2 هزار مخاطبِ پریده!
معمولا وقتی موضوعی ذهنم رو مشغول می کنه، انقدر در ابعاد مختلف و به شکل های مختلف جلوی چشم هام میاد که نمیتونم نادیده اش بگیرم.
حالا یا چون برام اون موضوع مهم شده دقتم زیاد میشه یا به صورت کاملا هماهنگ شده( چون هیچ تصادفی در جهان وجود نداره!) مجبور می شم در موردش بیشتر فکر کنم...
اتفاقایی که تو این چند وقت افتاد باعث شد از قوه تعقلم زیاد استفاده کنم! واقعا یه جاهایی رگ های مغزم خسته می شد از بس فکر می کردم برای تحلیل و راهکار و...برای اینکه کم تر فکر کنم،زدم تو خط کتاب داستان خوندن...بیشتر ترجیح دادم تصویرسازی ذهنم و تقویت کنم تا فکرم رو...
و جالب این بود که حتی موضوع داستان ها هم به موضوع ذهن ابوالمشغله ام مربوط بود.
و قشنگ ترین جای ماجرا اینکه در یکی از سخنرانی های اخیر رهبر هم موضوع مورد نظر بحث می شه!
و اما موضوع مورد نظر...
واقعا عنوان نداره که بخوام در یک جمله منظورم رو برسونم، به خاطر همین توضیح می دم:
- اپیزود اول(فارسی اپیزود چی میشه؟قسمت؟)
یه زمانی توی دانشکده علاوه بر کارهای فرهنگی و سیاسی تصمیم گرفتیم کلاس های علمی برگزار کنیم، تو دوره ای که اصلا این چیزها در دانشکده مرسوم نبود! کلاس علمی مورد نظر را با یکی از اساتید مطرح که در دانشکده خودمان هم بود هماهنگ کردیم و ایشان هم در کمال لطف، پذیرفتند بدون دریافت هزینه کارگاه علمی رو برگزار کنند، برای دادن مدرک هم با یک موسسه هماهنگ شد. حدود 5 هزار تومان هزینه صادر شدن مدرک بود، هزینه دریافت شده از دانشجویان هم چیزی حدود همین مقدار بود( مطمئنم زیر ده هزار تومن بود!تازه کیک و ساندیس و ارایه محتوای کلاس و..هم خدمات جانبیمان بود!) با تبلیغات فراوان حدود 50 نفر در کارگاه علمی ما ثبت نام کردند....کمی جلوتر بیاییم....دانشکده ابتکار و از ما گرفت و خودش شروع کرد به کلاس های بازآموزی گذاشتند و نکته جالب ماجرا اینکه همون کلاس علمی، با همان استاد مد نظر، با همان مقدار ساعت در برنامه دانشکده گنجانده شد با هزینه ای حدود 400 هزار تومان و در کمال شگفتی بیش از 200 نفر از دانشجویان ثبت نام کردند!...
- قسمت دوم
یه سری کلاس های خیلی هنری!( منظورم اینکه بحث هایی مثل مذهب و عقاید و این ها در اون مستقیما مطرح نمیشه!) مثلا تئاتر، تدوین فیلم، فتوشاپ و...گذاشته می شه که در حالت خوش بینانه علاوه بر خود هم تشکلی هامون اعضای سمپاد هم در اون شرکت می کنند، همین کلاس با کیفیت به مراتب کم تر توسط گروه های غیر مذهبی گذاشته میشه ، نمی گم استقبال فوق العاده ولی به مراتب بیشتر، از اون کلاس ها میشه...
- قسمت سوم
گروه های خیریه به شدت دارن این چند وقت جواب می دن! واقعا نمی دونم این استقبال یهویی و سبز شدن انواع و اقسام این گروه ها رو خوش بینانه بررسی کنم یا مشکوکانه!
