راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۸۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

#بی_سوادی

راهنمای کاربردی مطالعه صحیح و تکنیک های یادگیری

#حمید_وجکانی


دلیل اصلی این که ما نمی توانیم یک کتاب را بخوانیم، به پایین بودن سطح آگاهی و‌هوش ما بر نمی گردد؛ دلیل اصلی آن، فقط یک چیز است: ما تکنیک های نحوه مطالعه صحیح را فرانگرفته ایم.

باید یاد بگیریم چطور کتاب بخوانیم،‌چیزی که متأسفانه در سیستم آموزش و پرورش کشور ما گم شده است.

همیشه به ما گفته اند کتاب بخوانید، آیا تا به حال گفته اند چگونه بخوانیم؟ من که حتی در دوران دانشجویی ام هم ندیدیم!

پ.ن: این خیلی قابل تقدیره که یه نویسنده ایرانی با فرهنگ و اداب ما آشنا باشه و‌بعد یه کتاب مهارتی رو تألیف کنه! چیزی که خلأ اون در کتاب های مهارتی خیلی زیاده.

پ.ن2: کتاب مفید و‌قابل استفاده و‌قابل فهمی بود

پ.ن3: از وقتی مهارت مطالعه رو یاد گرفتم، سرعت مطالعه ام تقریبا دو برابر شده! شما هم امتحان کنید.خیلی راحت قابل کسبه...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۷ ، ۱۲:۰۵
راهی به سوی نور

#خاطرات_یک_لباس_شخصی

#ص_خ


احمدی نژاد را دوست داشتیم نه به این دلیل که رئیس جمهور بود، بلکه به این دلیل که سپر بلای(تابع محض) آقا شده بود( یا لااقل این طور عنوان می کرد). برای احمدی نژاد می مردیم، نه به این خاطر که اول صحبتش دعای فرج می خواند(که هنوز هم می خواند) بلکه به خاطر این که حزب اللهی بود و خط امامی بودن در گفتار و عملش کاملا آشکار بود....نه ریش احمدی نژاد خواستنی بود و هست، نه چهره اش و نه رأی٢٤میلیونی اش. خلاصه احمدی نژاد بالذات چیزی برای دوست داشتن نداشته و ندارد الّا مطیع محض بودنش(چیزی که این روزها کمتر در عمل و رفتارش دیده می شود).

پ.ن: کتاب مستند نگاری های نویسنده در روزهای پرآشوب فتنه ٨٨ است. 

پ.ن١: خدا لعنت کنه باعث و ‌بانی اتفاقات این چنینی رو، خدا کنه ما جزء اون دسته ای باشیم که تو این فتنه ها مسیر کج نمی کنند.

پ.ن٢: وقتی حق رو شناختی، دیگه معیارت آدم ها نمیشن، که بعدها مجبور بشی روی خطاهاشون چشم ببندی یا توجیه کنی...

پ.ن٣: با آل علی هرکه در افتاد #ور_افتاد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۷ ، ۰۸:۴۱
راهی به سوی نور

#کف_خیابان

#محمدرضا_حدادپور_جهرمی


این بار فتنه اکبر ، در قالب موافق و‌مخالف نظام داشت جلوه می کرد! هرچیزی که ما داشتیم آن ها از چند ماه قبلش تلاش کرده بودند که برای خودشان بتراشند و‌داشته باشند!

مثلا ما آخوند و عالم و مرجع داشتیم، آن ها هم آخوند و عالم و مرجع و مؤسسه داشتند و ‌حتی کفن پوش و قرآن به دست، میتینگ هم گذاشتند! تازه علما و آخوندها و مراجع آن ها بلند شدند آمدند کف خیابان اما مال ما...حالا بگذریم!

ما خانواده شهید و ‌رزمنده و جانباز داشتیم، آن ها هم خانواده های شهدا را علم کردند و حتی قبل از انتخابات رو کردند و میتینگش  هم گذاشتند! تازه، بعضی از خانواده های رزمنده و شهدای ما معمولا بعد از انتخابات و مراسم های راهپیمایی پیدایشان می شود اما مال آن ها هنوز هیچی به هیچی نیست، بلند شدند توی روی نظام ایستاده اند و می گویند حقمان را از این انتخابات می گیریم!

ما سران کشوری و لشکری داشتیم، آن ها هم شب قبل از انتخابات در حسینیه ....همه سرانی که پشتشان بودند را با همان ماشین های ضد گلوله و شیشه های دودی حاضر کردند! بعضی سران ما فقط شاید چهره شان را بشود در مراسم عزاداری هایی که در بیت آقا برگزار می شود دید و حداکثر در راهپیمایی ۲۲بهمن و تا حدودی هم نماز جمعه! 

ما هیچ‌چیزی از آن ها بیشتر نداشتیم جز یک چیز! شده تا حالا فقط یک چیز از رقیبت بیشتر داشته باشی اما خیالت جمع و خاطرت راحت باشد که همان یک چیز را کسی دیگر ندارد و حالا حالاها هم نمی تواند لنگه اش را پیدا کند؟! فقط می شد همین حس را داشت، چون ما فقط «یک چیز» بیشتر از آن ها داشتیم که آن «چیز» یعنی «همه چیز» برای ما! ما یک «آقا» داشته و داریم که آن ها نداشتند و ندارند! و همین حضرت آقا برای ما یعنی همه چیز...

پ.ن:جانا سخن از زبان ما می گویی...

پ.ن2: کتاب، یک مستند داستانی، با موضوع حوادث اطراف فتنه 88 است، داستانی که تین که یک خودکشی در توالت نزدیک یک گاراژ شروع شده اما در آن جا نمی ماند و به جاهایی می رسد که حتی فکرش را هم نمی کنیم. 

پ.ن3: ما فکر می کنیم اسامی کتاب، تصادفی انتخاب شده، شماهم قبول کنید مثلا!

پ.ن4: نویسنده خودش امنیتی بوده یا هست؟ واقعا چقدر خوب گِره می ندازه تو داستان و‌بعد حل می کنه !احسنت

پ.ن 5: چقدر قشنگ گفت، از مدلینگ ها و شوهای و‌پارتی ها و سرنوشتشون، از چرایی توجه دادن روی بحث پوشش و حجاب، از خباثت های در لباس روحانیت، از آیت الله مصباح یزدیِ خار چشم شده برای دشمن، از تقابل دو طیف جامعه ی زن، از قدرت زن و... احسنت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۷ ، ۱۱:۰۳
راهی به سوی نور

#هوری

زندگی نامه و خاطرات سرلشگر شهید #علی_هاشمی

#گروه_ابراهیم_هادی


یک روز یکی از نیروهای جدید آمد پیش حاج علی و گفت: من می‌خوام در شناسایی پشت منطقه‌ی دشمن رو ببینم؛ دوربین می‌خوام که نداریم. برجک می‌خوام، اون رو هم نداریم.

حاجی فرستادش تا از ارتشی‌ها یک دوربین قرض بگیره. بعد از مدتی دیدم همان گروهبان آمد پیش حاجی و شکایت کرد. می‌گفت: نیروی شما قرار بوده دو روزه دوربین رو پس بده، اما الان دو ماه است که پس نداده.

حاجی صداش کرد و گفت: چرا دوربین آقا رو نمی‌دی؟ اون بنده‌ی خدا هم گفت: شما از ما کار می‌خوایی، ما هم که وسیله نداریم، مجبور می‌شیم امانت رو پس ندیم! حاجی وساطت کرد و موضوع تمام شد.

بعد حاجی هر طور بود دوربین تلسکوپی تهیه کرد و تحویل آن جوان داد. آن جوان دوربین را گرفت و گفت: خب، دست شما درد نکنه، حالا یک برجک هم نیاز داریم. می‌خوام عراقی‌ها رو ببینم، یه لودر هم بده تا برجک خاکی بزنیم. حاجی با آن صبر و تحمل و اعتمادی که به نیروهایش داشت لبخندی زد و به بچه‌ها گفت یک لودر بدهند.

