راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳۰۸ مطلب با موضوع «معرفی کتاب» ثبت شده است

#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن

#استاد_سید_علی_حسینی_خامنه_ای



آن کسانی که یک کلمه ای را در کودکی فراگرفته اند، بر اثر شکِ دوران بلوغ، آن یک کلمه از آن صلابت و از آن عظمت در روح این ها افتاد، کوچک شد، ناقض شد، ناچیز شد، یک نیمه ایمانی، یک نیمه حقیقتی در روحشان باقی ماند، آن هم بر اثر پیش آمدنِ جریانات و حوادث گوناگون، مدام کاسته شد و کاسته شد؛ یک چنین ایمانی یک روزی هم از انسان به آسانی گرفته می شود. ایمان مستودع، ایمان عاریت، مؤمن این جوری نیست.

مؤمن راستین، آن مؤمنی است که اگر یک کلمه از حقایق و معارف دینی الهی در دل اوست، آن یک کلمه را با تدبر، با دقت نظر، با اندیشیدن، با هرچه نسبت به آن یک کلمه مساعد، ایمان خود را زیادتر کردن، این ایمان را از زایل شدن نجات بدهد.مؤمن واقعی این است.

پ.ن:چقدر یاد گرفتیم از این کتاب.

پ.ن۱: انتخاب موضوع یعنی این! یعنی کاربردی، خارج از حرف های تکراریه بی فایده!

عالی بود

پ.ن۲: یادمه اون اوایل که تازه برام مهم شده بود راجع به یه سری موضوعات مطالعات اساسی کنم! کتابای حضرت آقا رو می خوندم کنار بقیه ی کتاب ها... بدون هیچ‌پیش زمینه ی ذهنی، بدون هیچ تعصبی...

بدون شک امروز می گم اگه راجع به اون موضوع حتی دو سه تا کتاب دیگه هم خونده باشید کاملا فرق عمق و زاویه ی نگاه کتاب های ایشون رو می فهمید.( خیلی جاها،دیدن نظراتشون باعث شد محبت و‌ایمان و‌اطاعتم بهشون بیشتر بشه...)  بده که جایگاه سیاسی ایشون باعث شده خیلی از جنبه های دیگه شون دیده نشه! یا کم تر بهش توجه بشه!ایشون واقعا دانشمندن! سخنورن، قرآن پژوهن، فرهنگ دانند و...

پ.ن۳: اللهم احفظ قائدنا خامنه ای....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۳۱
راهی به سوی نور

#به_خودآ

#جواد_محدثی

بر کرانه ی شرح چهل حدیث امام خمینی(ره)


هان ای عزیز! تا وقت و‌عمر باقی است و‌ قوای جوانی در اختیار توست و‌تا اخلاق فاسد بر تو‌ غالب نشده است، بیدار شو و ‌راهی برای فرو نشاندن آتش شهوت و‌غضب پیدا کن.

بهترین علاج که علمای اخلاق گفته اند، این است که هر یک از رذایل اخلاقی را که در خود دیدی، مدتی مردانه بر خلاف آن رفتار کن و از خدا هم کمک بخواه، که پس از مدت کمی آن اخلاق زشت رفع شود...عاقبت زشت آن را در نظر آور، ملایمت به خرج بده، شیطان را لعن کن و به خدا پناه ببر. اگر چندبار چنین کنی، آن خلق زشت عوض می شود.

پ.ن: کتاب با هدف گسترش کتاب #خوب خوانی و‌کمک به نسل جوان دانشگاهی در امر خودسازی و‌مجاهده با نفس و‌شناساندن هرچه بیشتر بعد معنوی شخصیت امام خمینی(ره) در قالب نسخه ای، ١٠جلدی ،جذاب تر، کم حجم تر و‌قابل فهم تر از ٤٠حدیث امام خمینی(ره)منتشر شده.

پ.ن١: یه استاد اخلاقی گفته بودن چهل حدیث رو‌بخونیم! اما  خوندنش  سختم بود، صوتی کتاب رو هم ‌گوش کردم! همچنان فهمش سختم بود! ولی این کتاب فهمش رو آسون کرد...

