راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳۰۸ مطلب با موضوع «معرفی کتاب» ثبت شده است

اخیرا یه دوره ی برون خطی شرکت کردم که به جرأت می تونم بگم، بسیار عالی موثر و منظم بود.

مطالبی که توش هست بسیاری جدید و منطقی و مستدل هست و...

خلاصه که به سایتش سر بزنید، هر وقت شروع شد، شماهم شرکت کنید 

مخاطبین هم لزوما مادر نیستند، مجرد، متاهل، مادر، پدر، اقایون، خانم ها و حتی #نوجوان ها

 

https://tarbiatkadeh.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۴۹
راهی به سوی نور

ملکتاج گفت: «پس چرا منو ناراحت کردی؟ چرا ۲۳ سال زندگی رو برام مثل جهنم کردی؟»

 گفتم: «به خاطر اینکه خیلی دوستت دارم. وقتی تو رو ناراحت می‌کردم, خودم بیشتر ناراحت می‌شدم.»

ملکتاج گفت: «افسوس, زندگی مثل ساعت نیست که بشه عقربه‌هاش رو راحت کشید عقب و گفت از این ساعت به بعد, می‌خوام خوشبخت یا بدبخت باشم.»

دکتر نون گفت: «نه, زندگی مثل ساعت نیست. ولی با این حال گمونم میشه زندگی رو از خیلی جاها از نو شروع کرد.» ملکتاج گفت: «فراموش نکن که من مرده ام.»

 

پ‌ن۱: #دکتر_محسن_نون دوست و مشاور #مصدق است. بعد از #کودتای_28_مرداد و #تبعید_مصدق ، دکتر نون دستگیر می شود. در زیر #شکنجه از او خواسته می شود که با انجام #مصاحبه‌ای_رادیویی علیه مصدق جان خود را بخرد...

#تضاد_درونی_بین_عشق_و_وظیفه

#عاشقانه_نه‌چندان_آرام

.

پ‌ن۲: زاویه‌ی خاص و متفاوتی از یک واقعه تاریخی معاصر، که داستان پردازی خلاقانه‌اش فکر مخاطب رو درگیر می‌کنه.

 

#دکتر_نون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد

#شهرام_رحیمیان

#انتشارات_نیلوفر

#معرفی_کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۰۲ ، ۲۱:۴۸
راهی به سوی نور

خدایا! اگر مهمانی داده‌ای، پس دیگر چرا حضور در این مهمانی پرمهر را قهری و الزامی کرده‌ای؟ می‌گذاشتی هرکس دوست داشت، خودش بیاید؛ مانند احرام حج و اعتکاف در مسجد است. اما این مهمانی به گونه‌ای ترتیب داده شده است که هیچ‌کس نمی‌تواند به آن وارد نشود. چون این مهمانی در ظرف زمان است، خواه ناخواه به این ظرف زمانی مبارک وارد می‌شویم؛ چه از آن بهره ببریم و چه از آن غافل باشیم. مانند اعتکاف و حج نیست که شرکت کردن در آن، اراده بخواهد و به میل افراد بستگی داشته باشد.

#برای_مهمانی_خدا_آماده_شویم

#علیرضا_پناهیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۷:۳۸
راهی به سوی نور

سر چهارراه منتظر تاکسی بودم، یکی از دوستان قدیمی مسجدی را دیدم که با ماشین شخصی در حال عبور بود، توقف کرد و مرا سوار نمود‌.نمی دانستم کجاست و چه میکند اما متوجه شدم روی صندلی های عقب بسته های مشروب قرار دارد!! از این ماجرا چند وقتی گذشت. یکی از بزرگترهای مسجد مرا صدا زد و در مورد همان دوست راننده از من سوالاتی پرسید.

گفتم: چرا از من سوال می کنید؟

گفت: ایشان از دختر من خواستگاری کرده و…

من یاد بسته های مشروب افتادم و گفتم: من چیزی از او دیدم که باورم نمیشد، اما برو از کسی دیگه تحقیق کن.

همین حرف من کافی بود تا آن ازدواج سر نگیرد.

حالا در آن سوی هستی و در بررسی اعمالم، همان روز را با جزئیات می دیدم.

این دوست من در اطلاعات نیروی انتظامی مشغول شده بود و آن روز بسته های مشروب را از متهم گرفته بود و به پاسگاه می رفت اما من ندانسته قضاوت کردم...