فردا صبح، هوا کمی روشن شده بود که دیدیم همین‌طور اطراف سنگر فرماندهی خمپاره به زمین می‌خورد! تا روز قبل این‌قدر آتش دشمن زیاد نبود. با حاجی از سنگر بیرون آمدیم؛ آنچه می‌دیدیم باورکردنی نبود. یک برجک خاکی با ارتفاع نزدیک به هشت متر کنار سنگر فرماندهی بالا رفته بود!!

در چهره‌ی حاجی هم عصبانیت دیده می‌شد و هم خنده....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۰۹
راهی به سوی نور

#درآمدی_بر_مبانی_مراقبت_معنوی

(مبانی و شیوه ی ارائه)

#دکتر_مهدی_احمدی_فراز

دکتر محمدرضا شعربافچی و...


مراقبت معنوی عبارت است از معنایابی و‌معنابخشی به ارتباطات چهارگانه ی انسان با خدا، خود، خلق و خلقت، برای رسیدن به نظام باور و عمل که در سایه ی قرب به خدا زندگی را ارزشمند و مرگ را معنادار می کند. 

پ.ن: مطالعات پیرامون پایانامه همچنان ادامه دارد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۴۴
راهی به سوی نور

#حکایت_خرد_شدن_آینه_ها

پرچین یکصدوچهارم

سوره نوشت های سوره مبارکه همزه


انسان که خود را دارا ببیند، به دارایی هایش که مغرور بشود، فکر می کند دارایی هایش همیشگی است، اینجاست که همه را زیر پایش می گذارد و خُرد می کند؛ باورش این می شود که هرکس که ندارد، نباید باشد و هرکس که دارد، داراییش مال اوست؛ آن وقت است که دیگر از این همه توهم دارایی بیرون نخواهد آمد. او حالا دارای عذابی سخت است، و این برای او تبدیل به یک دارایی همیشگی شده است. خدا نکند انسان از دارایی هایش به اینجا برسد!

پ.ن: «همز» و «لمز» کردن دیگران، حتما باعث خرد شدن خودِ آدم میشه! شک ندارم.

پ.ن۲: حتی حق نداری خودت را هم «همز» و «لمز» کنی...این یعنی خدا روی کرامت تو حساب باز کرده است.

پ.ن۳: اوصیکم به رفتنِ کلاس یا دیدن یا شنیدن یا مطالعه ی کتاب های تدبر در قرآن مدرسه قرآن دانشگاه تهران...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۵۸
راهی به سوی نور

#داستان_راستان_۲

#متفکر_شهید_استاد_مرتضی_مطهری


در این میان مردی از مسلمانان فراری از کنار یکی از مجروحین به نام سعدبن ربیع-که ۱۲زخم کاری برداشته بود- عبور کرد و به او گفت:

«از قراری که شنیده ام پیغمبر کشته شده است!» 

سعد گفت: «اما خدای محمد زنده است و هرگز نمی میرد. تو چرا معطلل و از دین خود دفاع نمی کنی؟ وظیفه ی ما دفاع از شخص محمد نبود که وقتی کشته شد موضوع منتفی شده باشد، ما از دین خود دفاع کردیم و این موضوع همیشه باقی است.»

پ.ن: جریان در پی جنگ احد و شایعه ی کشته شدن پیامبر اتفاق افتاده است.

پ.ن۲: اگر می خواهید کار فرهنگی کنید! مردم رو شهید مطهری بخون! کنید...

پ.ن۳: در نزدیکی های شهادتشون، از خدا علوّ درجانشون رو می خوام. شادی روحشون صلوات

پ.ن۴: چیزی درباره ی شهید پالیزوانی می دونید؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۵۱
راهی به سوی نور

#وقت_معلوم

#مهدی_کفاش


امتحانش را همیشه با مداد می نوشت، دوست داشت با مداد بنویسد تا فرصت اصلاح از بین نرود. عمو جان دعایش این بود: «عموجان، حسن عاقبت از خدا بخواه...عاقبت بخیری.»

یک بار از عمو جان معنای عاقبت به خیری را  پرسیده بود، عمو جان گفته بود:«اینکه بتوانی قبل از مرگ اشتباهاتت را جبران کنی!» این جمله ی عمو جان مصمم کرده بودش پاک کن را  بگذارد کنار. باید طوری کار می کرد که اصلا کارش به اصلاح نرسد!


