راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

یکی مثلِ؟

گاهی این مثلِ فلانی گفتن ها کار را مشخص تر می کند.

مثلا وقتی می گویی یک زن می خواهم مثل فلانی، یک تصویر واضح و کلی درباره ی معیارهایت داده ای.

یا در انتخاب یک خانه، می گویی یک خانه شبیه فلان خانه می خواهم، کلیات مد نظرت را گفته ای، شبیه سازی ها، کمک می کند که هدف آخر را نمونه در جلوی چشمت ببینی و‌چون می دانی شبیهی داشته، امید به دست آوردنش را هم داری.

اما این مثال ها لزوما کار را راحت تر نمی کنند، مثلا شاید پیدا کردن چیزی شبیه همان مثال زده شده سخت ترین کار دنیا باشد...

 

 

مثلا وقتی بگویند شبیه چمران از دانشگاه خارج شوید!

بگویند مثلِ چمران بمیرید!

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۴۶
راهی به سوی نور

وقتی ابوالحسن خرقانی از حق تعالی خواست «خدایا! مرا بـه من بنمای، آن چنان کـه هستم!» وی را بـه وی نمود با پلاسی آلوده و نجس. 

او خود را می نگریست و می‌گفت «من اینم؟!»

ندا آمد «آری!» 

گفت «آن همه ارادت و شوق و زاری چیست؟» 

ندا آمد «آن همه، ماییم. تو، اینی!»


تذکره الاولیاء عطار نیشابوری


۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۳۹
راهی به سوی نور

 

 

سوال اول: به نظرتون این نقشه ی کجاست و اون مناطق صورتی چی رو نشون داده؟!

به نظرتون حدودا طبق نقشه، مناطق صورتی بیشتر ِ یا مناطق سفید یا مساوی هستن؟

این نوشته ادامه دار خواهد بود! 

 

بعدا نوشت:

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۱۹
راهی به سوی نور

#از_به

#رضا_امیرخانی


...صدای تنفس آدم ها بود. سینه هایی که خس خس می کردند. چهار پنج تا کپسول بزرگ اکسیژن را لوله کشی کرده بودند... اولی چند نفس می کشید، می داد به دومی، دومی به سومی و بعد دوباره بر می گرداندند به اولی. همه گی جوان. بچه جبهه ای... به اش گفتم: -خدا بد ندهد. سرش را به چپ و راست تکان داد. تلاش می کرد که چیزی بگوید، اما نمی توانست. خس خسی نامفهوم از سینه اش خارج می شد. تارهای صوتی اش آسیب دیده بود... رفتم کنار تخت فلزی. صورتش تاول زده بود، اما می توانست حرف بزند. مقطع و بریده بریده. –گاز خردل... شیمیایی... مشکل تنفسی... ناراحتی پوستی... فشار به قلب... گشاد شدن دریچه ها... همه می میریم...شیمیایی نامردی است...

پ.ن ۱:  همیشه خط مستقیم به ترین راه نیست.

پ.ن۲:توی کتاب یه جاش می گه: «آقا!شفیع من باشید..... از خدا بخواهید مرگم را برساند، اگر نه کاری بکند که بفهمم زنده ام ......»

حس یه نفر که فقط داره مردگی‌می کنه رو‌می‌فهمم...کاری کنید که بفهمم زنده ام.

پ.ن۳: داستان خلاقانه ای بود!

و کلی اصطلاح خلبانی یاد گرفتیم...الان دیگه آماده تیک آفم😂

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۲
راهی به سوی نور

#غرب_زدگی

#جلال_آل_احمد


طرح یک بیمار

«غرب زدگی می گویم هم چون وبازدگی. و اگر به مذاق خوش آیند نیست بگوییم هم چون گرمازدگی یا سرمازدگی؛ اما نه. دست کم چیزی است در حدود سن زدگی. دیده اید که گندم را چه طور می پوساند؟ از درون. پوسته سالم برجاست؛ اما فقط پوست است، عین همان پوستی که از پروانه ای بر درختی مانده.

به هر صورت سخن از یک بیماری است. عارضه ای از بیرون آمده و در محیطی آماده برای بیماری رشد کرده. مشخصات این درد را بجوییم و علت یا علت هایش را و اگر دست داد، راه علاجش را. 

این غرب زدگی دو سر دارد. یکی غرب و دیگر ما که غرب زده ایم. ما یعنی گوشه ای از شرق.

