راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳۰۸ مطلب با موضوع «معرفی کتاب» ثبت شده است

#درآمدی_بر_مبانی_مراقبت_معنوی

(مبانی و شیوه ی ارائه)

#دکتر_مهدی_احمدی_فراز

دکتر محمدرضا شعربافچی و...


مراقبت معنوی عبارت است از معنایابی و‌معنابخشی به ارتباطات چهارگانه ی انسان با خدا، خود، خلق و خلقت، برای رسیدن به نظام باور و عمل که در سایه ی قرب به خدا زندگی را ارزشمند و مرگ را معنادار می کند. 

پ.ن: مطالعات پیرامون پایانامه همچنان ادامه دارد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۴۴
راهی به سوی نور

#تفسیر_سوره_کوثر

#علی_صفایی_حائری


نبود امکانات و افرادِ همراه، مانع حرکت و عامل توقف نیست؛ که باید در تنهایی تولید کرد و از زیادی جمعیت دوست مغرور نشد و از کثرت دشمن خود را نباخت. اگر مبارزه موسمی و فصلی بود، نه مستمر و همیشگی و اگر رجحان و ضرورتی نبود، می شد که از یک کار تفننیِ موسمی، چشم پوشید و به خاطر نبود یار و کثرت دشمن کنار کشید. منی که توانایی بالقوه و تولید و تکثیر خودم را می شناسم، دیگر چرا در تنهایی مأیوس شوم؟ و منی که انگیزه ها و عوامل پیروزی را پیش چشم دارم، چرا از زیادی جمعیت دشمن بترسم؟ هنگامی که تو موضع و پست ها را در دست داشتی، دریای گسترده نیروهای دشمن، طعمه ی مناسبی برای نابودی آن ها و شکار تو خواهد بود...

پ.ن: هرچی از خوب بودن کتاب بگم کم گفتم ، این روزها به آرامشی که این کتاب، برای پذیرش موقعیت ها بهم داد نیاز داشتم، برای ترغیبم به انجام عکس العمل مناسب... عالی بود

پ.ن٢: خوندن کتاب کلا ٣ساعت طول میکشه، حتما بخونید.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۲۱
راهی به سوی نور

#لینالونا

#کلر_ژوبرت


دلت می خواهد داستانم رابرایت بگویم؛ که چرا پیشت آمده بودم؟

توی سرزمینِ ما، وسطِ جنگل کاج، همه مو قرمزند؛ این شد که هرکس من را با موهای آبی ام می دید، می گفت:«چه دختر قشنگی!»

کوچک تر که بودم، خیلی خوشم می آمد، ولی بعد خسته شدم. با خودم گفتم: چرا همه فقط قشنگی ام را می بینند؟ چرا هیچ کس نمی گوید: «چه دختر مهربانی!» یا «چه دختر زرنگی!»؟... 

پ.ن: داستان برای کودکان است، درباره ی فلسفه ی حجاب، توسط نویسنده ای فرانسوی، که مسلمان شده.

پ.ن۲: هرچقدر هم که تلاش می کردی، نمی تونستی انقدر جالب و‌درست، کتاب مسئله ی حجاب شهید مطهری رو کودکانه اش کنی! مرحبا به این فکر و قلم 

پ.ن۳: کار متقن و «آتش به اختیار» یعنی این. 

پ.ن۴: می شه یه نسخه از این رو ‌داد گشت ارشاد بده به اون دخترایی که می گیرن، بخونن

پ.ن۵: چقدر همه بهم خندیدن وقتی از نمایشگاه این کتاب رو ‌خریدم!😃

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۲۸
راهی به سوی نور

#شام_برفی

#محمد_محمود_نورآبادی

با مقدمه و بازنگری سعید عاکف


شب حمزه به قولش عمل کرد و به همه لباس نو داد. ژاکت های کاموایی خیلی روی وضع روحی مان تاثیر گذاشت. حالا دیگر می توانستیم لباس های پر از چرک و کثیفی را بشوییم. این تاثیر وقتی صد چندان شد که دیدیم سهم غلامعلی و جعفر دو ژاکت مشکی است! جعفر همان کسی بود که چند شب قبل آه کشید و گفته بود: یا امام حسین(علیه سلام) من پنجاه سال برای تو لباس مشکلی پوشیدم و حالا شرمنده تم...

و غلامعلی فورا در جوابش گفته بود: آقا خودش عنایت می کنه، ان شاءالله...