پ.ن٢: ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۹
راهی به سوی نور

#با_اجازه_بزرگ_تر_ها_بله

(خاطراتی از خواستگاری به سبک شهدا)

#مسعود_دهقانی_پیشه



قبل از آن که ماشین را روشن کند، دست مرا گرفت و بوسید. می بوسید و همانطور با گریه از من تشکر می کرد. من گفتم:"برای چی مصطفی؟" گفت: "این دستی که این همه روزها به مادرش خدمت کرده، برای من مقدسه و باید اون رو بوسید." گفتم:" از من تشکر می کنی؟ خب، این که من خدمت کردم، مادرم بود، مادر تو نبود که این کارها رو می کنی."

گفت: "دستی که به مادرش خدمت می کنه مقدسه و کسی که به مادرش خیر نداره به هیچ‌کس خیر نداره. من از تو ممنونم که با این محبت و عشق به مادرت خدمت کردی."

گفتم: "مصطفی! بعد از همه ی این کارها که با تو کردن این ها رو داری می گی؟"

گفت: "اون ها که کردن حق داشتن، چون تو رو دوست دارن، من رو نمی شناسن و این طبیعیه که هر پدر و مادری می خواد دخترشون رو حفظ کنه."

هیچ‌وقت یادم نرفت که برای او این قدر ارزش بوده که من به مادر خودم خدمت کردم.

بعد از این جریان مادرم منقلب شد، می گفت:"من اشتباه کردم این حرف ها رو زدم...."

پ.ن: کتاب داستانک هایی از خاطرات خواستگاری ٢٠شهید از جمله شهید  یاسینی،ستاری، مدق،باکری،آبشناسان، امام خمینی (ره)، بابایی، شهریاری،چمران، کلاهدوز و... است و چگونگی شروع زندگی مشترک آن ها

پ.ن١:  کتاب زنونه و‌مردونه نداره، 

چه مرد،چه زن کلی چیز می تونن یاد بگیرن از کتاب.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۷ ، ۱۵:۴۷
راهی به سوی نور

#سفر_سرخ

زندگی نامه #شهید_سید_حسین_علم_الهدی

برگزیده جشنواره ربع قرن کتاب دفاع مقدس

#نصرت_الله_محمودزاده


...اگر زندگی را این گونه دنبال کنی، همیشه سرگردان خواهی بود. پدرت در چنین شرایطی با توسل آرام می شد. آدم همیشه یک قدم با آرمان هایش فاصله دارد. اگر در فکر طی کردن قدم آخر باشی، فقط هنگام مرگ متوجه اشتباه خود خواهی شد. مطمئن باش هیچ وقت به نهایتی که فقط از آن باریتعالی است، نمی رسی.

پ.ن: دوست ندارم کتابی که نخوندم رو به کسی بدم!آدم باید بعدش بتونه راجع بهش حرف بزنه!این شد که در فشرده ترین زمان ممکن خوندم که قرض بدم

پ.ن٢: همیشه از علم الهدی شنیده بودم، از مهم بودنش، باهوش بودنش، از مدیریتش و.... ولی خیلی با جزییات نمی دونستم.

پ.ن٣: به نظرم کل کتاب این پیام رو میخواست برسونه:

 به دنبال کارهای#مفید باش، نه کارهای #مهم

پ.ن٤: ... (یه سری چیزا یادم باشه!)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۳۲
راهی به سوی نور

#بی_سوادی

راهنمای کاربردی مطالعه صحیح و تکنیک های یادگیری

#حمید_وجکانی


دلیل اصلی این که ما نمی توانیم یک کتاب را بخوانیم، به پایین بودن سطح آگاهی و‌هوش ما بر نمی گردد؛ دلیل اصلی آن، فقط یک چیز است: ما تکنیک های نحوه مطالعه صحیح را فرانگرفته ایم.

باید یاد بگیریم چطور کتاب بخوانیم،‌چیزی که متأسفانه در سیستم آموزش و پرورش کشور ما گم شده است.

همیشه به ما گفته اند کتاب بخوانید، آیا تا به حال گفته اند چگونه بخوانیم؟ من که حتی در دوران دانشجویی ام هم ندیدیم!

پ.ن: این خیلی قابل تقدیره که یه نویسنده ایرانی با فرهنگ و اداب ما آشنا باشه و‌بعد یه کتاب مهارتی رو تألیف کنه! چیزی که خلأ اون در کتاب های مهارتی خیلی زیاده.

