راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ایران» ثبت شده است

#جانستان_کابلستان

#رضا_امیرخانی

#نشر_افق


بگذار ساده بگویم،-نه مثلِ یک کارشناسِ رسمی- که شاید فاصله ی آن ها(افغانستان) با ما این قدر زیاد باشد، اما فاصله ی ما با آن ها، بسیار کم است...زیرِ ۵سال...اگر ما مردم قدر یک‌دیگر ندانیم و قدرِ کشور ندانیم و قدر نظام ندانیم و افسارِ مملکت را بدهیم دستِ جاه طلبی چهار نفر قدرت طلبِ بی فرهنگِ سیاسی، یقین بدانیم که ظرفِ ۵ سال بدل خواهیم شد به نسخه ی برابرِ اصل هم‌سایه. گسل ها اگر تعمیق شوند و من و تو یک دیگر را دشمن بپنداریم، هزاران خطِ جنگِ دیگر بینِ ماهای دیگر و شماهای دیگر پدید خواهد آمد و... شاید دوباره در همین خانه ها زنده‌گی کنیم، اما کنارِ خانه هامان بایستی کسی با کلاشینکف راه برود...خدا کند که او از سرداران‌مان نباشد...

****

در حالت فیزیک حالتی هست در ماده به اسمِ تغییر فاز، مثلا تغییر حالتِ جامد به مایع، وقتی یخ ذوب می شود و به آب تبدیل می شود. در حالتِ تغییرِ فاز، اگر چه سیستم در حالِ گرفتن یا دادن انرژی است، اما دماش ثابت می ماند، یعنی به یخ گرما می دهیم، اما تا مدتی که به آب تبدیل می شود، دما در همان صفر درجه ثابت می ماند... فیزیک دانی که فقط به دماسنج اتکا کند، متوجه تغییر فاز نمی شود...

جامعه شناسِ بی توجه به تعمیقِ گسل هم، وقتی جامعه را آرام می یابد، مثلِ فیزیک دانِ دماسنج، تصور می کند که همه چیز در سکون و آرامش است...


پ.ن: کتاب سفر نامه ی نویسنده، درباره ی سفر اتفاقی اش به افغانستان است، آنجا که به قول خودِ نویسنده «پاره ای از تنش را جا گذاشته بود»

پ.ن۲: من دوست افغانستانی  زیاد دارم، و واقعا معتقدم «جوان مردمی هستند، مردم این دیار»

پ.ن۳: کتاب نظرم رو درباره کتاب بادبادک باز عوض کرد!

پ.ن۴: کاش من جزء اون دسته ی سوم دانش آموزانِ فارق التحصیل از دبیرستانِ آمریکایی توصیف شده در کتاب بودم! جدا دلم این مدلی اش را بیشتر می پسندد! و تازه دلم هم می خواهد برود و افغانستان را از نزدیک ببیند.

پ.ن۵: قلم امیرخانی عالیه! نگاهش جدید و تازه است و مثل همه ی کتابایی که ازش خوندم لذت بخش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۷ ، ۰۶:۵۱
راهی به سوی نور

دیشب باختیم، اما خوشحال بودیم.

تیم مان برنده یا بازنده تا آخرین دقیقه تشویقش کردیم. 

داوید سیلوا فوتبالیست محبوبت هم که باشد، عکسش را به در و‌دیوار اتاقت هم که زده باشی، باز هم وقتی پای تیم ملی ات وسط باشد، دعا می کنی هیچ‌کاری از  پیش نبرد و تیمت برنده میدان باشد.

حتی اگر  اسپانیا تیمی باشد که قهرمانی اش را پیش بینی کرده باشی، بازهم در برابر ایران، حرفی از امید به پیروزی اش نمی زنی.

همه ی حاشیه های قبل و حین و‌ بعد بازی را فراموش می کنی، اینکه  چرا فلان بازیکن در فهرست تیم بود و فلان بازیکن از فهرست حذف شد هم حالا دیگر مهم نیست!

اینکه در انتخابات به آقای روحانی رای دادی یا نه؟ اینکه اصولگرایی یا اصلاح طلب؟ اینکه حجابت چیست هم  اصلا فرقی نمی کند. همه یک دست می شویم برای تشویق تیم ملی مان.

به قول بازیکن مان، همه یک خانواده می شویم. نه ١١نفره که ٨٥میلیون نفره از مرزمان دفاع می کنیم. جانانه دفاع می کنیم، حتی اگر مصدوم شویم تا توان داریم میدان را خالی نمی کنیم. حتی اگر معتقد بودیم تیم حریف قوی تر است.

همه از ملیتمان دفاع می کنیم، از بازیکن ایرانی.

دفاع می کنیم از....


تولید ملی مان

از کارگر ایرانی مان

حتی اگر....

محصول رقیب بهتر باشد، اگر بِرَند محبوب مان چیز دیگری باشد، حتی اگر از لحاظ  سیاسی و‌ظاهری شبیه هم نباشیم. حتی اگر اشتباهاتی هم داشته باشیم.

تا آخرین توان، دفاع می کنیم...

حتی اگر ببازیم...

از عملکردمان خوشحالیم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۳۵
راهی به سوی نور

#تب_مژگان

#محمدرضا_حدادپور_جهرمی


پدرم همیشه می گفت: «همیشه، مردن آسان تر از بد زندگی کردن است.» مادرت را از زندگی شما حذف کردن تا بتونند به خونه شما«نفوذ» کنند. همین کاری که همه جا می کنند، هر جا مادر حذف یا خراب شد، دیگه سنگ روی سنگ بند نمیشه!»

تب مژگان

پ.ن: رمان به شدت جذاب و گیراست، من نتونستم بذارمش زمین

پ.ن۲: اعوذ بالله از این همه خباثت!

پ.ن۳: مادر نخ تسبیح خونه ست...خدا همه‌ی مادرها رو حفظ کنه، اونایی هم که وفات کردن رحمت کنه...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۲۰:۳۲
راهی به سوی نور