بد بین نیستم، ولی تجربه های قبلیم می گه انگار بین مثلا کمک کردن امثال ما به کودکان کار با امثال.... به کودکان کار فرق هست! مثلا بازارچه خیریه ای که جزء برنامه های یک تشکل مذهبی باشه انگار خیریه اش کمتر می شه و اهمیتش توسط مسءولان محترم و محترمه هم طبیعتا باید کمتر باشه!
یا مثلا چی میشه که من کاری که وظیفه ام هست رو در جایی که باید انجام نمی دم،یا کم کاری می کنم و تا حد ممکن از دقت و کیفیتش کم می کنم(مثلا کارورزی بیمارستان و طرح پایش سلامت چند سال قبل و... می پیچونم و انواع و اقسام کارها و روش ها که به علت عدم سوء استفاده از گفتن آن معذورم!) ولی با افتخار و استقبال و انگیزه در طرح های خیریه سلامت شرکت می کنم...(مثلا طرح متروی تهران)
- قسمت چهارم
اگه مثلا تو جشنی و برنامه ای تذکری داده بشه به یه خانم که لزومی نداره واسه اینکه بگید شادی دارید می کنید، هر نوع حرکتی ( از قبیل موزون و غیر موزون!) انجام بدید، باید 45 دقیقه ای بشین پای حرفاش که ای داد، ای بی داد ما آزادی نداریم، چرا همش آقایون ما رو محدود می کنند و... حالا اگه همین دخترو تو یه برنامه دخترونه شاد و جذاب دعوت کنی می گه:(ببخشید واقعا منظورم جنسیت نیست.قطعا وضع خود آقایون بهتر از این نیست!) وقتی مختلط نیست چه فایده ای داره بیایم؟!
اگه تو یه پیست دوچرخه سواری بگی دختر خوب چرا فکر کردی چون داری ورزش می کنی با هر ظاهری می تونی بیای میگه نمیشه تو این وضع ادم حواسش به روسریش باشه،تازه گرمش هم میشه و... و جالبه که دو قدم اون ورتر این همه بهانه، پیست مخصوص خانم ها وجود داره!که محیط کاملا آزاده...
- قسمت پنجم ( به دلیل خصوصی بودن مثال حذف شد!)
- قسمت ششم
رهبری در دیداری که با انجمن اسلامی دانش آموزان دارند، رو این نکته تاکید دارند که مخاطبان و برنامه ها رو از نظر کمی و کیفی زیاد کنید(البته به نظر من با تاکید بیشتر روی کمی! این درخواست رو کردند).فرمودند مخاطبانتون رو زیاد کنید آن هم نه فقط به این معنی که بیان عضو دفاترتون بشن!نه!...اینکه تاثیر شما در تعداد افراد بیشتری باشه...
حرف هایی که اگه من بخوام برای خودم باز تعریفش کنم می گم: فارغ از این که تو چه گروه مذهبی داری فعالیت می کنی! فارغ از اینکه دانش آموزی یا دانشجو؛زمانی می تونی تاثیر گذار باشی و گفتمان سازی کنی که مردم رو با خودت همراه کنی.که بتونی دامنه تاثیر گذاریت رو از اعضا و دانشکده و دانشگاه فراتر ببری( بحث عوام و خواص بحث مفصلی است و میزان تاثیرگذار بودنشان در نقاط عطف تاریخی).
ولی...
معمولا این اتفاق نمی افته...تازه از اون بدتر این هست که جبهه انقلابی خودش به خودش هم کار نداره!من خبر ندارم دفتر بغل دستیم داره چی کار می کنه! وقتی خبر نداشته باشی نه می تونی هم افزایی کنی؛ نه می تونی نهی از منکر کنی!در صورتی که ما همه روی تصویر سازی ای که درباره ما میشه مقصریم...اگر اشتباه کنیم همه مان چوبش را می خوریم...چرا تحجر عده ای را به اسم همه مان می نویسند؟ چرا سوء استفاده عده ای از جایگاه و موقعیتشان به پای همه مان تمام شده؟ چون خودمان در اصلاح و تذکرش کوتاهی کرده ایم.
سوال اساسی!
جاذبه ما کم است؟ مخاطب ما سلیقه متفاوتی دارد؟ سرمایه گذاریمان اشتباه است؟ مخاطبمان بهانه گیر است؟ وسیله هایمان مندرس و فرسوده و عهد بوقی! هستند؟ تقوا و ایمان به هدف خودمان ضعیف است؟ یا چون قبل از ایجاد عطش، آب می دهیم.آب هایمان طالب ندارد؟ یا شاید آب هایمان آب نیست؟ یا جماعت مخاطبمان سیرابند؟ یا اصلا در تشخیص نیاز به آب اشتباه کرده ایم؟ یا....
موضوع حل این سوالات است...جاذبه جبهه ما کو؟
پی نوشت 1: شاید در ظاهر، مثال ها و قسمت های مطرح شده مرتبط نباشند اما در ذهن من این ها همه دنبال هم بودند!
پی نوشت 2: اگر درد مشترکی دارید یا مرهمی برای درد؛ یا اگر سخنان را منکر می دانید وظیفه امرو نهی دارید؟ انجام دهید!
بی ربط نوشت1: اگه قراره تنها کار کنی، تک بودنت به مراتب از جمع بودنت بهتره. حداقل اعتماد بی جا به داشته های سراب مانند نمی کنی.
بی ربط نوشت 2: عصبانی ام...حافظه مخاطب های گوشیم پرید! با حدود 2.000 مخاطب!!
جواب هایی که پیدا کردم:
اولا که کارهای داوطلبانه همیشه از کارهای اجباری پرطرفدار تر هست!
دوما
4چیز در کارهای فرهنگی و تشکیلاتی مهم هست
1- علم
2- عمل
3- اخلاق
4-ثبات
ما گاهی حتی علم مان هم کافی نیست، نمی دانیم باید چه کار کنیم،اولویت کدام است و حتی اگر علممان هم کافی باشد عمل نداریم.جلسه می گذاریم نماز اول وقتمان به فنا می رود! حرف از علم می زنیم اما وضعیت علمی خودمان؟؟؟ آن وقت انتظارمان چیست؟ بقیه جذب چه چیز از ما شوند؟ علم مان؟ اخلاق؟ روابط اجتماعی و گرم و صمیمی برخورد کردنمان؟ آیا ظاهرمان آراسته و خوب هست؟ ویژگی برتر جبهه ما چیست؟
من اگر کسی باشم زیبا،با دوستان و فضای محیطی اطراف خاص، تیپ خاص، مدل ماشین پدرم فلان، کارمند شرکت فلان، پول دار ،ورزشکار، تفریحات فلان می کنم و....جبهه ما چه چیزی برای جذب این آدم دارد؟ رفتارهای خالصانه و دوستانه؟ فهم بالا؟اخلاق و صبرم؟ منطق و دانش بیشتر؟ شادابی و نشاط؟ آرامش؟علم و آگاهی؟ نظمِ در عین انعطافم؟و....
و مهمتر از همه اخلاق...چطور می شود فلان عالم به طلبه شاگردش می گوید حجره ات را عوض کن اگر می خواهی به رشد برسی چرا؟ چون در آن غیبت شده ولی در دفتر ما چه؟ بارها پشت سر هم حرف می زنیم،زیراب فلان تشکل و گروه را می زنیم، و قتی کار یکی دیگه رو تخته می کنی، وقتی بدخواهی می کنی چطور انتظار برکت هم از کارمان داریم!؟کاری که در آن گناه باشد برکت ندارد!چه گناه جمعی چه فردی!
و بعد هم ثبات و صبر است...اشکال کار ما این است که می خواهیم امروز که کار می کنیم فردا نتیجه بگیریم!نمی شود!
تشکلی که این 4 ویژگی را داشت در بلند مدت نتیجه خواهد گرفت....