پ.ن2: کتاب مفید و‌قابل استفاده و‌قابل فهمی بود

پ.ن3: از وقتی مهارت مطالعه رو یاد گرفتم، سرعت مطالعه ام تقریبا دو برابر شده! شما هم امتحان کنید.خیلی راحت قابل کسبه...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۵
راهی به سوی نور

#خاطرات_یک_لباس_شخصی

#ص_خ


احمدی نژاد را دوست داشتیم نه به این دلیل که رئیس جمهور بود، بلکه به این دلیل که سپر بلای(تابع محض) آقا شده بود( یا لااقل این طور عنوان می کرد). برای احمدی نژاد می مردیم، نه به این خاطر که اول صحبتش دعای فرج می خواند(که هنوز هم می خواند) بلکه به خاطر این که حزب اللهی بود و خط امامی بودن در گفتار و عملش کاملا آشکار بود....نه ریش احمدی نژاد خواستنی بود و هست، نه چهره اش و نه رأی٢٤میلیونی اش. خلاصه احمدی نژاد بالذات چیزی برای دوست داشتن نداشته و ندارد الّا مطیع محض بودنش(چیزی که این روزها کمتر در عمل و رفتارش دیده می شود).

پ.ن: کتاب مستند نگاری های نویسنده در روزهای پرآشوب فتنه ٨٨ است. 

پ.ن١: خدا لعنت کنه باعث و ‌بانی اتفاقات این چنینی رو، خدا کنه ما جزء اون دسته ای باشیم که تو این فتنه ها مسیر کج نمی کنند.

پ.ن٢: وقتی حق رو شناختی، دیگه معیارت آدم ها نمیشن، که بعدها مجبور بشی روی خطاهاشون چشم ببندی یا توجیه کنی...

پ.ن٣: با آل علی هرکه در افتاد #ور_افتاد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۷ ، ۰۸:۴۱
راهی به سوی نور

#کف_خیابان

#محمدرضا_حدادپور_جهرمی


این بار فتنه اکبر ، در قالب موافق و‌مخالف نظام داشت جلوه می کرد! هرچیزی که ما داشتیم آن ها از چند ماه قبلش تلاش کرده بودند که برای خودشان بتراشند و‌داشته باشند!

مثلا ما آخوند و عالم و مرجع داشتیم، آن ها هم آخوند و عالم و مرجع و مؤسسه داشتند و ‌حتی کفن پوش و قرآن به دست، میتینگ هم گذاشتند! تازه علما و آخوندها و مراجع آن ها بلند شدند آمدند کف خیابان اما مال ما...حالا بگذریم!

ما خانواده شهید و ‌رزمنده و جانباز داشتیم، آن ها هم خانواده های شهدا را علم کردند و حتی قبل از انتخابات رو کردند و میتینگش  هم گذاشتند! تازه، بعضی از خانواده های رزمنده و شهدای ما معمولا بعد از انتخابات و مراسم های راهپیمایی پیدایشان می شود اما مال آن ها هنوز هیچی به هیچی نیست، بلند شدند توی روی نظام ایستاده اند و می گویند حقمان را از این انتخابات می گیریم!

ما سران کشوری و لشکری داشتیم، آن ها هم شب قبل از انتخابات در حسینیه ....همه سرانی که پشتشان بودند را با همان ماشین های ضد گلوله و شیشه های دودی حاضر کردند! بعضی سران ما فقط شاید چهره شان را بشود در مراسم عزاداری هایی که در بیت آقا برگزار می شود دید و حداکثر در راهپیمایی ۲۲بهمن و تا حدودی هم نماز جمعه! 

ما هیچ‌چیزی از آن ها بیشتر نداشتیم جز یک چیز! شده تا حالا فقط یک چیز از رقیبت بیشتر داشته باشی اما خیالت جمع و خاطرت راحت باشد که همان یک چیز را کسی دیگر ندارد و حالا حالاها هم نمی تواند لنگه اش را پیدا کند؟! فقط می شد همین حس را داشت، چون ما فقط «یک چیز» بیشتر از آن ها داشتیم که آن «چیز» یعنی «همه چیز» برای ما! ما یک «آقا» داشته و داریم که آن ها نداشتند و ندارند! و همین حضرت آقا برای ما یعنی همه چیز...

