راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۶ ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۸ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۲:۰۶
راهی به سوی نور

دروغه اگه بگم نمی دونم می خوام به کی رای بدم!

اما برای اینکه بدونم دلایل بقیه برای رای دادن به سایر نامزدها خصوصا آقای روحانی (به خاطرکارنامه عملکرد ضعیفش) چیه، چند روز قبل رفتم ستاد آقای روحانی.

آقای تاج زاده به عنوان مهمان بودند و داشتند حرف می زدند. نزدیک اذان بود. مطمئن بودم نیاز نیست زودتر اونجا رو ترک کنم که به نمازم برسم ولی در کمال ناباوری نه اذان پخش شد و نه قصدی برای قطع سخنرانی و نماز خوندن بود.

به تنها دختر چادری اون جمع گفتم برنامه ادامه داره و قرار نیست قطع شه؟ گفت مدل این برنامه ها اینجوریه.

منم برای اینکه برسم به نمازم دیگه نموندم. چند قدم جلوتر یه ستاد دیگه بود و یه دختر خندون و خوش برخورد که روبان بنفش دستش بود و به همه تعارف می کرد. وقتی به طرف ما اومد، ما نگرفتیم. پرسید به روحانی رای نمی دید؟ دوستم گفت قطعا نه!

پرسید چرا؟ منم با مظلومیت خاصیJ که دارم! گفتم چون فکر می کردیم عمامه سرش می ذاره، طرفداراشم یه سری مسائل فرا جناحی براشون مهم باشه....

گفت اینجور عقاید شخصیه! نباید انتظار داشت همه برن نماز بخونن!

گفتم منم انتظار نداشتم همه بیان ولی فکر می کنم بین صحبت های آقای تاج زاده و نماز خوندن باید یکیش رو انتخاب کرد چون با هم قابل جمع نیست!

گفت آره!!!!

به اصرار فراوووان ما رو برد نمازخونه ستاد و گفت اینجا نماز بخونید!

همون لحظه ها بود که اخبار داشت نماینده مجلس و اعتراضش به وزیر آموزش پرورش رو نشون می داد... و بعد صحبت های آقا و... افرادی که اونجا داشتن اخبارو رصد می کردن کاملا جبهه دار به مخالفین ناسزا می گفتن( از گفتن واژه ها معذورم)...

واقعا این همه اخلاق نداری! برام فضای سنگین وحتی راست تر که بگم نا امنی به وجود آورد.نموندیم و خیلی زود اومدیم پایین. یکی از قانع کننده ترین نفراتشونو فرستادن که با ما حرف بزنه... جلومونو گرفت و شروع کرد مجاب کردن ما برای رای به روحانی!

متوجه شد دانشجوهای علوم پزشکی هستیم و شروع کرد از گفتن بوعلی و تاریخ تمدن ایران و اینکه ما پیشتاز بودیم در جهان و نباید قطع ارتباط با جهان کنیم و باید طب سنتیمون رو احیا کنیم و به کشورهای دیگه صادر کنیم و...

ما هم با کمال میل گوش می دادیم ودختره مطمئن بود که راضیمون کرده!

صحبتاش که تموم شد. گفتم حق با شماست، ما در دولت قبل نه قبل ترش (از نظر ما دولت قبل روحانیه! ) برای اینکه بتونیم تو وزارت بهداشت، معاونت طب سنتی رو رسمی کنیم و روی کار بیاریم کلی حرص و جوش خوردیم..که آخرشم موفق شدیم خدا رو شکر.

دختر خوش برخورد قصه ی ما هم با شوق گوش می داد و اظهار ندامت می کرد که چقدر اونا بد بودن که انقدر اذیت کردن برای روی کار اومدن معاونت طب سنتی!

ادامه دادم... ولی وقتی دولت عوض شد و رئیس جمهور جدید یعنی جناب روحانی اومدن خیلی راحت معاونت رو منحل کردن!

جا خورد! خبر نداشت... بعد سکوت طولانی گفت خوب نقد می کردید، انتقادتونو به گوششون می رسوندید...

