راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




برایِ خودم

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۳۷ ب.ظ

حرف هایی که دلم میخواد بگم، اما نمی تونم به همه بگم

 

این چند وقت که حرف و حدیث های راجع به چند نرم افزار خرید زیاد شده، و استدلال بعضی ها از عدم لزوم برخورد، نیاز مردم به اون چند نرم افزار هست، فارغ از درست و غلط و اصل ماجرا، یه سری موضوعات برام مهم و یادآوری شد.

اما راستش نمی تونم به همه بگم، انگار اون حس و عمق و فهم من از موضوع با هیچ کلمه و یا توضیحی قابل انتقال نیست، نمی دونم برای شما هم پیش میاد یا نه، اما من یه جاهایی از اینکه بخوام نظرم  و علت و چرایی کارهام رو برای کسی توضیح بدم، واقعا عاجزم.

این موارد از اتفاقات و تصمیم های مهم زندگیم رو شامل میشه تا موارد جزیی و پیش پا افتاده...

 

اما دوست دارم یه جا با زبان قابل فهم برای خودم یه سری موارد رو یادآور بشم که بعدها یادم نره! 

سال ها قبل، وقتی راهنمایی بودم، وطن برام مهم بود و  ایران رو دوست داشتم آنقدری این موضوع که آدم برای کشورش باید تلاش کنه برام مهم بود که یه روز تصمیم گرفتم به کمک دوستم گوشه ی تمام میز های کلاس رو منقش به پرچم ایران کنم و با سه رنگ پارچه و یه روان نویس مشکی این کار رو کردم و چقدر با استقبال رو به رو شد.

این اولین بروز اجتماعی میهن دوستی من بود.

 

بعد ها در دانشگاه، این حس میهن دوستی به اسلام دوستی گره ی محکم خورد، خصوصا بعد از آشنایی با شهید مطهری و دقیق ترش بعد از خواندن هر دو جلد کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران.

ایران دوستی ام رنگ و معیار اسلامی گرفت، بعد از آن غربال خوب و بد برایم مشخص تر شد.

 

از همان ابتدا، چالش عدم همراهی اطرافیان با نظراتی که ته ته آن به این اعتقادم بر می گشت را تجربه کردم

 

مثلا من اصرار بر خرید جنس ایرانی داشتم، و خوب تا قبل از استقلال مالی ام از خانواده، توجیه آن ها برای اینکه هزینه بدهی برای خرید وسایلی  کم امکانات تر، ، بی‌کیفیت تر، گاهی گران تر، کم تنوع تر و...  چون صرفا ایرانی است بسیار سخت و گاهی غیر ممکن بود. ( خواهش می کنم بحث مونتاژ است، ایرانی اصل نیست، فلان پیچش از خارج می آید را الان مطرح نکنیم! مبحث اصلی چیز دیگری است). البته الان اوضاع خوشبختانه فرق کرده

 

اما من پذیرفته بودم.

چه چیز را؟ 

شاید خنده دار بیاید، اینجا دقیقا جایی است که توضیحش سخت است.

در یک نگاه کلان، انتخاب فلان نشان(مارک، برند) یا فلان نشان تاثیرات بزرگ و مهمی در آدم ها میگذارد، مثلا من معتقد هستم اگر قرار است در سال یک نوبت خرج درمان یک تصادف غیر قابل پیگیری را بدهم، نیت من در خرید یک جنس ایرانی باعث می شود، آن هزینه دیگر برایم اتفاق نیوفتد.

یا اگر مجبور باشم هزینه ی تعمیر یا تعویض را بدهم که پیش آمده (شاید به قول بعضی زودتر از سایر اجناس خارجی) هزینه های تحمیلی دیگر به هر نحو از مسیر اقتصادی زندگی ام بر داشته شده.

یعنی چیزی ورای دو دو تا کردن های مادیِ زندگی.

چیزی که با مفهوم برکت،فهم می شود.

با مفهوم کوثر و خیر کثیر تفسیر می شود.

 

شاید خیلی ساده و پیشوا افتاده باشد ها. شاید من بد توضیح می دهم، اما این اعتقادی اقتصادی برای من بوده تا الان.

 

 

بگذریم...

بعد ها با حاج آقا کشوری آشنا شدم، جلساتی تشکیل می شد با عنوان مدیریت اسلامی شهری(اگر درست بگویم)

چند مفهوم آنجا برای اولین بار به گوشم خورد، اینکه محله محور بودن، حمایت از اقتصادهای بومی و فردی و... در اسلام مهم و تاکید شده است.

 

این را گوشه ی ذهن بگذارید، و با چند خاطره از زندگی شهدا جمع کنیم.

مثلا در کتاب یادت باشد، شهید اصرار داشت که حتما خرید های خانه را از مغازه ی محله انجام دهد و با نیت های بلند این کار می‌کرد.

 

همه ی این ها و فکر کردن به زمان و اثرات دور برد تر، باعث شد کم کم من هم اصرار کنم به اینکه از مغازه های محلی خرید کنم، از مغازه های زنجیره ای خرید نکنم و...

برای خودم این طور جا افتاده بود، اگر کم کم بساط مغازه های محلی به خاطر اقبال مردم به هایپرمارکت ها و فروشگاه های زنجیره ای برچیده شود، درواقع سرمایه های خورد جای خود را به توسعه ی سرمایه داران کلان می دهند و آن وقت اگر جایی تصمیمی، قوانینی و یا هر موضوعی خوش آیند این سرمایه داران کلان نباشد، به راحتی با بستن پیچ ارایه ی خدمات می توانند کشور را لنگ کنند.

