راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۷ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

دفاع از ریشه دفع: اصل الواحد در این ماده، منع بقاء و ادامه یافتن است؛ زیرا منع ناظر به اصل وجود و تحقق چیزی در مقابل مقتضا و سبب است، اما دفع ناظر به منع ادامه چیزی و بقای آن است.


ریشه ی کاری که می کنم این است؟...منع ادامه یافتن!!؟
ربطش چیست؟ 
قرار است در برابر چه خطری دفاع کنم؟ قرار است مانع از ادامه یافتن چه چیز شوم؟

بازهم ربطش را نمی فهمم

چیزی که می دانم این است،اضطراب و استرس ندارم! استرس برای وقتی است که پایانی را متصور نباش…
حس مبهم و بی خبری

من که بی خبر نیستم
تا همین جا هم انقدر از آمدن در این راه بهره برده ام که اگر همین جا هم متوقف شوم، حس می کنم جلو زده ام، از تمام روزهای تئوری زندگی ام، بوته آزمایشی پیدا کرده ام برای تمام حرف زدن های بی عملم.

گاهی ادم لازم است خودش را به خودش ثابت کنند. فقط همین.
اگر تمام عالم هم برایت دست بزنند، آنجا که می دانی خیط کاشته ای، رضایت درونی نداری.

و برعکس
عالم هم که با انگشت نشانت دهند و هو کنند، وقتی مطمئن هستی به کارت، نمی لرزی.


به درستی کارم ایمان دارم 
با وجود آنکه سخت شد
پیچیده شد
متفاوت شد
سرزنش شدم و...

تمام طول مدتی که زمزمه های «نه» میشندیدم ، بروید سراغ کارهای نشدنی تا بشود شما را همزمان جلوی نگاهم گذاشته بودم و امیدوارانه به جلو چشم دوخته بودم.

امزد تلاشم را فردا نمی گیرم، ماه ها قبل گرفته ام.
مراسم مزخرف فرداهم برایم شبیه کارهای سوری است، همان ها که اصل مطلب قبلا اتفاق افتاده.
 قرار است از تمام اطمینان هایی که با قدرت خدا، تبدیل به سراب شد و از تمامی یأس هایی که به لطف خدا نقاط قوتم شد، فردا پرده برداری کنم.

می دانم
می دانی 
که برایم نتیجه اش مهم نیست
چون حداقل این یکی را مطمئنم برای رضای تو بود که در مسیرش افتاده بودم

ربنا تقبل منا...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۵۹
راهی به سوی نور

 

حال و احوال این روزهای کشورهای غربی مرا یاد این پست انداخت.... 

 

 

اسمش پیش گویی نیست

عبرت گرفتن است،  اعتماد به وعده های حق است

 

وقت آن نرسیده که فضیل وار خاشع شویم؟ 

 


اَلَمْ یَأن للَّذینَ ءامَنوُا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللهِ ***سوره حدید ، آیه ۱۶

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۱
راهی به سوی نور

#دهکده_خاک_بر_سر
#فائضه_غفارحدادی
روایتی از یک سال زندگی در لوزان از زبان یک بی زبان(با شرح ۴سفر اجباری)
#نشر_سوره_مهر

بنر یک خانم چادری روی یکی از ساختمان های دور محوطه مجذوبمان می کند. اولش که فکر می کنیم توی تبلیغات نمایندگیِ مجلسِ این ها هم، باید عکس با چادر چاپ شود! ولی نزدیک که می شویم برای طرز فکر مردم دنیا افسوس می خوریم. عکس «سکینه محمدی» است. زنی که در ایران پس از خیانت به شوهرش با همدستی همان مرد او را به قتل رسانده و الان قرار است اعدام شود. زیرش به انگلیسی نوشته که برای آزادی قربانیان حقوق بشر کاری بکنیم! 
آن هم اینجا. جلوی چشم خدای تیبر که «تیبر» ش سال ها محل پرت شدن لاشه ی زندانیان و بردگان رومی بوده. جلوی چشم قیصر، که وقتی سرزمین گُل (فرانسه ی امروزی) را فتح کرده جارچیان جار می زده اند که ای مردها اگر می خواهید همسرانتان از گزند قیصر در امان باشند به پایشان قفل بزنید تا از خانه بیروم نیایند! اینجا جلوی چشم ما که همین یکی دوساعت قبل آداب حقوق بشر را توی کلوسئوم آموزش دیده ایم (اشاره به نبرد گلادیاتور ها). فکرش را بکنید!

 


پ.ن: گفته بودم خوندن سفرنامه دوست دارم؟ 
سفرنامه ی جالبی بود، از زاویه دید یک مادر، و کمی آغشته به طنز

پ.ن۲: دیگه دارم تصمیم می گیرم، خاطرات نوشته شده ی سفرهام رو‌ جدی تر بگیرم:)

پ.ن۳: وجه تسمیه کتاب اشاره به دهکده ای در لوزان هست که به خاطر احداث مترو و تخلیه خاک حفاری، خاک بر سر شده و از بین رفته؛)

و جالبه که اسم کتاب سفرنامه کربلای همین نویسنده، سر بر خاک دهکده است...آخه آدم اینقدر خوش ذوق؟

