راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۴ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

#من_با_خدای_کوچکم_قهرم
#محسن_عباسی_ولدی


چرا ما توکّل نداریم؟
 چرا توکّلمون ضعیفه؟
چرا توکّل که می کنیم، بازم دلم می لرزه؟چون خدا را بزرگ نمی‌بینیم یا اون قدر بزرگ نمی بینیم که بتونه دلمونو رو قرص کنه.
ما به شدّت تو زندگیامون با بی قراری و اضطراب درگیریم. بعضی از ماها شاید حتّی به اندازه ی یه روزَم طعم واقعیه آرامش رو نچشیده باشیم. خیلی از آدمایی که ادعّا می کنن زندگی آرامی دارن، اصلا نمیدونن آرامش چی هست. اگر کسی به «آرامش واقعی» دست پیدا کنه، به درجات بالایی از کمال و معنویت رسیده.
متاسفانه الآن غفلت، یکی از اصلی ترین راه‌کارای رسیدن به آرامشه!  اما چیزی که با غفلت به دست می‌آد، تنها چیزی که نیست، آرامشه.
وقتی من یقین کردم خدایی هست و این خدا، خدای بزرگیه، شک نمی کنم که خدا، بزرگ‌تر از هر اتّفاقیه که بناست برام بیفته و بزرگ‌تر از هر‌کسی که می‌خواد برا من اتّفاقی رو به وجود بیاره.
از طرفی، من باید بندگیم رو بکنم. اگر خیال می کنم که بناست ضرری به من برسه، باید بدونم که تا اون خدای بزرگ نخواد، هیچ کس نمی تونه به من ضرری بزنه. از اون طرف، اگه خدا بخواد نفعی به من برسونه، هیچ‌کس نمی‌تونه مانعش بشه.

وَإِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
 
 اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچ کس جز او نمی‌تواند آن را برطرف سازد و اگر خیری به تو رساند، او بر همه چیز تواناست (سوره مبارکه انعام، آیه شریفه ۱۷)

 ابن آیه داره باطن توکّل رو به ما نشون می‌ده. چرا ما باید به خدا توکّل کنیم؟ چون نفع و ضرر ما دست اونه.

وَإِن یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلَا کَاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلَا رَادَّ لِفَضْلِهِ یُصِیبُ بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

و اگر خداوند، زیانی به تو رسانَد، هیچ کس جز او آن را بر طرف نمی سازد و اگر خیری برای تو اراده کمد، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد. آن را به هرکس از بندگانشبخواهد، می رساند و او غفور و رحیم است. (سوره مبارکه یونس، آیه شریفه ۱۰۷)

نتیجه اعتماد چیه؟
از بین رفتن ترس. وقتی یه بزرگی، دائم مراقب منه، چرا باید بترسم؟
ترس, لذت زندگی را از آدم می گیره. یه جمله ای از امام خمینی (ره) نقل شده که گفتن: «تا امروز ترس و تصوّر نکرده ام».
این حالت، نتیجه ی همان اعتمادیه که امام به خدا داشتن.
 ترس فقط ترس از تاریکی و تنهایی نیست. ما ها محدوده ی ترس رو  تنگ و محدود کردیم. 
آدم می دونه تو زندگی خانوادگی، اصل با گذشت کردنه و میدونه خدا گذشت رو دوست داره؛ اما گذشت نمی کنه؛ چون میترسه ازش سوء استفاده کنن.
میدونه حدّاقل تو محیط خانواده، بدیا رو باید با خوبی جواب داد؛ اما بدی را با بدی جواب میده. چرا؟ چون می‌ترسه بقیه فکر کنن اون عُرضه نداره جواب طرفت رو محکم بده.
به مردم می گی: خدا گفته مهریّه رو کم بگیرید. می گن: اگه کم بگیریم، می ترسیم پسره با خیال راحت دخترمون رو طلاق بده!
به زن می گی: خدا گفته به شوهرت بگو چشم. می‌گه: می‌ترسم بهش رو بدم آسترشم بخواد!
 به شوهر میگی: حواست رو بیشتر به خانواده‌ت جمع کن، خدا گفته بهشون محبّت کن. می‌گه: می‌ترسم اگه این کارو بکنم, از سر و کولم بالا برن و دیگه ازم حساب نبرن. الآن با همین برخوردی که باهاشون دارم، بهتر می تونم خانواده‌‌م را جمع کنم.
 واقعاً خیلیامون به جمله ی «خدا گفته» توجّه نمی‌کنیم.
چرا این «خدا گفته» آروممون نمی کنه؟ چون به خدا اعتماد نداریم. چرا به خدا اعتماد نداریم؟ چون خدا رو  اون قدر بزرگ نمی بینیم که بتونه دلمون رو آروم کنه...