پ.ن: صدها مثال برامون یادآور شد، که قضاوت هایی کردیم که بعدا متوجه شدیم درست نبوده... کاش عبرت بگیریم 

 

پ.ن۲: خوندن تجربه نزدیک به مرگ رو دوست دارم، انتشارات فرهنگی شهید ابراهیم هادی چندتا کتاب خوب تو این زمینه داره #شنود، #سه_دقیقه_در_قیامت، #بازگشت از جمله کتاب ها با همین موضوع هست

 

#تقاص

#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی

#معرفی_کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۰۲ ، ۱۷:۳۶
راهی به سوی نور

لذت مناجات، چیزیه که خیلی از ماها توش مشکل داریم .

هنوزم حرف زدن با بنده‌های خدا برا خیلی از ماها بیشتر از حرف زدن با خدا لذت داره.

اگه کسی به لذت مناجات با خدا برسه، از همه غمای عالم خلاص میشه.

اصلا غم، برا کسیه که لذت حرف زدن با خدا رو نمی‌چشه.

طرف، زیر و زبر زندگیش رو غم و غصه پر کرده؛ اما عاشق که میشه، وقتی با معشوقش حرف میزنه ، انگار هیچ غمی تو عالم نیست که بتونه یه ذره فکر اون رو به خودش مشغول کنه.

نکته لطیفی تو این عبارت مناجات هست که به خدا میگه:

لذت مناجات رو خود این بنده‌ها به دست نمی‌آرن، این تو هستی که لذت مناجاتت رو به اینا می چشونی.

«فَبِکَ» یعنی اونی که این لذت رو میده، خودِ تویی.

چه شیرینه وقتی حتی لذت رو هم خود خدا تو کام آدم میذاره!

درباره کتاب:

این مجموعه (طعم شیرین خدا) بنا داره با تکیه به آیات قشنگ قرآن و حدیثای پر از نور اهل بیت عالم خدا رو معرفی کنه و از معرفی خدا به معرفی ابعاد مختلف دین هم برسه.

کتاب دوم این مجموعه، درباره دو تا موضوع مهم صحبت میکنه:

یکی همراهی خدا با بنده‌هایی که دوست دارن از زمین به آسمون سفر کنن و یکی هم درباره مهربونی عمومی خدا که به همه بنده‌هاش می‌رسه....

 

 

#طعم_شیرین_خدا_۲

#می_شود_این_قدر_مهربان_نباشی؟!

نویسنده: #محسن_عباسی_ولدی

#انتشارات_آیین_فطرت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۰۲:۳۲
راهی به سوی نور

نگاه کردن به کسی که در تلاطم غم و اندوه دست و پا می‌زند چیز وحشتناکی است. خودِ عمل نگاه کردن، حکم خشونت و مزاحمت و تعدی به دیگران را دارد.

 

پ.ن: کتاب خیلی بدی بود! به پیشنهاد یه کتابخون حرفه ای، خوندمش که پشیمونم😄

 

پ.ن: موضوع کتاب جالب بود، ظلم تاریخی غرب به زن. اما بیانش واقعا حال بد کن بود، یه خانواده ی سالم، یه شخصیت خوب، یه روابط متعهدانه تو کتاب نمی‌دیدی! واقعا تهوع آور بود این حجم از آزادی!

 

 

#درونِ_آب

#پائولا_هاوکینز 

#کتاب_امانتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۰۲:۳۰
راهی به سوی نور

آرام شده بودم. آدمی همینطور است. آتشفشان رنج که می‌شود دلش می‌خواهد به روی همه عالم چنگ بکشد. حتی روی عزیزترین کسانش. شاید برای اینکه بخشی از رنج نامعلومش را سبک کند؛ شاید برای اینکه به عزیزانش بگوید شما نباید سرخوش باشید وقتی من رنجورم؛ باید پا به پای من بسوزید شعله بکشید. این میل به شراکت وقتی بیشتر می‌شود که ببینی دیگران در اولین دیدار، متوجه غم تو نشده‌اند.

پ.ن: خسرو اما اول کتابش می‌گوید که درست است نباید از گناه خویش بنویسی و عیب خویش عیان کنی، اما نوشته تا همه بدانند می‌شود این راه را تا تهش رفت و برگشت. نه این‌که فقط خودت بروی، بلکه دست یک مشت جوان کارتن‌خواب و رانده شده از خانواده را هم از این راه بلند برگردانی سَرِ خانه اول زندگی؛ سر کوچه امید...