 

 

نمی دانم یادتان می آید یا نه. ولی شبی که بنزین گران شد نرم افزارهای تاکسی اینترنتی در یک حرکت یکسان تصمیم یه عدم ارائه ی خدمات گرفتند و منجر به مشکلات زیادی شد و من آن موقع فکر کردم چرا امکان همچین حرکتی در موضوعات دیگر برای سایر ارائه دهندگان بزرگ خدماتی نباشد؟

و اما

راست می گویید

خیلی فرق است بین قیمت فلان جنس دریک هایپر مارکت با مغازه ی سر کوچه ی مان..

تخفیف ها وcashback فلان فروشگاه باعث صرفه جویی بیشتری می‌شود و این به اقتصاد خانواده کمک می کند از لحاظ منطق دو دو تایی خودمان.

 

اما من هنوز فکر می کنم چیزی فراتر از این تحلیل و حساب کتاب ها و متناسب با نیت ها در زندگی جاری است.

چیزی که فقط فهم معنوی از جهان می تواند تفسیرش کند.

من از خیر نهایت سی صد هزار تومنی سودم از یک خرید ماهانه برای منزل می گذرم و منتظر برکتی چند برابری برای نیت های مقدسم از این صرفنظر کردن می مانم.

این فقط در خرید اجناس محدود نمی‌شود،این گونه فکر کردم یک سبک زندگی است.

مثالش را بزنم؟!

احتمالا خیلی ها با من هم نظر نخواهند بود.

بعد از استفتایی که از مرجعم راجع به استفاده از سایر محصولات خارجی مثل نرم افزارها گرفتم، هرگز هیچ شبکه ی اجتماعی خارجی ای نداشتم.

اوایل فقط یک جایگزین ایرانی وجود داشت با ایرادهای اساسی.

و من مجبور بودم بسازم:)

 

دانشجو بودم، و محروم از خیلی از اطلاع‌رسانی ها.

گفتند نمی توانی این جور ادامه دهی...

ادامه دادم 

موفق هم ادامه دادم.

در گروه های دانشجویی حضوریافتم، گفتند بدون نصب آن نمی توانی ارتباط بگیری،اطلاع پیدا کنی و مفید باشی.

ادامه دادم 

بدون نصب 

ارتباط گرفتم

در تحصیلات تکمیلی، تقریبا به تسلیم رسیده بودم، یکبار نشستم و از خدا راهکار خواستم و دردودل کردم که نداشتن این ها از نخواستنم که نیست. من هم با داشتنشان چه بسا راحت تر باشم. 

اما چون به نظرم و با حجت هایم نخواستید، نخواستم و...

خلاصه واقعا یادم نمی آید بعد آن با مشکل جدی مواجه شده باشم ( البته باید تعریفمان را از جدی و مشکل مشخص کنیم) 

این رویه در جاهای دیگرهم ادامه دارد، مثلا در خرید کتاب برایم مهم است که از بین فلان تعداد کتاب فروشی، این ها با چهارچوب های اعتقادی ام مشابه هستند، از بین این هم راستاها، این تعداد مغازه مستقل و مردمی هستند و این تعداد از ارگان هایی حمایت می شوند پس اولویت آن است که از فلان کتاب فروشیِ بی نام و نشان میدان انقلاب خرید کنم تا کتاب فروشی معروفِ...

 

حتی در انتخاب محل اشتغال، شغل و... هم سعی کردم چنین معیارهایی را بسنجم.

گاهی که پیشنهاد شغلی شد و نپذیرفتم و خانواده متوجه شدند و مخالفت کردند با تصمیم هایم، واقعا نمی دانستم توضیحش را چطور بدهم.

گاهی فقط یک حس مانع می شد.

حسِ اینکه با آشنا بودن با فلان‌ مسئول و فلان شخص یا حضور در فلان جا، جایگاهی را پیشنهاد دادند، برایم خوش آیند نیست! 

 

 

خلاصه ی ماجرا اینکه باید برای یک دیدگاه و نگرش، جزییاتی مشخص کرد، در رفتارهایی آن را بروز داد و نمادهای بیرونی اش را شناخت.

شاید مجبور شوید گاهی هزینه هایی هم بدهی به ظاهر،باید تکلیفت از قبل با خودت مشخص باشد.

نبود فلان نرم افزار در زندگی ام با وجود هزینه های مادی ای که برایم دارد را میپذیرم یا نه؟ عدم استفاده از فلان محصول را برای حمایت از اقتصاد مقاومتی قبول می کنم یا نه؟ فلان سختی بیشتر را برای حمایت از کارِ درست تر تحمل می کنم یا نه و...

 

اگر این دقت در رفتارها نباشد 

کم کم 

کوچک‌کوچک 

و ذره ذره در برابر حقیقت، به خاطر مصلحت موضع می گیریم و می ایستیم...

 

گاهی این ایستادن ها، سرنوشت های آدم ها را از بهشت به جهنم تغییر می دهد

از خیر به شر

 

به معنای خیر در لغت قرآن توجه کنیم...

پای یک انتخاب درمیان است. 

انتخاب برای نفع بیشتر!

 

 

 

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲/۰۵/۱۰
راهی به سوی نور

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی