تشکیلات بازی(بر وزن خاله بازی!)
دعوت شده بودم تا برای افرادی با سابقه ی فعالیت چند ساله در تشکیلات، صحبت کنم.
موضوعی هم که برای صحبت گفته بودند تشکیلات بود.
چند روزی ذهنم مشغول بود که برای چنین جمعی چه باید گفت که تازه باشد، چه چیز بیشترین نفع را برایشان دارد.
به تک تک افراد آن جمع فکر کردم، به سابقه ی کارهای تشکیلاتیشان، به رفت و آمد هایی که با آن ها داشتم، به دوران حضور خودم در جایگاه مشابه شان فکر کردم. به گذشتگانی که پر از درس عبرت بودن برایم و...
موضوع صحبت هایم را پیدا کردم.
تشکیلاتی بودن یا تشکیلات دان بودن!مسئله این است.
غالب افرادی که در این محیط ها حضور دارند فقط تشکیلات دان شده اند. آن ها کاملا بلدند برایت تشکیلات را تعریف کنند، ضرورت و چرایی حضور را بگویند، بیشترشان می توانند ساعت ها برایت از اخلاق تشکیلاتی حرف بزنند و از لزوم حل شدن «من» در «ما»ی تشکیلات بگویند.
گفتن صد باره ی این ها جز حوصله سر بردن، فایده ی دیگری برایشان ندارد.
چیزی که اکثر ما به آن نیاز داریم، آن است که چطور تشکیلاتی زندگی کنیم؟
اگر بعد سال ها فعالیت در تشکیلات، متوجه نباشم اگر با همکارم، دوستم، همسرم و یا هر کس دیگری ساعت ۴ بعد از ظهر قرار دارم، حضورم در ساعت ۴و پانزده دقیقه یعنی فاجعه، یعنی این چند سال فقط تشکیلات دان بوده ام.
وقتی هنوز عمده اختلافات خانوادگی من بر سر این است که توقع «من»در موضوعی، اجرا نشده است، یعنی «حل شدن در جمع» و «بی توقع و خالصانه» کار کردن تا به حال برایم لغت هایی بدون معنی بوده که فقط تکرارشان کرده ام.
وقتی هنوز نسبت به انجام«وظایفم»، کاهل و سست عمل می کنم، یعنی ما مامور به انجام وظیفه ایم فقط برایم جمله ای زیبا و قابل تکرار بوده.وقتی برای رسیدن به نتیجه از هر راهی استفاده می کنم یعنی تشکیلات یادم نداده هدف وسیله را توجیه نمیکند یعنی چه. وقتی مرزهای محرمانه ها و نامحرم ها به بهانه های کار زیر پا گذاشته می شود یعنی اصلا هدف را گم کرده ایم.
وقتی به وقت بحران، شبیه همه ی اطرافیان عمل می کنیم، مانندشان عصبانی می شویم، بی فکر تصمیم می گیریم، و دست و پایمان را گم می کنیم یعنی تشکیلات، حل مسئله و مدیریت بحران را یادمان نداده است.
برخی از ما، ادبیاتِ کلاممان، نوع رفتارمان، سطح معلوماتمان، مدیریت زندگیمان، چگونگی ارتباطاتمان و کلا سبک زندگی مان قبل و بعد از حضور در تشکیلات هیچ تغییری نمی کند که هیچ، متاسفانه به خاطر اعتماد به نفس های کاذب ایجاد شده در این محیط ها، بدتر هم می شود...
حقیقت این است ما گاهی راه را مقصد کرده ایم... و بدتر گاهی راه را هم گم کرده ایم...
توصیه ی خیلی مهم: اگر دوران زندگی شما به قبل از حضور در تشکیلات وبعد از حضور در آن تقسیم نشده و جهت زندگیتان صعودی نبوده، شما در حال خسران هستید، سریعا تشکلتان را ترک کرده و یا فکری به حال استفاده از فرصت حضورتان کنید!