چنین که از تاریخ بر می آید، ما همیشه به غرب نظر داشته ایم. حتی اطلاق «غربی» را ما عنوان کرده ایم و پیش از آن که فرنگیان ما را «شرقی» بخوانند، از صبح دم تمدن اسلام، تا فروریختن ارزش هر انگاره ای در مقابل سلطه ی «تکنولوژی»... ما همیشه در این سوی عالم، همچون مشتی از خروار کلیت یک تمدن، دنیا را به انگاره ی خود می شناخته ایم و به انگ خود نشان می زده ایم، پیش از این که دیگران همین کار را با ما بکنند...»



پ.ن مهم طولانی و اصل مطلب!!! اول از همه طرح این موضوع با واژه ی غرب زدگی که خودش هم می گه ار دیدگاه فردیدی اومده و تمثیلش به بیماری (وبا زدگی! یا مقایسه اش با طاعون البرت کامو) خیلی دوست داشتنی، به جا و قابل بحث بود! یه مقدمه ی خیلی مهم برای بحث تمدنی.

من یادمه وقتی با یه استادی سر سبک زندگی حرف می زدیم، می گفت مشکل ما اینکه نه ایرانی ایم! نه اسلامی، نه غربی، نه قومیت های خاص(مثلا ترک و لر و کرد و..) و همه ی اینا هستیم، و زمانی که اینا تو یه راستا نیست مشکل اصلی شروع می شه، چون مثلا پیشرفت در تمدنی، عین سقوط در تمدن دیگه محسوب میشه چه بسا!  و این میشه که در مواجهه با پدیده های ثابت هر کدوم از این سبک ها، راه حل خودش رو داره  و اینجاست که بحران هویت ایجاد می شه و.... 

و تو مقدمه ی کتاب آسمان به زمین الصاق شد،  تمدن رو وابسته به هویت می دونه و اساسا معتقد هست که جامعه ی فاقد هویت،تمدن هم نداره و...

خلاصه که خیلی موضوع خوبی برای نوشتن انتخاب شده، اونم واسه این آدم و با وجود اینکه به اشاره ی خودش با طردشدگی از طرف روشن فکرهای دوره ی خودش بابت این کتاب  هم مواجه می شه و...

واقعا جای تقدیر و تشکر داره...

پ.ن۲: بحث آزادی از نوع خاص برای زنان و مطرح کردنش به عنوان واجبات غرب زدگی و‌بحث نقدش به جدا شدن دین و حکومت که معتقد بود در این صورت منحط میشه برام جالب بود!

پ.ن۳: خیلی خوب فرد غرب زده رو شرح داده بود.... چقدر مصداق پیدا کردم تو ذهنم براش

پ.ن۴: کتاب مبنای تقسیم و رویکرد صحبتش رو بحث اقتصاد و مصرف کنندگی یا تولید کنندگی قرار داده بود. ولی اصلا بحث صرفا انقلاب صنعتی و تولید کننده و مصرف کنندگی نیست(اقتصاد). به نظر میاد بحث فرهنگی و‌ایدئولوژی متفاوتِ پشت اون هست نه صرفا دعوای اقتصادی!

پ.ن۵: اما یه مسئله ی مهم در صحبت های نویسنده بحث تکنولوژی هست، جلال معتقده میشه تکنولوژی رو از غرب بیاری و تصرفش کنی، اما آیا واقعا همچین چیزی امکان پذیر است؟

سر این مسئله خیلی ها با هم تفاوت دیدگاه دارند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۳۷
راهی به سوی نور

#خسی_در_میقات

#جلال_آل_احمد


-اولین نکته ای که بعد خوندن کتاب به ذهنم رسید و شاید بی ربط هم باشه، این مسئله است: من قبلا هم از قلم نویسنده کتاب خونده بودم، اما این کتاب خیلی حس خوب پایدار بودن زبان فارسی رو بهم داد، چون دو سه جا که یا تغییر نوشتاری بر اثر گذشت زمان بود یا رسم الخط نویسنده(مثل کلمه انگلیسی و فرانسه) تازه بعد چندبار گفتنش متوجه شدم منظورش چی بوده😂 و بعدش فکر کردم چقدر خوبه که الحمدالله رسم الخط ها حفظ شده و بدون سختی زیاد میشه همچین اثر تاریخی رو خوند.

-ماجراجویی و‌رفتن و‌گشتن و‌دیدن و‌حرف زدن؛ نویسنده رو‌ وسط گود قرار داده بود، شاید به خاطر همین حس ملموس بدون شعار رو‌منتقل می کرد.