پ.ن:جانا سخن از زبان ما می گویی...

پ.ن2: کتاب، یک مستند داستانی، با موضوع حوادث اطراف فتنه 88 است، داستانی که تین که یک خودکشی در توالت نزدیک یک گاراژ شروع شده اما در آن جا نمی ماند و به جاهایی می رسد که حتی فکرش را هم نمی کنیم. 

پ.ن3: ما فکر می کنیم اسامی کتاب، تصادفی انتخاب شده، شماهم قبول کنید مثلا!

پ.ن4: نویسنده خودش امنیتی بوده یا هست؟ واقعا چقدر خوب گِره می ندازه تو داستان و‌بعد حل می کنه !احسنت

پ.ن 5: چقدر قشنگ گفت، از مدلینگ ها و شوهای و‌پارتی ها و سرنوشتشون، از چرایی توجه دادن روی بحث پوشش و حجاب، از خباثت های در لباس روحانیت، از آیت الله مصباح یزدیِ خار چشم شده برای دشمن، از تقابل دو طیف جامعه ی زن، از قدرت زن و... احسنت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۳
راهی به سوی نور

#یادت باشد

#شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی_مرادی

به روایت همسر شهید

#نشر_شهید_کاظمی


وقتی از حمید نتوانستم موردی به عنوان بهانه پیدا کنم سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دُم درست کنم که حمید کلاً از خواستگاری من پشیمان شود، برای همین گفتم:«من آدم عصبی هستم، بد اخلاقم، صبرم کمه، امکان داره شما اذیت بشی »، حمید که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت:«شما هر چقدر هم عصبانی بشی من آرومم، خیلی هم صبورم، بعید می دونم با این چیزها جوش بیارم».

گفتم:«اگه یه روزی برم سرکار یا برم دانشگاه، خسته باشم، حوصله نداشته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟»، گفت:« اشکال نداره، زن مثل گل می مونه، حساسه، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا می کنم»...


...رفته بودم قم زیارت حرم کریمه اهل بیت، اونجا به خانوم گفتم یا حضرت معصومه(س) میشه اونی که من دوستش دارمو بهم برسونی؟ دل من پیش فرزانه مونده، منو به عشقم برسون! من تو رو از کریمه اهل بیت گرفتم».


باز کمی صبر کرد و دست آخر گفت:«میشه مهریه رو کمتر بگیریم؟ من با چهارده تا موافق ترم». تا گفت مهریه یاد حرف های دیروز و پیشنهاد مادرم به حمید افتادم که قرار بود موقع خرید حلقه، سر مهریه چانه های آخر را بزند! گفتم:«این هغمخ تأمل برای همین بود؟ من که نظرم رو همون دیروز گفتم، همه فامیل های سمت مادری من مهریه های بالای پونصد تا سکه دارن، باز من خوب گفتم سیصد سکه، دویست تا به شما تخفیف دادم، شما قبول کن خیرش رو ببینی!» هیچ حرفی نزد، از روز اول که با هم صحبت کردیم همین رفتار را داشت، فقط می خواست من راضی باشم، این رفتار برایم خیلی با ارزش بود.


نفهمیدم چطور شد خوابم برد، ساعت از نیمه شب گذشته بود که با صدای گریه حمید پریدم، دستم را گرفته بود و اشک می ریخت، گفتم «عه چرا داری گریه می کنی،نگران نباش چیز خاصی نیست »، گفت می ترسم اتفاقی برات بیوفته....آن شب تا صبح کارش شده بود کنار تخت من نماز بخواند، پلک روی هم نگذاشت، فکر کنم یک دور منتخب مفاتیح را تمام کرد...

پ.ن1: چقدر رعایت حق الناس... معموله  که آدمی که موتور رو تو‌ کوچه روشن نمی کنه که صداش همسایه ها رو بیدار نکنه، آدمی که متعهده از مغازه ی نزدیک خونه خرید کنه، آدمی که کتابی که بهش دادن که به کتاب خونه برگردونه رو چون اجازه نداره نمی خونه، آدمی که برای کار شخصی از بیت المال استفاده نمی کنه و... قلبش پر از ایمانه. همین قلب باعث میشه اگه دوست بود، بشه بهترین دوست، اگه همسایه بود بشه بهترین همسایه ، اگر همسر بود بشه بهترین همسر...

