگیدم.

-با اسد؟ مملکتت رو تبدیل به خاک و‌خاکستر کردی! داشتی با اسد می جنگیدی؟

- دستور این بود: اسد باید بره.

-دستور؟ این چه حرفیه؟ می دونی همونایی که بهت دستور می دن، الان دارن تو اروپا و آمریکا توی کاباره ها می رقصن؟ این فیلم رو از زن و دختر ابوبکر البغدادی تو صومعه ی لندن دیدی؟ این یکی فیلم رو از ابوعدنان توی کاباره دیدی؟ فیلم ابوعمر القفازی رو که داره بچه ها رو آزار جنسی می ده، دیدی؟


فیلم ها را برایش پخش کردند و دیده بان تکفیری با تعجب فقط نگاه می کرد و تند تند می گفت: الله اکبر. الله اکبر...


پ.ن: ۳ داستان کوتاه درباره تکفیری و داعشی ها، داستان هایی که با خوندنشون با بخشی از حقیقت و‌ماهیت این گروهک و اهداف پشت پرده ی اون ها آشنا می شید

پ.ن۲:  نسبت به کتاب های دیگه اش، تقریبا کتاب متفاوتی از نویسنده بود.

پ.ن۳: #کتاب_امانت_گرفتم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۷ ، ۲۲:۰۶
راهی به سوی نور

#حیفا

#محمدرضا_حدادپور_جهرمی


...داعش شکل گرفت. داعش ابتدا در آن سوی مرزهای عراق برنامه ریزی شد، سپس عناصرش در افغانستان و لیبی و ترکیه، تربیت نظامی شدند، به زندان رفتند و توسط امثال حفصه و امثال خواهران پلیدش تربیت شدند. توسط مفتیان تکفیری رژیم سعودی، از اهل سنت به وهابیت تکفیری تغییر ایدئولوژی دادند و نهایتا به جان و مال و ناموسمان افتادند...

پ.ن: کتاب مستند-داستانی است درباره ی یک زن صهیونیسم، که به دنبال یک ماموریت ویژه به زندان ابوغریب بُرده میشه! اون جا با دو مهره ی مهم ارتباط می گیره و شرح حوادثی که در ادامه ارتباطش با اون دو نفر رقم می خوره.

پ.ن۱: احساس می کنم یه جاهاییش رو می شد انقدر باز نکرد! دوست ندارم بعضی از توضیحاتش رو...

پ.ن۲: آدم از این همه حساب شده رفتار کردن اینا می ترسه! اما مطمئنه که زمین به مستضعفین، ارث خواهد رسید. ان شاءالله.

پ.ن۳: برای حفظ سلامتی همه ی سربازان گمنام امام زمان(عج) دعا کنیم همیشه. (الانم یه صلوات بفرستیم)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۷ ، ۲۱:۳۴
راهی به سوی نور

#کف_خیابان

#محمدرضا_حدادپور_جهرمی


این بار فتنه اکبر ، در قالب موافق و‌مخالف نظام داشت جلوه می کرد! هرچیزی که ما داشتیم آن ها از چند ماه قبلش تلاش کرده بودند که برای خودشان بتراشند و‌داشته باشند!

مثلا ما آخوند و عالم و مرجع داشتیم، آن ها هم آخوند و عالم و مرجع و مؤسسه داشتند و ‌حتی کفن پوش و قرآن به دست، میتینگ هم گذاشتند! تازه علما و آخوندها و مراجع آن ها بلند شدند آمدند کف خیابان اما مال ما...حالا بگذریم!

ما خانواده شهید و ‌رزمنده و جانباز داشتیم، آن ها هم خانواده های شهدا را علم کردند و حتی قبل از انتخابات رو کردند و میتینگش  هم گذاشتند! تازه، بعضی از خانواده های رزمنده و شهدای ما معمولا بعد از انتخابات و مراسم های راهپیمایی پیدایشان می شود اما مال آن ها هنوز هیچی به هیچی نیست، بلند شدند توی روی نظام ایستاده اند و می گویند حقمان را از این انتخابات می گیریم!

ما سران کشوری و لشکری داشتیم، آن ها هم شب قبل از انتخابات در حسینیه ....همه سرانی که پشتشان بودند را با همان ماشین های ضد گلوله و شیشه های دودی حاضر کردند! بعضی سران ما فقط شاید چهره شان را بشود در مراسم عزاداری هایی که در بیت آقا برگزار می شود دید و حداکثر در راهپیمایی ۲۲بهمن و تا حدودی هم نماز جمعه! 

ما هیچ‌چیزی از آن ها بیشتر نداشتیم جز یک چیز! شده تا حالا فقط یک چیز از رقیبت بیشتر داشته باشی اما خیالت جمع و خاطرت راحت باشد که همان یک چیز را کسی دیگر ندارد و حالا حالاها هم نمی تواند لنگه اش را پیدا کند؟! فقط می شد همین حس را داشت، چون ما فقط «یک چیز» بیشتر از آن ها داشتیم که آن «چیز» یعنی «همه چیز» برای ما! ما یک «آقا» داشته و داریم که آن ها نداشتند و ندارند! و همین حضرت آقا برای ما یعنی همه چیز...

پ.ن:جانا سخن از زبان ما می گویی...

پ.ن2: کتاب، یک مستند داستانی، با موضوع حوادث اطراف فتنه 88 است، داستانی که تین که یک خودکشی در توالت نزدیک یک گاراژ شروع شده اما در آن جا نمی ماند و به جاهایی می رسد که حتی فکرش را هم نمی کنیم. 

پ.ن3: ما فکر می کنیم اسامی کتاب، تصادفی انتخاب شده، شماهم قبول کنید مثلا!

پ.ن4: نویسنده خودش امنیتی بوده یا هست؟ واقعا چقدر خوب گِره می ندازه تو داستان و‌بعد حل می کنه !احسنت

پ.ن 5: چقدر قشنگ گفت، از مدلینگ ها و شوهای و‌پارتی ها و سرنوشتشون، از چرایی توجه دادن روی بحث پوشش و حجاب، از خباثت های در لباس روحانیت، از آیت الله مصباح یزدیِ خار چشم شده برای دشمن، از تقابل دو طیف جامعه ی زن، از قدرت زن و... احسنت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۳
راهی به سوی نور

#تب_مژگان

#محمدرضا_حدادپور_جهرمی


پدرم همیشه می گفت: «همیشه، مردن آسان تر از بد زندگی کردن است.» مادرت را از زندگی شما حذف کردن تا بتونند به خونه شما«نفوذ» کنند. همین کاری که همه جا می کنند، هر جا مادر حذف یا خراب شد، دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه!»

تب مژگان

پ.ن: رمان به شدت جذاب و گیراست، من نتونستم بذارمش زمین

پ.ن۲: اعوذ بالله از این همه خباثت!

پ.ن۳: مادر نخ تسبیح خونه ست...خدا همه‌ی مادرها رو حفظ کنه، اونایی هم که وفات کردن رحمت کنه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۲۰:۳۲
راهی به سوی نور