حالا در این لحظه ما هم پا به پای آن دو، گریه می کردیم و اشک می ریختیم. جعفر با آن لهجه ی دل نشینش می گفت: قربون آقام امام حسین(علیه سلام) بشم که بین تکفیریِ بی دین هم نوکر خودش رو فراموش نمی کنه!...

پ.ن: اونا که با نوشته های آقای عاکف آشنان، می دونن ایشون الکی مقدمه برای کتابی نمی نویسه!

پ.ن۲: داستان، سرگذشت ۴۹زائر ایرانی است که در سال ۹۱ به دست تکفیری سوریه اسیر شدند. داستانی که شاید خیلی از ما تا به الان حتی نمی دانستیم اتفاق افتاده!

پ.ن۳: بدتر از داعشی! عده ای نور منبعث شده از مغز هستن که از این عده دفاع می کنن. شگفتی خلقتن یعنی اینا‌.‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۲:۲۸
راهی به سوی نور

#حکایت_خرد_شدن_آینه_ها

پرچین یکصدوچهارم

سوره نوشت های سوره مبارکه همزه


انسان که خود را دارا ببیند، به دارایی هایش که مغرور بشود، فکر می کند دارایی هایش همیشگی است، اینجاست که همه را زیر پایش می گذارد و خُرد می کند؛ باورش این می شود که هرکس که ندارد، نباید باشد و هرکس که دارد، داراییش مال اوست؛ آن وقت است که دیگر از این همه توهم دارایی بیرون نخواهد آمد. او حالا دارای عذابی سخت است، و این برای او تبدیل به یک دارایی همیشگی شده است. خدا نکند انسان از دارایی هایش به اینجا برسد!

پ.ن: «همز» و «لمز» کردن دیگران، حتما باعث خرد شدن خودِ آدم میشه! شک ندارم.

پ.ن۲: حتی حق نداری خودت را هم «همز» و «لمز» کنی...این یعنی خدا روی کرامت تو حساب باز کرده است.

پ.ن۳: اوصیکم به رفتنِ کلاس یا دیدن یا شنیدن یا مطالعه ی کتاب های تدبر در قرآن مدرسه قرآن دانشگاه تهران...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۵۸
راهی به سوی نور

#داستان_راستان_۲

#متفکر_شهید_استاد_مرتضی_مطهری


در این میان مردی از مسلمانان فراری از کنار یکی از مجروحین به نام سعدبن ربیع-که ۱۲زخم کاری برداشته بود- عبور کرد و به او گفت:

«از قراری که شنیده ام پیغمبر کشته شده است!» 

سعد گفت: «اما خدای محمد زنده است و هرگز نمی میرد. تو چرا معطلل و از دین خود دفاع نمی کنی؟ وظیفه ی ما دفاع از شخص محمد نبود که وقتی کشته شد موضوع منتفی شده باشد، ما از دین خود دفاع کردیم و این موضوع همیشه باقی است.»

پ.ن: جریان در پی جنگ احد و شایعه ی کشته شدن پیامبر اتفاق افتاده است.

پ.ن۲: اگر می خواهید کار فرهنگی کنید! مردم رو شهید مطهری بخون! کنید...

پ.ن۳: در نزدیکی های شهادتشون، از خدا علوّ درجانشون رو می خوام. شادی روحشون صلوات

پ.ن۴: چیزی درباره ی شهید پالیزوانی می دونید؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۵۱
راهی به سوی نور

#تو_می_آیی

#استاد_علی_صفائی_حائری

#عین_صاد


به جان تو! که این دل گرچه خواستار است، ولی بازیگوش هم هست. بازیگر هم هست. بازیچه هم هست و تماشاچی هم هست. این دل، لاهی و غافل هم هست، مگر اینکه بلایی بیدارش کند و تازیانه ای وقوفش  را برانگیزد و مدام، او را یاداوری کند و با فکر و ذکر، این عشق بی قرار را بارور سازد. تو از رعایت و چوپانی این دل سرگشته، دست بر ندار و بر جست و خیزهای این فراموشکار غافل که گاه به مرتعی چشم می دوزد و گاه با گرگی پیمان می بندد و در نهایت از خودش و از اندازه هایش و استمرار و ارتباطش و از تو که آموزگار عشق و‌ پرستار رنج هایش هستی،چشم می پوشد، خشم نگیر...

پ.ن:حضور تو پیداست، من غائبم، آیا امید ظهوری هست؟

پ.ن۲: یادم بده که از تو، جز تو نخواهم....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۲۶
راهی به سوی نور

#وقت_معلوم

#مهدی_کفاش


امتحانش را همیشه با مداد می نوشت، دوست داشت با مداد بنویسد تا فرصت اصلاح از بین نرود. عمو جان دعایش این بود: «عموجان، حسن عاقبت از خدا بخواه...عاقبت بخیری.»

