روحِ خدا
نمی دانم از قبل تر ها که نمی دانستم حکومت چیست و امام کیست هم آنقدر این روزها برایم مقدس بود، یا از وقتی شناختمشان، قدر این روزها برایم معلوم شد.
می دانم که سخت میگذرد
می فهمم گاهی خستگی از سر و کول زندگیمان بالا می رود
اما
مگر زندگی چیزی جز جنگیدن های مداوم است؟ تفاوت فقط در هدف از جنگیدن هاست.
یکی می جنگد که بالاتر برود و چون مسیر صخره ای است، بالا رفتنش احتیاط بیشتر میخواهد که نکند سُر بخوری
یکی راه را گم کرده، برای پیدا شدن می جنگد
دیگری راه را گم کرده و برعکس میرود ولی نمی داند، برای رسیدن به انتهای همین بیراهه است که می جنگد؛
یکی...
از نظر من زندگی همین است
دویدن های مدام ...
قبل تر ها فکر میکردم، باید دوید تا به مکان و زمانِ مشخصی رسید، روزی می رسد که دیگر نیازی به این سرعت و تلاش نباشد.
اما الآن آنقدری فهمیده ام که بدانم تا انتهای این مسیر دویدن است.
دویدن اصل زندگی است، شاید معنای حقیقی اش همین است.
کیفیت زندگی هایمان را هم، سرعت و جهت این دویدن هاست که متفاوت می کند.
به محض ایستادن، عقب گرد کرده ای در این جهان دائم الحرکت
خمینی ره، چه سرعتی بخشید به این کره ی خاکی.. به این تکه از زمین.
به زندگی پدر و مادر بزرگ هایمان، پدر و مادرهایمان
و به زندگی هایمان.
تصور نبود چنین سرعتی در زندگی ام چقدر ترسناک است.
مگر میشود در غیرِ حکومت اسلامی زیست، میشود جایی نفس کشید که امکان تحقق دینِ محمد نیست یا سخت است؟
زنده بودن در آنجا چگونه است؟ اصلا آدم ها آنجا زندگی میکنند؟
اگر ولایت نباشد، چه کسی سوزنبانی مسیرِ جمعی امت را به عهده خواهد گرفت؟
در ذهنم حکومت غیر اسلامی، امتحان بدون پاسخ نامه است. از کجا غلط های کارمان دربیاید؟
اگر تا آخر مسیر اشتباهاتمان را نفهمیدیم چه؟
انگار حکومت اسلامی، راه میان بُری برای همین دویدن هاست، انگار شیب زمین را به سمت مقصد مسابقه برایت کج کرده باشند....
چه بد عاقبتی است نبودن در این حکومت...
الحمدلله
امروز بهانه شد برای تشکر از شما
روح الله عزیز
خمینی کبیر
ای محقق کننده ی همه ی تلاش و آرزوی انسانِ دویست و پنجاه ساله ی ما...
ای نماد غیرت و قوامیت...
روحت شاد ای روح خدا
پ.ن: قبلا نوشتم، الان منتشر کردم