خاطرات ما و سوره مبارکه مدثر
#خاطرات_ما_و_سوره_مبارکه_مُدّثّر
#سمیه_افشار
با همکاری: #احمدرضا_اخوت
آنقدر نشستیم و آیه خواندیم بی هیچ توجه و توکلی که فراموشمان شد این کلمات، واژه ها، این حروف و حرکات هر یک روحی دارند و کارکردی. آنقدر بی هیچ هدف و غرضی آیه خواندیم و روایت، که فراموشمان شد قرار بود تک تک واژه ها دستگیرمان شوند و راه چاره ای برای بی چارگی مان. آنقدر در پس و پیش کردن و چون و چراهایمان گیر افتادیم که فراموشمان شد غرض چه بود و قرار بود به کجا برسیم. آنقدر...
و برخی دیگر، آنقدر سوره های روی طاقچه را گرد گرفتند که فراموششان شد کتاب زندگی را باید خواند، نه آنکه گرد از آن زدود و گروهی از میان تمام سوره ها به الرحمان بسنده کردند و آن را بر سر قبرها خواندند، تا آنکه گمان کردند الرحمان تنها مرده هایشان را تسلی می دهد، نه قلب گرد گرفته آنان را. و در این میان، گروهی از خودِ ما، گروهی از همین آدم ها که گاه من و تو نیز با آنان همراهیم آیه ها و روایت ها را چنان خواندند و معنا کردند که از پسِ هر روایت، روایتی نو رویید و حکمی جدید. حلال ها حرام شد و حرام ها حلال. باید ها نباید شد و نباید ها باید، و آنان که خاموش ماندند و تنها نظاره کردن را سهیم شدند، خود به دست خویش سند قتل وجودشان را مُهر کردند.
پ.ن: یا ایها المدثر...
انقدر از دایره زندگی بر محوریت امام دورم که باید
قُم...فانذر! کنی مرا!
پ.ن۲: قران کتاب زندگی است! پس زندگی کنیم با قرآن.
پ.ن۳: فکر کنم شونصدامین بار باشه که می گم تدبر در قران تو یه جای خوب مثل مدرسه قران دانشگاه تهران، خلاء زندگی همه مونه!