 

پ.ن2:حتما صبوری و ‌قناعت و‌ ایمان همسر شهید مکمل این رفتار های مومنانه بوده.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۱۴
راهی به سوی نور

#خداحافظ_سالار

خاطرات پروانه چراغ نوروزی همسر لشگر پاسدار#شهید_حسن_همدانی

#حمید_حسام


غبار فتنه خوابید و حسین پس از چند شبانه روز بی خوابی، با قیافه ای خسته به خانه آمد. یک آلبوم بزرگ زیر بغلش بود. عکس های جوان های آش و لاش با سر و صورت های خونین، چشمان از حدقه درآمده و‌ بدن های چاقو خورده، چند تا رو که دیدم،حالم خراب شد. گفت:«این بسیجی ها، دستشون تفنگ نبود. قمه و چاقو هم نبود. جرمشون دفاع از نظام و رهبری بوده که اینجوری شدن.»

گفتم:«حالا این عکسا رو برا چی آوردی خونه؟»

گفت:« می خوام به هرکس که گفت جمهوری اسلامی جواب اعتراض مردم رو با گلوله داد، نشون بدم که برخورد ما با این ماجرا، در اوج رعایت و ‌رأفت بود که بچه هامون اینجوری شدن.» و یک خاطره گفت:« توی اتاق کنترل بحران، از طریق دوربین های سر چار راه، تصویر یکی از این جون های بسیجی رو دیدم که چند نفر با چاقو و قمه دوره اش کردن و یه عکس از حضرت آقا دادن دستش و گفتن، پاره اش کن. بسیجی، عکس رو به سینه چسبوند. اول زدنش و بعد یکی با قمه گذاشت وسط کمرش و‌قطع نخاع شد.»...

پ.ن:قشنگ نبود، عالی بود...

پ.ن٢: یه وقتایی آدم فکر می کنه اگر امثال این آدم ها اسمشون میشه جهادگر، اونوقت ما کجای کاریم؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۲۰
راهی به سوی نور

#هوری

زندگی نامه و خاطرات سرلشگر شهید #علی_هاشمی

#گروه_ابراهیم_هادی


یک روز یکی از نیروهای جدید آمد پیش حاج علی و گفت: من می‌خوام در شناسایی پشت منطقه‌ی دشمن رو ببینم؛ دوربین می‌خوام که نداریم. برجک می‌خوام، اون رو هم نداریم.

حاجی فرستادش تا از ارتشی‌ها یک دوربین قرض بگیره. بعد از مدتی دیدم همان گروهبان آمد پیش حاجی و شکایت کرد. می‌گفت: نیروی شما قرار بوده دو روزه دوربین رو پس بده، اما الان دو ماه است که پس نداده.

حاجی صداش کرد و گفت: چرا دوربین آقا رو نمی‌دی؟ اون بنده‌ی خدا هم گفت: شما از ما کار می‌خوایی، ما هم که وسیله نداریم، مجبور می‌شیم امانت رو پس ندیم! حاجی وساطت کرد و موضوع تمام شد.

بعد حاجی هر طور بود دوربین تلسکوپی تهیه کرد و تحویل آن جوان داد. آن جوان دوربین را گرفت و گفت: خب، دست شما درد نکنه، حالا یک برجک هم نیاز داریم. می‌خوام عراقی‌ها رو ببینم، یه لودر هم بده تا برجک خاکی بزنیم. حاجی با آن صبر و تحمل و اعتمادی که به نیروهایش داشت لبخندی زد و به بچه‌ها گفت یک لودر بدهند.

فردا صبح، هوا کمی روشن شده بود که دیدیم همین‌طور اطراف سنگر فرماندهی خمپاره به زمین می‌خورد! تا روز قبل این‌قدر آتش دشمن زیاد نبود. با حاجی از سنگر بیرون آمدیم؛ آنچه می‌دیدیم باورکردنی نبود. یک برجک خاکی با ارتفاع نزدیک به هشت متر کنار سنگر فرماندهی بالا رفته بود!!

در چهره‌ی حاجی هم عصبانیت دیده می‌شد و هم خنده....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۰۹
راهی به سوی نور