راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳۴ مطلب با موضوع «نامهـ هایـ بلوغـ :: این روزهای من» ثبت شده است

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۸ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۳۰
راهی به سوی نور

 گاهی..!!!!

 

 

 نباید صبر کرد

 

 

          باید رها کرد و رفت

 

 

 تا بدانند اگر

 

 

                       ماندی

 

 

   رفتن را بلد بودی...

 

 

 گاهی.....

 

 

 

 

 

پ.ن: آخه چرا باید زمان امتحانم و قاطی کنم!؟

 

 

موندنم چقدر هزینه داشت برام....

 

 

یه سری تلنگرا سخته اما لازمه.... 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۶ ، ۲۱:۱۹
راهی به سوی نور

بهارم روشن است...

برات مشهدم را از مهمان خانه ات  شدن،گرفتم 

و...

برات کربلا را از امام رئوفم خواهم گرفت....

برای تمامی این لحظه های نورانی ممنونم

پ.ن:قرار بود هر سری که میام از قبلم بهتر شده باشم

هر سری ترک یه گناه...اصلا فکر نمیکردم قرار بعدیمون این روزا باشه...

خدا رو شکر سر قول اولم بودم..

توفیق بده واسه قول دوم....

 

توالی اتفاقات رو دوست دارم...خدای حکیمم ممنون... هزار بار ممنون

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۳۲
راهی به سوی نور

عید امسال کجا میری!!! شمال؟

-نه

کیش؟

-نه

از اینجور جاها نمیری!

-نه

پس می مونی فصل یک پایان نامه ات رو می نویسی؟

-نه

گشتن مقاله برای موضوع هات؟

-نه

کجا می ری پس؟!

-.... ی

.....

عید امسال کار زیاد داشتم،کلی برنامه ریزی تفریحی و خانوادگی

کلی قول و قرار واسه برنامه های درسی عقب افتاده

کلی ذوق واسه مسافرتهای نوروزی

اما 

توفیق اجباری شد که برم اردو جهادی...

راستش وقتی فهمیدم فرصت رفتم هست هم،وسوسه ی حضور نداشتم...

تا اینکه گفتن،اگه بیای بقیه می تونن بیان،اگه نه بخش مربوط به شما حذف...‌

دلم نیومد خودخواه باشم..‌که به خاطر خودم،فرصت و از بقیه بگیرم....

گفتم میام...

بدون اینکه قبلش به خانواده بگم...بدون اینکه یه لحظه فکر کنم به اون همه کار نکرده درسی که قرار بود این چند وقت بکنم....بدون اینکه فکر کنم فامیل و دید و بازدیدهای نرفته رو چطور میشه جواب داد؟

 

یه چیزی راضیم می کرد...تو تمام این چندسال،اونجا که سکوی پرش رشدم بود،سفرهای اردو جهادی بود...اونجا که بی خجالت،بی تعارف می گفتم خودم!برام مهمه شده که اومدم و کار می کنم....اردوهای جهادی بود....

دلم شدید واسه این خاطره تنگ شده...واسه کلی چیز که نه میشه گفت نه میشه بدون حضور در اونجا بازسازیش کرد.

امسال عید میرم یه جا که نه درخت داره،نه دریا،نه ویلا داره، نه هتل شیک و راحت...

امسال عید نه خبری از قایق سواری هست،نه خبری از تهران گردی...نه موزه و سینما و رستوران گردی هست نه جوجه کباب و پارک چیتگر...

امسال عید یه زمین هست و خاک و آفتاب و خستگی....کلی نگرانی واسه مراحل مقدمه و حین کار‌، کلی بی خوابی ،کلی عذاب وجدان حاصل بی تجربگی اولین بارها....

اما،بعد سفرم،مطمئنم بوی خدا می گیرم...حداقل واسه چند روز

ادامه داشتنش یا نداشتنش دیگه با خودمه....

 

دارم می رم که خود گم شده ام رو پیدا کنم‌...می رم که بزرگ شم و برگردم....دلم برای این کارایی که خالص توش خودتو،دنیاتو، ظرفیتتو، کمبودهاتو،نقطه ضعف هاتو میبینی و چکش کاریت می کنن تنگ شده....

میرم که آدم برگردم....

 

پ.ن۱:گفته بودم امسال سال منه

شروع زهراییش، عید جهادیش....و این داستان قطعا ادامه دارد.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۵۸
راهی به سوی نور