- از همون اول کتاب انتظار یه سفرنامه ی شسته رفته ی به نتیجه برسون و واضح رو‌نداشتم! و‌به نظرم نویسنده عالی شروع کرده بود که گفت« بزُ گری که می خواهد خودش را بیشتر گم کند!»

- نگاه غُر غروی (البته به حق) جلال که نسبت به رفتار هم کاروانی هاش، سرکاروان، سازمان حج سعودی، بهداشت اونجا و ... خیلی پررنگ بود، و جالبیش این بود که خیلی تو‌رفتارش بروز نداشت...آدم خوشش میومد از این همسفر

- تحلیل هایی که می کرد و به قول خودش «غرب زدگی» هایی که بیان می کرد جالب بود. حیف که هی خودش می بُرید و ادامه نمی داد.

- پیشنهاد  بین المللی کردن اداره ی حج برام جالب بود، در حادثه ی منا هم آقا همین رو‌گفتن، چرا نمیشه خُب؟!

-برام جالب بوده که جلال نماز نمی خونده و در ایام حج تازه شروع کرده بوده به نماز خوندن و‌اون یه تیکه ای که می گه «بزرگ ترین غبن این سال های بی نمازی از دست دادن صبح ها بوده با بویش، با لطافت سرمایش...» چقدر حس خوبی به ادم می ده.

-به نظرم اوج احساس نویسنده هم اونجاست که می گه « دیدم تنها *خسی* است که به *میقات* آمده نه *کسی* و *میعادی* ...و دیدم که *وقت* ابدیت است، یعنی اقیانوس زمان و‌میقات در هر لحظه ای و هرجا....»


پ.ن: روشی نو در معرفی کتاب:). -البته صادقانه اش اینکه این رو برای گروه دیگه ای نوشته بودم، همونو رونوشت کردم این جا!!! 

پ.ن۲: چه گروه با برکتی بود! 

سه تا باهاش کتاب خوندم... چقدر نظراتی که آخرش می دادیم خوندن کتاب رو دلچسب تر می کرد...حیف که تموم شد! از ثمرات اون گروه توفیق خوندن یه کتابی بود که تا آخر خرداد باید تموم شه! و تموم می شه ان شاءالله و چقددددددر آرزوم بود که بخونمش!

پ.ن۳: مامانم جلال رو دوست داشت! منم چون مامانم دوست داشت دوستش داشتم...بیشتر که آثارش رو خوندم فهمیدم تصمیم خوبی بود!:-)

پ.ن۴: یه کتاب قطور درکتابخونه مادر جان هست به نام «جلال شناسی» خیلی دوست دارم بیشتر بشناسمش و بخونم! کتاب لاغر تر نمی شناسین؟

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۴۸
راهی به سوی نور



غالب گرفتاری های ما ناشی از زاویه دید های اشتباهی ما نسبت به مسائل هست

(دلم می خواد یه روز درباره اش مفصل بگم!)

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۴
راهی به سوی نور


... چرچیل: تنها باید پیام بدیم که ما تا پایان #مبارزه می‌کنیم. یه پیشنهاد صلح، ضعفمون رو مخابره می‌کنه. ایتالیا و آلمان می‌خوان ما رو چنان درگیر #مذاکرات کنن که هیچ وقت نتونیم ازش برگردیم.   


هالیفکس: هیچ چیز قهرمانانه‌ای در نابودی با #جنگ نیست اگه بتونیم ازش دوری کنیم. وقتی احتمال پیروزی‌مون نزدیک به صفر هست. 


چرچیل: کی‌ این درس رو یاد می‌گیری؟ چند تا دیکتاتور دیگه باید به ما تسلط پیدا کنن و از ما امتیازات ویژه بگیرن، تا ما یاد بگیریم: نمی‌تونی وقتی سرت توی دهن یه #ببرِ باهاش از در منطق صحبت کنی. 


دیالوگ‌هایی از فیلم #تاریک_ترین_ساعت (Darkest Hour)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۰
راهی به سوی نور

در راستای نگاه علمی:

نه...گفتن به #بردگی، ارزشی برابر با #آزادی دارد. رعایت #حجاب برای برده نشدن است. 

از اینرو اهمیتش اگر بالاتر از داشتن آزادی نباشد،حتما برابر با آن هست..


استاد رجبعلی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۴
راهی به سوی نور

#اجل مند بودن انسان یعنی

این لحظه #مُرد

یخرج الحی من الموت یعنی

لحظه ی بعد #متولد شد

#قدرش را بدان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۵۱
راهی به سوی نور