پ.ن: عیدی من و اولین کتابی که تو سال ۹۷ خوندم

پ.ن۲: متن تقدیمی اول کتاب رو دوست دارم. ولی فکر کنم قبولش ندارم😉دریافت

پ.ن۳: کتاب جالبی و رمزگونه و ناواضحی بود، نمی دونم چرا یاد فیلم «سیانور» افتادم، با اینکه ربط زیادی نداشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۱۲
راهی به سوی نور

#برکت

#ابراهیم_اکبری_دیزگاه


پدرش وصیت کرده بود طبق آیین اسلام دفنش نکنند و جسدش را بسوزانند و خاکسترش را بر باد بدهند. همیشه می گفت:« به آن خدای شما هیچ‌باور ندارم.» من هم توی دلم می گفتم:« به درک. مگه تو کی هستی؟ یک کمونیست شکست خورده و خرفت.» همه چیز در همین سوال نهفته است:« ایمان چه جوری به وجود می آید؟» در هر صورت، فکر می کنم ایمان هم چیزی مثل گلابی یا سیب باشد که همه می توانند بخورند، اما بعضی دوست ندارند، بعضی ها هم معده شان مشکل دارد. اگر بخورند، مریض می شوند. ولی مشکل سونیا چیز دیگر است؛ او گلابی و سیب را برای بازی کردن می خواهد یا برای تزئین کردن سفره ای چیزی....


پ.ن: کتاب درباره ی یک طلبه ای هست که برای تبلیغ ماه رمضان به یک روستا میره... هم طنز داره، هم به طور جدی یه چیزایی رو یاداوری می کنه... کتاب دوست داشتنی ایه

پ.ن۲: زندگی حاج اقاها برام ناشناخته است! به شخصه به عنوان یه دانشجو، ارتباط برقرار کردن باهاشون برام خیلی سخته! البته متاسفانه... 

پ.ن۳: برکت، جاری شدن در لحظه هاست... خدا نصیب زندگیمون کنه

بی ربط نوشت: شهید ذوالفقاری توصیه می کنند معراج السعاده بخونیم و عمل کنیم،  ایت الله بهجت برای آدم شدن می فرمایند معراج السعاده رو نیم صفحه بخونید عمل کنید.. دارم معراج السعاده رو با یه استاد خوب می گذرونم! امیدوارم خدا توفیق بده ادامه بدم و عمل کنم... شما هم امتحان کنید.جواب می ده

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۱۳:۴۱
راهی به سوی نور

#حوزه_باید_انقلابی_بماند

تحلیل و تدوین: #محمدرضا_فلاح_شیروانی

(متن و تحلیل بیانات مقام معظم رهبری در جمع نمایندگان طلاب حوزه علمیه قم اسفند94)


آن طائفه که درمان دردهای انقلاب در دست آن هاست، اعضای جبهه ی انقلاب اند، ولی در عملیات های حساس و مهم پیدایشان نیست، وضعیت هوشیاری، تحرک، چاره اندیشی و اقدامات چالاک، به جا، به اندازه و هماهنگ این جبهه خوب نیست. این طائفه نیاز به یک بیداری جدی و مؤثر که متناسب با این انقلاب و‌ دشواری ها و تهدیدهایش باشد، دارد. چشمان نگران مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی ماه هاست که این بی تحرکی را نظاره می کند.

پ.ن: صحبت های ایشان را نباید گوش کرد! باید گوووووش کرد.

پ.ن2: انقلابی بودن نظام، به انقلابی بودن حوزه وابسته است! وای اگر بخواهیم از این جمله، تحلیل مسائل روز کنیم!

پ.ن3: یه قسمت از کتاب حضرت آقا بین حرکت دانشجویی و حوزوی مقایسه می کنند، جالبه... 

پ.ن4: از حوزه بسیار بیشتر از این انتظار می ره!

پ.ن5: دوست داشتم حوزوی انقلابی بودم...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۶ ، ۲۰:۵۵
راهی به سوی نور