راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۶ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

 #شماس_شامی
 #مجید_قیصری


حرف هایی جناب جالوت زدند که میهمانان از شنیدنش ترسیده بودند!
سرورم به خلیفه گفته: " تو در حالی به آن تخت تکیه کرده ایی که جای تو آن جا نیست.
تو کسی را متهم به بی دینی و خروج از دین میکنی که جد تو را مسلمان کرده.
به من که یکی از نوادگان دور پیامبر خدا هستم آن چنان احترام می گذارند که من خجالت میکشم. آن وقت شما نوه ی پیامبر خود را کشته و این گونه بر کشته اش شادی می کنید!"
و خیلی حرف های تند دیگری که میهمانان سعی کرده اند سرورم را آرام کنند که نتوانسته بودند....

 

پ.ن: رحمت للعالمینن این خاندان... مسلمان و غیر مسلمان از برکت وجودشان فیض وجود گرفته اند...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۸ ، ۰۴:۲۱
راهی به سوی نور

#سرمشق
به کوشش موسسه #شهید_کاظمی
(مشقی از زندگی جهادی #شهید_حججی)


جنگ نرم، مرد می‌خواهد. محکم و استوار. شاید گلوله و ترکشی نباشد، اما...
طوری ذهنت را هدف گرفته اند که حواست نباشد خوردی.
 اگر فشنگت بزنند می‌شوی الگو، مایه‌ی افتخار، ما اگر نیرنگت بزنند چه...؟
خواهرم، برادرم، خیلی حواست به سنگرت باشد، چادرت، غیرتت، ایمانت، درست همه و همه را هدف گرفته اند. همه را.
دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدی تر گرفته است، مبادا تو به بازی بگیری که باخته ای. فرهنگ تو، ایمان تو، عقیده تو، همه و همه برای توست و دشمن فقط به فکر گرفتن آن از توست. ایمانت را ازت بگیرند چه چیزی دیگر داری؟ خیلی حواست باشد، دشمن تو جلوی خدای خودش ایستاده چه برسد به تو. جنگ نرم، جنگ نرم، جنگ نرم را جدی بگیرید.

 

پ.ن: شادی روی شهید صلوات....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۰۵
راهی به سوی نور

صبح یک روز شهریوری از خواب برمی خیزی. اولین کار گوشی ات را که کنار بالشت گذاشته ای چک می کنی. می بینی موجی فضای اینستاگرام را فراگرفته. موجی از جنس #دختر_آبی! حسرت می خوری و خودت را لعنت میکنی و همکار فلان فلان شده ات را که چرا دیروز تو را سر دیگ نذری برده که عکس بیندازی. آیا یک عکس با لباس مشکی پای دیگ نذری لایک بیشتری می خورد یا موج سواری روی هشتگ دختر آبی؟ سریع دست به کار می شوی
ایرانم تسلیت...
نه نه...عنوان خوبی نیست.
زنان میهنم تسلیت. این یکی هم نمی شود. می گویند دختر آبی نه زن آبی.
به اینستاگرام سایر رفقا و همکاران سر میزنی. گوشه لبت را میجوی. باز این مهناز زودتر پست گذاشت. از کجا آخه انقدر زود میرسه دستش. بفرما! نفر دوم هم علی کریمی. نشد یه بار ما پوزشون رو بزنیم. اوه اوه اوه... صبا کمالی رو باش، این یکی دیگه توهم برده یوخاریا!
باید یه چی بنویسم هم فحش نخورم هم جلب توجه کنه، مثل لیندا...
به امام حسین و این حرفا هم ربطش ندم بهتره.
دوباره خودت را لعنت میگویی، اما خب‌دستت آمده چه باید بنویسی...
قولنج انگشتانت را می شکنی و می نویسی: 
لا لا کن دختر زیبای شبنم
لالا کن روی زانوی شقایق
و عکس پست کیانی را کپی پیست میکنی
دو تا #دختر_آبی و #زنان_ورزشگاه را می چسبانی تنگش. خیالت که راحت شد از رخت خواب بلند میشوی، کمری قوس می دهی، دست و رویی میشویی و‌می نشینی  پشت میز صبحانه و می روی سراغ صفحه اینستاگرامت. خبری از نظر نیست! گوشی ات زنگ میخورد... و چه خبر تلخی میشنوی.
همان همکاریست که دیشب با او پای دیگ بودی برای عکس!
- چاییدی بابا. پاک کن پست رو. ته دیگشم خوردن دادا.
- چطور مگه؟
- ببین از دنیا عقبی ها. ندیدی بابای دختره مصاحبه کرده گفته همه اینا کشکه. گفته اصلا دخترم پرونده کیفری نداشته.
-واقعا نداشته؟
- نه بابا. دری وری گفتن. تو هم پستتو پاک کن که خربزه آبه

گوشی را قطع میکنی. هول زده صفحه ات را نگاه میکنی. یک نظر آمده.
-ننگ بر منافق...چیزی رو که خبر نداری ازش حرف نزن.

