دفاع از ریشه دفع: اصل الواحد در این ماده، منع بقاء و ادامه یافتن است؛ زیرا منع ناظر به اصل وجود و تحقق چیزی در مقابل مقتضا و سبب است، اما دفع ناظر به منع ادامه چیزی و بقای آن است.
ریشه ی کاری که می کنم این است؟...منع ادامه یافتن!!؟
ربطش چیست؟
قرار است در برابر چه خطری دفاع کنم؟ قرار است مانع از ادامه یافتن چه چیز شوم؟
بازهم ربطش را نمی فهمم
چیزی که می دانم این است،اضطراب و استرس ندارم! استرس برای وقتی است که پایانی را متصور نباش…
حس مبهم و بی خبری
من که بی خبر نیستم
تا همین جا هم انقدر از آمدن در این راه بهره برده ام که اگر همین جا هم متوقف شوم، حس می کنم جلو زده ام، از تمام روزهای تئوری زندگی ام، بوته آزمایشی پیدا کرده ام برای تمام حرف زدن های بی عملم.
گاهی ادم لازم است خودش را به خودش ثابت کنند. فقط همین.
اگر تمام عالم هم برایت دست بزنند، آنجا که می دانی خیط کاشته ای، رضایت درونی نداری.
و برعکس
عالم هم که با انگشت نشانت دهند و هو کنند، وقتی مطمئن هستی به کارت، نمی لرزی.
به درستی کارم ایمان دارم
با وجود آنکه سخت شد
پیچیده شد
متفاوت شد
سرزنش شدم و...
تمام طول مدتی که زمزمه های «نه» میشندیدم ، بروید سراغ کارهای نشدنی تا بشود شما را همزمان جلوی نگاهم گذاشته بودم و امیدوارانه به جلو چشم دوخته بودم.
امزد تلاشم را فردا نمی گیرم، ماه ها قبل گرفته ام.
مراسم مزخرف فرداهم برایم شبیه کارهای سوری است، همان ها که اصل مطلب قبلا اتفاق افتاده.
قرار است از تمام اطمینان هایی که با قدرت خدا، تبدیل به سراب شد و از تمامی یأس هایی که به لطف خدا نقاط قوتم شد، فردا پرده برداری کنم.
می دانم
می دانی
که برایم نتیجه اش مهم نیست
چون حداقل این یکی را مطمئنم برای رضای تو بود که در مسیرش افتاده بودم
ربنا تقبل منا...
باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام
کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها
ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم
برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد به حرم
مست از آنیم که از باده به خم آمده ایم
ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم
یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست
پیچش قافله ی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است
چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است
مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
دست و پای فلجی باز شفا می گیرد
با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن...
یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم
تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی
قول دادی به همه پس به خدا می آیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی
(مجید تال)
الان دقیقا این همه عجله برای چیه؟
نمیشه یه ذره یواش تر بری...
تازه دارم با وجودت برکت رو میفهمم
لطف بی حد و حساب رو
تازه دارم آرمان شهرم رو با تو تجربه می کنم
توروخدا یه ذره یواش تر برو
یه کاری کن که بعد از تو همه چی همین طور خوب بمونه... لطفا
#یازده_روز_گذشت
دریافت
حجم: 9 مگابایت
توضیحات: به ذهنتم خطور نکنه به خاطر مشکلات مالی امسال اربعین نری!
آن زمان ها که بچه تر از حالا بودم! از شهر شما فقط مَرمَرهای سفیدش خاطرم می آمد، سُر خوردن های روی شیب ها! بدوبدو کردن های توی حیاط، کبوتر هایی که انگار از کبوتر های شهر من شجاع تر بودند و دست یافتنی تر. باد خنک صحن ها هم یادم هست و اگر اشتباه نکنم همین بوی بهشت را هم به خاطر دارم.