استاد
جمعه, ۴ خرداد ۱۴۰۳، ۰۵:۱۷ ب.ظ
رفته بودم به اتاق دکتر و زبان درد دلم باز شده بوداز اوضاع بد محیط کار و عدم دلسوزی و بی کفایتی برخی مسئولین و ... خلاصه حسابی حرص و جوش میخوردم. حرفهایم که تمام شد، سکوت کردم. ایشون ، با آن لبخند همیشگیش با دست به پای راستش اشاره کرد و گفت: میفهمم چی میگی، اما بدون که ماجرا، ماجرای یک پای لنگه ... اگر با انقلاب هستی، باید این پای لنگ رو بکشی... بشین با خودت حساب کتاب کن، دو دو تا چهارتاهایت رو بکن. اگر می خوای برای این انقلاب کار کنی، باید این پای لنگ رو به هر سختی شده ، بکشی.
پ.ن: چقدر حضور این اساتید در دانشگاه امیدبخش و پیشبرنده است، خدا زیادشون کنه
#استاد
#فاطمع_شایان_پویا
#نشر_شهید_کاظمی
#شهید_مجید_شهریاری
#شهدای_هستهای
۰۳/۰۳/۰۴