راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جانباز» ثبت شده است

#از_به

#رضا_امیرخانی


...صدای تنفس آدم ها بود. سینه هایی که خس خس می کردند. چهار پنج تا کپسول بزرگ اکسیژن را لوله کشی کرده بودند... اولی چند نفس می کشید، می داد به دومی، دومی به سومی و بعد دوباره بر می گرداندند به اولی. همه گی جوان. بچه جبهه ای... به اش گفتم: -خدا بد ندهد. سرش را به چپ و راست تکان داد. تلاش می کرد که چیزی بگوید، اما نمی توانست. خس خسی نامفهوم از سینه اش خارج می شد. تارهای صوتی اش آسیب دیده بود... رفتم کنار تخت فلزی. صورتش تاول زده بود، اما می توانست حرف بزند. مقطع و بریده بریده. –گاز خردل... شیمیایی... مشکل تنفسی... ناراحتی پوستی... فشار به قلب... گشاد شدن دریچه ها... همه می میریم...شیمیایی نامردی است...

پ.ن ۱:  همیشه خط مستقیم به ترین راه نیست.

پ.ن۲:توی کتاب یه جاش می گه: «آقا!شفیع من باشید..... از خدا بخواهید مرگم را برساند، اگر نه کاری بکند که بفهمم زنده ام ......»

حس یه نفر که فقط داره مردگی‌می کنه رو‌می‌فهمم...کاری کنید که بفهمم زنده ام.

پ.ن۳: داستان خلاقانه ای بود!

و کلی اصطلاح خلبانی یاد گرفتیم...الان دیگه آماده تیک آفم😂

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۲
راهی به سوی نور