دوستم گفت نمی تونیم نقد کنیم! برای اینکه می ترسیم!

پرسید چرا؟

دوستم گفت چون به ما بی احترامی میشه!

تقریبا آچمز شده مارو نگاه می کرد...

گفت روحانی رو درکش کنید! به هر حال اون خودشم علاوه بر ریاست جمهوری مسئولیت های دیگه داره! مثلا پدر یه خانواده است، مشکلات شخصی داره، سختی های زیاد داره و...

گفتم اگه من یه روزِ سختی رو بگذرونم و مشکل خانوادگی داشته باشم و تو خونه ام دعوا کرده باشم، شما حق بهم می دید بالا سر مریضم بد خلقی کنم و بهش بی احترامی کنم؟ همین خود شما نمی گید این شغل رو انتخاب کردید که این مشکلاتو تحمل کنید و خم به ابرو نیارید؟!

گفت چرا! ولی یه کوچولو! ( با تاکید روی کوچولو) آدم باید گذشت داشته باشه!

گفتم یه کوچولو رو می پذیرم ولی ایشون حدود 60 بار این توهین ها رو تکرار کردن تازه بعد این یه کوچولو خستگی هاشون یه عذرخواهی خشک و خالی هم نکردن!

گفت روحانی خسته است. اداره 80 میلیون ایرانی کار ساده ای نیست!

گفتم مگه مجبورشون کردن با این خستگی بیاد دوباره نامزد انتخابات شه!!!

گفت..... خیلی خوشحال شدم از دیدنتون! ان شاء الله دوباره ببینمتون!

 

ته ته همه ی بحث ها با طرفداران روحانی هیچ استدلال متقنی برای دفاع از ایشون وجود نداره !


 

پ.ن: من شخصیت حقیقیم حق اظهار نظر حتی دفاع از نظر داره! ببخشید تیر چراغ برق که نیستم کلا نظر نداشته باشم!

پ.ن 2: یه چیز می خوام بگم ولی....بعد نتایج انتخابات می گم!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۳
راهی به سوی نور

تجربه مربی گری برام خیلی درس و نکته داشت. از تجربه های شیرین و بعضا خنده دارش گرفته ( مثلا اینکه دانشجوهام فکر کردن من ترم بالایی افتاده ام! و منتظر استادشون بودن! یا اینکه آقایون دانشجو با دو برابر قد و سن، استاد صدات بزنن و خودت خنده ات بگیره!) تا اتفاقاتی که نگرانت و یا حتی ناراحتت می کنه.

پوسته ی استاد و شاگردی، پوسته ای جدا است از همکلاسی بودن و دوست بودن و آشنا بودن. وقتی بتونی اعتماد جلب کنی، اونوقت کلی حرف یواشکی هست که دنیای دیگه ای رو برات باز می کنه.

تجربه ای جدید از حس مسیولیتِی که هرگز تجربه اش نکرده بودی، نگران پرورشِ کنار آموزش بودنی که یه عمر نبودشو حس کردی،... و الان باید بیش از محتوای علمی حواست به راه و پیام این پرورش باشه.


استاد بودن سخته...

استاد خوب و موثر بودن سخت تر...


باید یاد بگیری خستگی های کارهای دیگه ات هرگز مانع راهت نباید بشه که هیچ، تازه  انگیزه بشه برای ادامه راه....

نباید فکر کرد و فکر کرد و همیشه زیر آب موند، نباید همیشه تو انتزاع موند. یه روز باید سرتو از آب دربیاری و بفهمی چطور می خواهی افکارت رو عینی اش کنی.. عینیتی که قطعا از تفکرات و وظایفت خارج می شه.

مگر نه اینکه انفاق پر کردن خلاء ها است.. خلاء های دانشگاه اسلامی که تا اسلامی نشه مملکت اسلامی نمی شه، دانشگاهی که مرکز تحولات جامعه هست کجاست؟

چرا انقدر ساده داریم از کنار این نهاد رد می شیم؟

نگاه کن! به اطرافت نگاه کن!

