راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است

شیعه حول «اکملت لکم دینکم» شکل می گیرد.

یعنی دین، همه دین است.

و دین کامل را انسان کامل می تواند محقق کند.

امامت یعنی نگهبانی از جامعیت دین و همین است که دینِ بدون امامت، کامل نیست؛ در معرض از هم گسیختگی است.

انسان کامل، امام دینِ کامل است.

دینِ شقه شقه شده، دینِ «نؤمن ببعض و نکفر ببعض»، دینِ ابتر است.

صدها سال بر ما گذشت و امامی نداشتیم.

چون دینی نداشتیم.

چون دینی نداشتیم که امام بخواهد.

و امام آن دین را برایمان بیاورد.

دینِ یؤتون الزکوة و هم راکعون

دینِ أن لایقادروا علی کظة الظالم و لا سغب مظلوم

دینِ لیقوم الناس بالقسط

دینِ فضّل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیماً

و انقلاب، ظهور دین جدید نبود؛ ظهور مجدد دین بود: 

«مردم ما بر علیه ظلم و تحجر. قیام کردند و فکر اسلام ناب را جایگزین اسلام سلطنتی، اسلام التقاط، اسلام سرمایه داری و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند.»

 

#جدال_دو_اسلام

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۹ ، ۱۶:۵۹
راهی به سوی نور

 

 

نه کنارت نشانیم

نه زپیشت برانیم

 

به کجا می کشانیم؟

چه شود ختم کار من؟

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ بهمن ۹۹ ، ۰۱:۰۵
راهی به سوی نور

#بی_نظمی
#احسان_انصاری
#شعر


هستی‌ام رفت و دلم سوخت و خون شد جگرم 
باخبر باش که بعد از تو چه آمد به سرم
در قضاوت همه حق را به تو دادند ولی
نکته اینجاست که من رازنگه‌دارترم
گرچه آزردی‌ام ای دوست! محال است که من 
چون تو از دوست به بیگانه شکایت ببرم
راه بر گریه من بسته غرورم، ای عشق

کاش با تیغ تو بر خاک بیفتد سپرم
من که یک عمر به حقم نرسیدم ای دوست
باشد از خیر رسیدن به تو هم می‌گذرم

پ.ن: البته که حق گرفتنی هست:) و من از حقم نمی گذرم! 

پ.ن۲: یکی دیگه از شب شعرهای خانوادگی:)

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۱۷
راهی به سوی نور