بیخیال لایک و دیس لایک ها سریع پست را پاک میکنی. عکس دیشب را می گذاری، همان که پای دیگ نذری گرفتی و زیرش می نویسی: 
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی است
شاید بشورد ببرد. البته شاید...

س. ایزدبخش

 

#سلبریتی_نادان
 

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۴۲
راهی به سوی نور

#ماه_به_روایت_آه
#ابوالفضل_زرویی_نصرآبادی

در این سال ها آموخته ام که از گوش نیز، همچون چشم، به دلیل راهی است. وقتی کلام باطل به تکرار از گوش وارد شود و در دل رسوب کند، بودن آن نه فقط مشکل که بعضاً ناممکن است. گوش ما ساکنان بلاد اسلامی، بیش از ۲۰ سال، گذرگاه وهن و لعن علی بن ابیطالب بوده است و دل هامان چنان به این سیاهی خو گرفته است که حتی خاطرات و یادِ نورانیِ وصی پیامبر چشمِ دلِ مان را می‌زند و آزارمان می دهد. اما مگر می شود دیده ها و شنیده ها را از یاد برد؟

ماه به روایت آه

 

پ.ن: کتاب بیان زندگی حضرت ابوالفضل از زوایای مختلف است، با وقایعی تازه که شاید کمتر شنیده شده است مانند فرزندان ایشان، همسرشان و...

پ‌ن۲: خدا نویسنده کتاب رو رحمت کند ان شاء الله ، کتاب خیلی خوبی بود. شادی روح نویسنده صلوات...

پ.ن۳:کربلا شنیدنی نیست، کربلا دیدنی است...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۴۴
راهی به سوی نور

#آفتاب_در_حجاب
#سید_مهدی_شجاعی

 

ای وای! این کسی که پیکر عون و محمد را به زیر دو بغل زده و با کمر خمیده و چهره ی در هم شکسته و چشم های گریان، آن دو را به سوی خیمه می کشاند حسین است. جان عالم به فدایت، حسین جان رها کن این دو قربانی کوچک را. خسته می شوی.
 از خستگی و خمیدگی توست که پاهایشان به زمین کشیده می شود. رهایشان کن حسین جان اینها برای همین خاک آفریده شده اند.
 آنقدر به من فکر نکن. من که این دو ستاره ی کوچک را در مقابل خورشید وجود تو اصلا نمی بینم. وای وای وای! حسین جان! رها کن اندیشه ی مرا.
زینب!  کاش از خیمه بیرون می زدی و خودت را به حسین نشان می‌دادی تا او ببیند که خم به ابرو نداری و نم اشکی هم حتی مژگان تو را تر نکرده است. تا اچ ببیند که از پذیرفته شدن این دو هدیه چقدر خوشحالی و فقط شرم از احساس قصور بر دل چنگ می زند. تا او ببیند که زخم علی اکبر، بر دل عمیق تر است تا این دو خراش کوچک. تا او... اما نه، چه نیازی به این نمایش معلوم؟ بمان! در همین خیمه بمان! دل تو چون آینه در دست های حسین است. این دل و‌دست های حسین! این قلب تو و‌نگاه حسین!

آفتاب در حجاب


پ.ن: امکان نداره کتاب رو ‌نخونید و‌ مثل مجالس روضه اشک نریزید. عالی بود کتاب... عالی بود، خدا به قلم نویسنده اش برکت بده 
پ.ن۲: کتاب شرح وقایع پیش از کربلا ، در کربلا و بعد از کربلا است از زاویه ی دید زینب کبری سلام الله علیه و با اسناد تاریخی متقن

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۵۲
راهی به سوی نور

#تولیپ
#رومن_گاری
#کاظم_سادات_اشکوری


دنیای ما به ایمان نیاز دارد، بشر بدون اعتقاد نمی تواند زندگی کند..
شاید علمای تاریخ به ما اعتراض کنند که سعی می کنیم موضوعی را تعمیم دهیم..
باید بگوییم که ما سریع تر این راه را پیموده ایم. می خواستیم قبل از اینکه خیلی دیر بشود، وجدان ها را بیدار کنیم.

پ.ن: تولیپ اصلا کتاب خوبی نبود!یا ترجمه ی بدی داشت یا واقعا همین قدر گنگ و‌پیچیده و در هم نوشته شده بود! نخونیدش😂منم در یه اشتباه محاسباتی خریدمش مجبور شدم بخونم ببینم چیه! 
حضرت آقا یه نویسنده فرانسوی که خوب می نویسه رو‌معرفی کرده بودند که بخونیم کتاباشو. منم تو‌طرح تخفیف کتاب رفتم دو تا از کتاباشو خریدم
ولی نگو آقا رومن رولان منظورشون بوده! من اشتباهی کتابای رومن گاری رو خریدم😂
دیگه تو‌ رودربایستی! خوندم ببینم چی میگن...

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۴۴
راهی به سوی نور