چقدر از دوستانت و آشناهات مسیر زندگیشون به قبل و بعد دانشگاه اومدن تقسیم شده؟

چقدر این تغییرات رو دیدیم و برامون مهم بوده؟

چرا فکر می کنیم در برابر این مادر و پدرهای فردا مسیولیتی نداریم؟ چرا این تلاش ها رو سطحی می دونیم؟

اولویت های فردی رو کاری ندارم. ممکنه یه روز به خاطر حفظ وطن و امنیت نظامی کشورم مجبور باشم دانشگاه رو در برهه ای رها کنم و برم دفاع کنم، ممکنه یه روز به خاطر حفظ خانواده و تربیت فرزندم در شرایط تزاحم و اولویت های زن بودنم نیاز رو جای دیگه تشخیص بدم؛ اما آیا علم و تسخیر مراکز علمی که اولین قدم تغییر نظام آموزشی فشل فعلی هست، اولویت امت حزب الله انقلابی ما محسوب میشه؟

سطحی نگری است اگر عینی، مصادیق ذهنی یمان را دنبال نکنیم....

 

 



پ.ن: آدم خوب به عقیده خوب داشتنه...عقیده هایی که توی تک تک رفتارهات معلوم باشه...

توی اخلاقت، رفتارت، نوع انتقاد پذیری و انتقاد کردنت، روی نحوه و کیفیت و هدف درس خوندنت، روی برخورد با خانواده و دوست و همکار و آشنات، توی اولویت بندی هات و...

نمیشه فکر کنی چون عقاید خوبی داری دیگه حله! پس کو نماد بیرونیش؟؟

پ.ن 2: استاد شهید مطهری به معنای واقعی استادم بودن. هرچقدر که بیشتر ازشون یاد می گیری بیشتر می فهمی چقدر نمیدونی...خدا بر درجاتشون بیفزاید ان شاء الله...شادی روحشون صلوات

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۱
راهی به سوی نور


آنقدر بارها تکرار شده و چه بسا بارها اثبات شده است که کمی به ضرورت نوشتن این متن شک می کنم. به راستی هنوز هم باید نوشت و اثبات کرد؟آیا هستند کسانی که هنوز هم هم فکر کنند مجامع بین المللی واقعا بین المللی تصمیم می گیرند؟ بر اساس حق و انتخاب اصلح؟

سازمان ملل متحد، ریاست پنل حقوق زنان را با 15 رای از 22 رای، به عربستان صعودی می دهد. به همین سادگی! به همین بامزگی.

کشوری که بسیاری از پژوهشگران علوم اجتماعی وضعیت زنان آن را با وضعیت تبعیض نژادی مربوط به سیاهان آفریقای جنوبی یکی می دانند؛ تنها کشوری است که رانندگی زنان در آن ممنوع است؛ کشوری که زنان آن برای سفر، دانشگاه، گذرنامه و حتی دسترسی به خدمات پزشکی کوچکترین استقلال ندارند.

هرچند یادآور می شویم که حقوق برابر زنان را آن گونه که تعریف می کنند نه تنها نمی پذیریم بلکه اساسا آن را با طبیعت و ساختار آفرینش هر یک از دو جنس در تعارض می دانیم، اما این انتخاب حتی با معیارهای خودتان هم در تعارض است. به طوری که هیلل نیوئر، مدیر اجرایی گروه موسوم به «دیدبان سازمان ملل»، در بیانیه ی خود اعلام می کند: «انتخاب عربستان سعودی برای حفاظت از حقوق زنان مثل وارد کردن یک شخص آتش‌افروز به ایستگاه آتش‌نشانی اصلی شهر است».

 

برای چندمین بار برایمان ثابت شد، اشتباه بزرگی است که هنوز اصرار داشته باشیم  جهت تلاش هایمان را در جهت کسب رضایت و نظر مثبت این گونه مجامع  تنظیم کنیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۴۹
راهی به سوی نور