راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۲ مطلب در بهمن ۱۴۰۱ ثبت شده است

نمی دانم از قبل تر ها که نمی دانستم حکومت چیست و امام کیست هم آنقدر این روزها برایم مقدس بود، یا از وقتی شناختمشان، قدر این روزها برایم معلوم شد.

می دانم که سخت می‌گذرد

می فهمم گاهی خستگی از سر و کول زندگیمان بالا می رود 

اما 

مگر زندگی چیزی جز جنگیدن های مداوم است؟ تفاوت فقط در هدف از جنگیدن هاست.

یکی می جنگد که بالاتر برود و چون مسیر صخره ای است، بالا رفتنش احتیاط بیشتر میخواهد که نکند سُر بخوری

یکی راه را گم کرده، برای پیدا شدن می جنگد

دیگری راه را گم کرده و برعکس می‌رود ولی نمی داند، برای رسیدن به انتهای همین بیراهه است که می جنگد؛

یکی...

از نظر من زندگی همین است 

دویدن های مدام ...

قبل تر ها فکر میکردم، باید دوید تا به مکان و زمانِ مشخصی رسید، روزی می رسد که دیگر نیازی به این سرعت و تلاش نباشد.

اما الآن آنقدری فهمیده ام که بدانم تا انتهای این مسیر دویدن است.

دویدن اصل زندگی است، شاید معنای حقیقی اش همین است.

کیفیت زندگی هایمان را هم، سرعت و جهت این دویدن هاست که متفاوت می کند. 

به محض ایستادن، عقب گرد کرده ای در این جهان دائم الحرکت 

 

خمینی ره، چه سرعتی بخشید به این کره ی خاکی.. به این تکه از زمین.

به زندگی پدر و مادر بزرگ هایمان، پدر و مادرهایمان

و به زندگی هایمان.

تصور نبود چنین سرعتی در زندگی ام چقدر ترسناک است.

مگر میشود در غیرِ حکومت اسلامی زیست، می‌شود جایی نفس کشید که امکان تحقق دینِ محمد نیست یا سخت است؟ 

زنده بودن در آنجا چگونه است؟ اصلا آدم ها آنجا زندگی میکنند؟ 

اگر ولایت نباشد، چه کسی سوزن‌بانی مسیرِ جمعی امت را به عهده خواهد گرفت؟

در ذهنم حکومت غیر اسلامی، امتحان بدون پاسخ نامه است. از کجا غلط های کارمان دربیاید؟ 

اگر تا آخر مسیر اشتباهاتمان را نفهمیدیم چه؟ 

انگار حکومت اسلامی، راه میان بُری برای همین دویدن هاست، انگار شیب زمین را به سمت مقصد مسابقه برایت کج کرده باشند....

چه بد عاقبتی است نبودن در این حکومت...

الحمدلله 

امروز بهانه شد برای تشکر از شما 

روح الله عزیز 

خمینی کبیر

ای محقق کننده ی همه ی تلاش و آرزوی انسانِ دویست و پنجاه ساله ی ما...

ای نماد غیرت و قوامیت...

روحت شاد ای روح خدا

 

پ.ن: قبلا نوشتم، الان منتشر کردم

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۰۱ ، ۲۱:۰۲
راهی به سوی نور

سختی یه متن همیشه به کلمات درشتش نیست، گاهی همین که نمی دونی باید کجا جمله رو تموم کنی، کجا کلمات رو به هم ربط بدی، کجا مکث کنی و... خوندنِ یه متن رو سخت می‌کنه.

یه متن، هر چقدر هم که از کلمات پر معنا و درست تشکیل شده باشه، تا وقتی نشه کلماتش رو به خط کرد و جمله هاش رو روان خوند، قابل فهم نیست، یا در خوش بینانه ترین حالت، سخت فهم میشه.

حتما هممون داستانِ بخشش، لازم نیست اعدامش کنید را شنیده ایم.

با همین زبان تمثیل، در زندگی، خیلی وقت ها این ویرگول ها هستند که نتیجه ای را فرسنگ ها تغییر می دهند.

ویرگول ها...

مکث ها ...

اعتکاف برای زندگی من همان ویرگول است، که باید بر گردم و در متن هایم دنبال ویرایش های نگارشی اش باشم تا بشود حوادث اخیر زندگی ام را بفهمم، بفهمانم.

قرار بود در یکی از صفاتت اُتراق کنم، بار و بندیل زندگی را همان جا پهن کنم و درست نگاهش کنم، از همه سمت، از همه ی زاویه ها،چه زاویه ی پایین به بالای من ، چه زاویه ی بالا به پایینِ شما، قوس نزول، قوس صعود.

خودت زمزمه کردی، یا فلانی، غفار بودنم را ببین

نگاهش کردم. 

اول باید می‌فهمیدم چه گذاشته ای کف دستم.

عفو؟ 

نه

صفح؟ 

نه 

 

غفران....

چه فرقی است میان این ها باهم. شروع می کنم. تمام نامه هایی که به سمتم فرستادی را ورق می زنم، تغابن را، غافر را، فرقان را...فرقان را 

تا انتهای فرقان باید بیایی که ناگهان ابری شوی...

إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا

ﻣﮕﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﻨﺪ ، ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺪﻱ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .(٧٠) 

سیئاتم را غافر میشوی، یعنی فقط نمی گویی باشد، بخشیدم.

ولی در دلت هنوز دلگیر باشی

تو اما اثرش را هم نمی گذاری.

محو می کنی

انگار اصلا سیئه ای نبوده است از اول 

نه 

تو غفاری،یعنی حتی این ها هم فقط نیست 

تو از دل همین شرمندگی هایم، حسنه می رویانی، از همین نقاط سیاه، نور جاری می‌کنی.

کسی با این خدا، مأیوس هم می‌شود؟

کاش فقط همین غفار بودنت را فهم کنم.

 

چقدر زندگی ام ویرگول لازم است...

به اندازه ی همه ی صفاتت

همه ی لحظه ها...

 

پ.ن: قرار هست اصلا در مجازی نباشم، اینجا برای من مجازی نیست!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۱ ، ۰۲:۰۶
راهی به سوی نور