یک بار از عمو جان معنای عاقبت به خیری را  پرسیده بود، عمو جان گفته بود:«اینکه بتوانی قبل از مرگ اشتباهاتت را جبران کنی!» این جمله ی عمو جان مصمم کرده بودش پاک کن را  بگذارد کنار. باید طوری کار می کرد که اصلا کارش به اصلاح نرسد!


پ.ن: عیدی من و اولین کتابی که تو سال ۹۷ خوندم

پ.ن۲: متن تقدیمی اول کتاب رو دوست دارم. ولی فکر کنم قبولش ندارم😉دریافت

پ.ن۳: کتاب جالبی و رمزگونه و ناواضحی بود، نمی دونم چرا یاد فیلم «سیانور» افتادم، با اینکه ربط زیادی نداشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۱۲
راهی به سوی نور

#برکت

#ابراهیم_اکبری_دیزگاه


پدرش وصیت کرده بود طبق آیین اسلام دفنش نکنند و جسدش را بسوزانند و خاکسترش را بر باد بدهند. همیشه می گفت:« به آن خدای شما هیچ‌باور ندارم.» من هم توی دلم می گفتم:« به درک. مگه تو کی هستی؟ یک کمونیست شکست خورده و خرفت.» همه چیز در همین سوال نهفته است:« ایمان چه جوری به وجود می آید؟» در هر صورت، فکر می کنم ایمان هم چیزی مثل گلابی یا سیب باشد که همه می توانند بخورند، اما بعضی دوست ندارند، بعضی ها هم معده شان مشکل دارد. اگر بخورند، مریض می شوند. ولی مشکل سونیا چیز دیگر است؛ او گلابی و سیب را برای بازی کردن می خواهد یا برای تزئین کردن سفره ای چیزی....


پ.ن: کتاب درباره ی یک طلبه ای هست که برای تبلیغ ماه رمضان به یک روستا میره... هم طنز داره، هم به طور جدی یه چیزایی رو یاداوری می کنه... کتاب دوست داشتنی ایه

پ.ن۲: زندگی حاج اقاها برام ناشناخته است! به شخصه به عنوان یه دانشجو، ارتباط برقرار کردن باهاشون برام خیلی سخته! البته متاسفانه... 

پ.ن۳: برکت، جاری شدن در لحظه هاست... خدا نصیب زندگیمون کنه

بی ربط نوشت: شهید ذوالفقاری توصیه می کنند معراج السعاده بخونیم و عمل کنیم،  ایت الله بهجت برای آدم شدن می فرمایند معراج السعاده رو نیم صفحه بخونید عمل کنید.. دارم معراج السعاده رو با یه استاد خوب می گذرونم! امیدوارم خدا توفیق بده ادامه بدم و عمل کنم... شما هم امتحان کنید.جواب می ده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۴۱
راهی به سوی نور

#داستان_راستان_۱

#استاد_شهید_مرتضی_مطهری


...امام: «سود زیادی است، بگو ببینن چطور شد که شما توانستید این قدر سود ببرید؟»

- قضیه از این قرار است که در نزدیک مصر اطلاع یافتیم که مال التجارة ی ما در آن جا کم یاب شده. هم قسم شدیم که به کمتر از صد در صد سود خالص نفروشیم، و همین کار را کردیم.

- سبحان الله! شما همچو کاری کردید ؟! قسم خوردید که در میان مردم مسلمان بازار سیاه درست کنید؟! قسم خوردید که به کمتر از سود خالص مساوی اصل سرمایه نفروشید؟! نه، همچو تجارت و سودی را من هرگز نمی خواهم.

سپس امام یکی از دو کیسه را برداشت و فرمود: «این سرمایه ی من» و به آن یکی دیگر دست نزد و فرمود: «من به آن کاری ندارم.»

آنگاه فرمود:

« ای مصادف! شمشیر زدن از کسب حلال آسان تر است»

پ.ن: کسب حلال... خدا می دونه سر این دلار چه بازار سیاهی راه انداختن!

پ.ن۲: وای از عاقبت شکم هایی که با حرام پر شده باشد...تو رو خدا به خودمون رحم کنیم!

پ.ن۴: خمس و زکات دادنامون یادمون نره!

پ.ن۵: روح استاد شاد. علوّ درجاتشون صلوات...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۷ ، ۱۸:۱۸
راهی به سوی نور