 

پ.ن: بالاخره بعد حدود یک سال تمومش کردم، یادمه تو کتاب#وریا یه جاش گفته بود بعضی کتاب‌ها بعد خوندن حجیم تر میشن،چون بینشون کلی خاطره جا می مونه،این کتاب از اونا بود... دائم بر می گشتم عقب،بارها متناسب با موقعیت هام فصل هاش رو خوندم،و بارها دلم خواست از اول شروعش کنم. 
انگار که دلم نخواد تموم شه!
پ.ن ۲: من کتاب هایی که دوست دارم رو ازش زیاد هدیه می دم.
یه مدت همش هدیه هام کتاب عارفانه بود
یه مدت سه دقیقه در قیامت 
یه مدت هم این کتاب 

و آخرین ورژنم کتاب های آقای سید علی اصغر علوی هست...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۲۲
راهی به سوی نور

ناشنیده هایی درباره 
#قدرت_و_شکوه_زن
در کلام امام و رهبری
با مقدمه علیرضا پناهیان


یکی از چیزهایی که در دنیا در باور فرهنگ های غربی یک چیز مسلّمی  شده، این است که زن اگر چنانچه شغلی در خارج خانه نداشته باشد، زنیتش کم است. این غیر از «فعالیت اجتماعی» است، مسأله «شغل» داشتن است! یعنی به یک «ماشین نویسی» قانع بود، به یک کارمندی (در) یک گوشه ی از ادارات قانع بود. بحث این نبود که می خواست در یک «فعالیت اجتماعی» مشارکت کند، بحث این بود که می خواست آن هم مثل مردها، یک شغل داشته باشد. اکر فروشندگی یک مغازه یا یک سوپر مارکت را به او ‌می دادند هم خوشحال بود.
در حالی که ما این را یک فعالیت اجتماعی نمی دانیم، آنی که ما می گوییم و اسلام می گوید که «کار اصلی زن» توی خانه است، آن به این معنا است که کار اصلی زن هنگامی که امرش دائر باشد بین «شوهرداری و بچه داری و خانه داری» یا «اداره ی یک سوپر مارکت» برای اینکه «فلان قدر پول در بیاورد»، آن اولی مقدم است، آن اولی شغل زن است. سوپرمارکت رابگذارد مرد برود اداره کند، کارمندی فلان اداره را بگذار مرد برود بکند...نان در اوردن از یک کار توی بازار و ‌توی اداره و توی خیابان و توی نمی دانم فرض کنید که هر کگوشه ی دیگر، غیر از این است که انسان یک کاری را به عنوان یک «حرکت اجتماعی»، یک کار لازم، یک فریضه انجام می دهد، این دومی است که محترم است، این دومی است که بین زن و مرد مشترک است...


پ.ن: چند وقت  پیش یه وبینار شرکت کردم، از کل وبینار، یه چیز باعث شد حس کنم چقدر  شرکت توش برام مفید بوده، یه چیزی که حتما بارها و بارها هممون قبلا شنیدیم، و بعدا هم می شنویم، ولی اینکه باهاش دقیقا چطور رفتار می کنیم و چقدرش رو عملی می کنیم مهم تر از شنیدنش هست.
مضمون این جمله این بود : هرچند وقت یک بار بشینید دانسته ها و باور هاتون رو «نقادانه» بررسی کنید...
و آخ که چقدر از دانسته ها و «باورها»یی که حتی برامون «رفتار» ایجاد کرده نیاز به یه خونه تکونی اساسی داره...
مردم فلان شهر این جورین، فلان صنف این صفت رو دارن، روند زندگی، این شکلیش طبیعیه، داشتن فلان لوازم از بدیهیات یک زندگیه، فلان رشته، فلان مقطع تحصیلی، فلان دانشگاه رفتن از ضروریت های زندگیمه و...
چقدر به جای فکر کردن ، داریم دنبال فکرهای بقیه می دویم واقعا!!؟ 
یه وقتایی لازمه یه کلنگ دستت بگیری و بزنی به در و دیوارهای کاذب و بدون حجت دینی و عقلی و منطقی که دور و برت ساختی!
و اون وقت به یه جا برسی که پشت همه ی رفتارهای زندگیت یه «چرای» درست و حسابی باشه، حتی اگر غلط باشه اما ته تهش اینکه با فکر کردن، خودت بهش رسیدی...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۹ ، ۱۴:۱۸
راهی به سوی نور

صحنه اولِ داستان اول
تلویزیون داره صحنه هایی از تظاهرات مردم در اوایل انقلاب رو نشون میده، همکارم شروع می کنه به اعتراض کردن نسبت به حرکت های انقلابی مردم، و حرف زدن هامون می رسه به هرکی هرکی شدن مملکت و بخور بخور و اختلاس و رشوه و...