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۳۵
راهی به سوی نور

#سه_دقیقه_در_قیامت
#گروه_شهید_ابراهیم_هادی
تحربه ای نزدیک به مرگ

در همان زمان، یکی از دوستان همکارم را دیدم. ایشان از بچه های با اخلاص و مؤمن در مجموعه دوستان ما بود.
او مبلغ قابل توجهی را از فرمانده خودش به عنوان تنخواه گرفته بود تا برخی از اقلام را برای واحد خودشان خریداری کند. اما این مبلغ را به جای قرار دادن در کمد اداره، در جیب خودش گذاشت! 
او روز بعد، در اثر یک سانحه رانندگی در گذشت. حالا وقتی مرا در آن وادی دید، به سراغم آمد و گفت: خانواده فکر کردند که این پول برای من است و آن را هزینه کرده اند. تو رو خدا برو و به آن ها بگو این پول را به مسئول مربوطه برسانند. من اینجا گرفتارم. تو رو خدا برای من کاری بکن. تازه فهمیدم چرا برخی بزرگان اینقدر در مورد بیت المال حساس هستند. راست می گویند که مرگ خبر نمی کند.

پ.ن: وای که چه کتاب خوبی بود، چقدر تلنگر زننده بود. واقعا آدم رو به خودش میاره..

پ.ن۲: یادمه وقتی داشتم راجع به پایان نامه ام تحقیق می کردم، خیلی از بزرگان مهمترین عامل اینکه  باعث میشه آدم سلامت نباشه(سلامت معنوی)، رو غفلت از یاد آخرت می دونستن.
حقیقتا فکر به روز حساب و کتاب خیلی وقت ها باعث میشه آدم ها انقدرها هم یله نباشن.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۱۶
راهی به سوی نور

#انسان_۲۵۰_ساله
بیانات مقام معظم رهبری درباره زندگی سیاسی-مبارزاتی ائمه معصومین
#نشر_صهبا

این نیازِ همیشگیِ یک انسانِ زنده و یک انسان آگاه است؛ انسانی که سر در پیله ی خود نکرده باشد،‌به زندگی خود دل خوش نکرده باشد. انسانی که به زندگی عمومی بشر با نگاه کلان، نگاه می کند، به طور طبیعی حالت انتظار دارد. این معنای انتظار است. انتظار یعنی قانع نشدن، قبول نکردنِ وضع موجودِ زندگی انسان و تلاش برای رسیدن به وضع مطلوب؛ که مسلم است این وضع مطلوب با دست قدرتمند ولیّ خدا، حضرت حجه بن الحسن، مهدیِ صاحب زمان (عج) تحقق پیدا خواهد کرد. 
باید خود را به عنوانِ یک سرباز، به عنوانِ انسانی که حاضر است برای آن‌چنان شرایطی مجاهدت کند، آماده کنیم.


پ.ن: خیییییلی کتاب مفیدی بود، اینکه تاریخ رو طوری نگاه کنی که بشه ازش عبرت بگیزی، اینکه مثل داستان سر و ته داشته باشه واقعا مفید و ارزشمند هست.

پ.ن۲: اسلام با سیاست درآمیخته شده، جدایی دین از سیاست عملا غیر ممکن هست، اما برای فهم صحیح این سیاست باید به زندگی و مبارزات ائمه نگاه کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۰۵
راهی به سوی نور

یادمه وقتی ۶ سالم بود، یه روز مامان خانم جان اومد و خیلی منطقی یه حرف هایی زد که خلاصه اش این بود که بیا بریم واکسنت رو بزنیم.
بین حرف ها هم نصیحت هایی بود که اونم خلاصه اش حاکی از ضرورت بچه ی خوبی بودن من بود.
و در آخر وعده و وعید هایی وسوسه برانگیز :)

... ما رفتیم درمانگاه، بماند که من انقدر کولی بازی درآوردم که همه ی پرسنل اومدن تا مطمئن بشن این صداهای یه بچه ی شش ساله است نه صدای یکی از طرفین قرار دعوا؛)

با این وجود مامان عزیزم به وعده اش عمل کرد
هرچند که من اون توصیه ها رو‌ انجام نداده بودم.

 جایزه ی مثلا بچه ی خوب بودنم، یه لباس سفید بود به انتخاب خودم.
و من از اون روز تا چند وقت تمام رفتارهای زندگیم تحت تاثیر اون لباس شد. 
هر جایی نمی نشستم، دائم حواسم بود که هرچیزی نخورم که احتمال کثیف شدنش باشه، دیگه از خاک بازی خبری نبود و... 
آخه می خواستم لباسم سفید بمونه

 

 

 

خدایا 
می دونم کلی توصیه کردی که اشتباه نکنم

که بنده ی خوبی باشم
و برای ترغیب شدنم کلی وعده دادی

می دونم من هیچ کدوم از توصیه ها رو عملی نکردم

و‌می دونم شما بازم از رحمانیتت،  ماه رمضون رو روزیم کردی.

خدایا به من گفتن بعد ماه مبارک، یه لباس سفید از جنس تقوا تنمون می کنن، گفتن مواظب باشید خاکیش نکنید، هر نگاهی نکنید، هر چیزی نخورید، هرجایی نرید با هرکسی نشست و‌برخاست نکنید و...


میشه کمکم کنی لباسم رو سفید نگه دارم؟ 

 

 

 

#خوش_بخت_آن_کسی_که_بخشیده_می‌شود

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۹ ، ۰۱:۵۷
راهی به سوی نور

 

 



مدت زمان: 1 دقیقه 59 ثانیه

 

Quds, like Khorramshahr

Will be released

 

خرمشهر آمدیم

کربلا می آییم

قدس خواهیم آمد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۹ ، ۱۹:۱۸
راهی به سوی نور