 

پ.ن۲: اولین کتاب از نشرجام جم که آنقدر خوب‌ و روان و آموزنده بود که رفتم سراغ چندتا کتاب دیگه از ناشر:)

 

 

#ویولون_زن_روی_پل

#خسرو_باباخانی

#معرفی_کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۰۲:۲۸
راهی به سوی نور

مامان گنجشک گفت: «پس خودت سعی کن یک راه حل پیدا کنی. آن وقت به من هم یاد بده. بعضی وقت‌ها من هم فراموش می کنم به یاد خدا باشم.»

نونوکی با تعجب پرسید: «شما هم؟» 

و به یاد شلوغی شهر افتاد و توی دلش گفت: «پس آدم‌ها که همه اش مشغول به کار هستند،چی؟»

آن‌وقت به جای گردش و بازی، رفت دنبال جواب سوالش.

 

پ.ن: کتاب به این سوال جواب میده که چطور همیشه به یاد خدا باشیم.

پ.ن۲: نمایشگاه امسال، حضرت آقا رو کتاب کودک خیلی تاکید داشتند، حواسمون هست؟

 

#به_همین_سادگی

#کلر_ژوبرت

#دفتر_نشر_فرهنگ_اسلامی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۰۲ ، ۱۸:۴۵
راهی به سوی نور

احساس می کنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم ولی این قدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم.

این یادت بمونه مارتین.

اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچ وقت برای برگشت دیر نیست.

حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی.

نگو راه برگشت طولانی و تاریکه.

نترس از این که هیچی به دست نیاری.

پ‌ن)داستان کتاب جزء از کل از زمان کودکى پدر تا زمان بزرگ شدن فرزند ادامه پیدا می‌کند و تمامی حوادث و اتفاقات شگفت‌انگیز زندگی آن‌ها همراه با یک طنز تلخ و یک تم فلسفی روایت می‌شود.

کتاب بعضی مواقع از زاویه دید مارتین و بعضی مواقع از زاویه دید جسپر بیان می‌شود..

پ‌ن۲) خیلی ها گفته بودند این کتاب رو بخونم، اما من نخوندم:) 

گوش دادم 

و بعد صد سال بالاخره تموم شد.

راستش واقعیت دوستش نداشتم، توضیحات جزئیاتی که تاثیری در اطلاعات و شفاف سازی فضا نداشت کتاب رو خییییییییلی طولانی کرده بود، گاهی واقعا حوصله ات سر می رفت.

بعضی قسمت هاش هم نگفتنش ضرری به متن نمی زد اما گفتنش باعث می شد کتاب مناسب هر سنی نباشه ( و از نظر من اصلا مناسب نباشه!) ، جاهایی هم کاملا تضاد فرهنگی بین متن و فرهنگ ما وجود داره...

خلاصه که دوستش نداشتم...

 

#جز_از_کل

#استیو_تولتر

#پیمان_خاکسار

#نشر_چشمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۲ ، ۱۴:۲۵
راهی به سوی نور

آنجا که احساس می‌کنی مانده‌ای بین دوراهی و ماندن در دوراهی وقتی سخت می‌شود که بین خودت و خودت باید یکی را انتخاب کنی؛ یا خود عزیز دنیای‌ات را، یا خود عزیز اخروی‌ات را.

دوراهی‌ها تنها جایی‌ست که آدم‌ها نشان می‌دهند شبیه حرف‌هایشان هستند یا نه!!!

پ‌ن: می‌نشینم پای داستان‌های حبابه( پیرزنی دویست‌و پنجاه‌وسه‌ساله و محب اهل بیت)

که برای زبیده بنت جعفر(همسر هارون) می‌گوید!

از که می‌گوید؟!! از هفت زنی که در زمان ظهور برمی‌گردند و در رکاب امام خواهند بود....

پ.ن۲: شنیدن سرگذشت شخصیت‌های واقعی تاریخ اونم با محوریت #زنان_با_ایمان در قالب داستانی پرکشش و کوتاه جذابه،

من این‌جور روایت‌ها رو خیلی دوست دارم....

کتابایی مثل #رویای_یک_دیدار

مثل #یک_خوشه_انگور_سرخ و ....

 

#من_برمی‌گردم

#فاطمه_دولتی

#انتشارات_جمکران

#کتاب

#معرفی_کتاب

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۰۲ ، ۱۴:۱۴
راهی به سوی نور