صحنه دومِ داستان اول
همون همکارم، در شهرستانشون داره خونه می سازه، اما بدون مجوز. چند وقت قبل شهرداری متوجه میشه و از ادامه ساخت و سازش جلوگیری میکنه، مجبور میشه خودش بره شهرستان و کار رو دوباره شروع کنه.
دوباره شهرداری حضوری میاد و اخطار میده.
و همکارم با پرداخت به اصطلاح خودش هدیه ی چند میلیونی، اجازه ی ادامه ی کار رو می گیره.  خودش به مسخره میگه اگر مجوز می‌گرفتم برام کمتر درمیومد! فقط حالش رو نداشتم.

 


صحنه ی اولِ داستان دوم
به علت خاص بودن بیمارستان ما و کمبود همچین بیمارستانهایی در کشور، نوبت دهی به بیماران برای بستری گاها طولانی میشه، و برای پذیرش بیمار مجبوریم یه سری ملاک ها رو در نظر بگیریم که طبق نمره ی اون ملاک ها، اولویت بستری رو مشخص کنیم.
یکی از همراهان بیماران بستری شده مون، دیروز برای شکایت از یکی از درمانگرهاش اومد پیش ما و شروع کرد به اعتراض... و حرف رسید به این جا که مملکت هرکی هرکی هست و شایسته سالاری در انتخاب ها نیست و افرادی که با پارتی وارد میشن بهتر از این نمی شن و...

صحنه دومِ داستان دوم 
این بیمار به خاطر آشنا بودن همراهش با یکی از پرسنل بیمارستان بدون طی کردن اون شاخص ها و نمره دهی ها برای تعیین اولویت خیلی زود در بیمارستان بستری شده! 

 


صحنه اولِ داستان سوم 
مثل همیشه برای رسیدن به محل کارم تاکسی سوار میشم، راننده تمام راه رو از اختلاس چند میلیارد دلاری و حقوق های نجومی و ... صحبت می کنه.. اینکه می خورن و می برن و مملکت هرکی هرکی هست و...

صحنه ی دومِ داستان سوم 
به مقصدم می رسم، هزینه رو به راننده پرداخت می کنم، حدود دو هزار تومن نسبت به هزینه ی همیشگیِ پرداختیم، بیشتر بر می داره.

.

.

.

و هزاران داستان مشابه

 


نتیجه اخلاقی؟

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۹ ، ۰۴:۱۲
راهی به سوی نور

#پرچمدار_کوچک_من
#فریده_الیاسی_فرد
تجربه های خلاق مادران برای تربیت حسینی کودکان

دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی


برخی والدین تصور می کنند کودکان نمی توانند مسائل دینی و اعتقادی را درک کنند، لذا برای آشنایی آن ها با این مفاهیم تلاشی نمی کنند و این گونه در نظر دارند که زمان توجه به مسائل دینی، همان سن تکلیف است؛ در حالی که کودکان از نخستین ماه های تولد از محیط اطراف شان تاثیر می پذیرند و فراگیری دارند،. این یعنی فرایند تربیت از همان کودکی آغاز می شود و تعیین کننده ی سرنوشت انسان است؛ 
« باور کنید که کودکان ما بسیاری از مسائل معنوی را درک می کنند و‌آموزش آنان در این سنین با روش های مناسب نه تنها مقدور بلکه واجب و اساسی است».(مقام معظم رهبری،خرداد ۱۳۶۶)
محرم و‌صفر یکی از بهترین فرصت های تربیتی کودکان و ‌نوجوانان ایرانی در طی سده ها بوده است که اگر والدین آن را دریابند، تاثیراتش را می توانند در فاصله ی زمانی کوتاهی ببینند. حال سوال این است که چگونه می توان از این فرصت برای انتقال مفاهیم حماسه ی عاشورا و ‌ساختن خاطرات شیرین برای کودکانمان استفاده کنیم؟ 
برای پاسخ به این پرسش، یکی از بهترین راه ها «اشتراک تجربه» است.تبادل تجربیات تربیتی این بستر مبارک مصداق بارز «تعاونوا علی البر و التقوی» است.

 

 

پ.ن: امام حسینی شدن خیلی از ماها برمیگرده به خاطرات خوش ایام کودکی‌مون در ماه محرم. 
پ.ن۲: تلاش برای ایجاد نسل توحیدی بدون داشتن تشکیلات و انتقالات تجربیات این چنینی ممکن نیست به نظرم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۹ ، ۱۲:۴۸
راهی به سوی نور