راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




با وجوده اینکه به شدت سرم شلوغه، اما ترجیح دادم یه کم فکر کنم! 

فیلم پر فکری بود...

اما به قول آبجی خانوم جان، دادگاه اجازه بده، مگه خدا اجازه داده؟

یادمه تو کلاس اخلاق حرفه ای هم کلی راجع به #اتونازی  صحبت شد.

دریای درون

🎬تا زمان هست، پرواز را بیاموز تا در بیکران ابدیت، حیران نگردی!


🎬برای دوست داشتن و عشق ورزی نیازی به دلیل نیست


🎬✅ایمانِ منِ که روش زندگیم رو تعیین می کنه!

اما برای اون، روش زندگیشِ که ایمانشو تعیین می کنه...


#دیالوگ_پر_معنای

#فیلم

#دریای_درون

#the_sea_inside

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۶ ، ۱۵:۵۷
راهی به سوی نور

مرگ از نظر شما یعنی چی?

واسه یکی مثل من که فعلا تو بخشی کار می کنه که تعداد مرگ و میرش بالاست و هر روز از کنار سرد خونه بیمارستان رد میشه، واژه ی ترسناکی نیست.البته تا وقتی با من و اطرافیانم کاری نداشته باشه.اما از اونجا که «کل نفس ذائقه الموت»این مسیله دست ما نیست.

وقتی پدربزرگم وفات کرد کوچیک بودم،خیلی یادم نمیاد چی شد و من چی کار کردم.

اما وقتی مادربزرگم وفات کرد، اونم در روزایی که هیچ کس انتظارشو نداشت مجبور شدم که راجع به این موضوع فکر کنم.

آروم نبودم، و این آروم نبودنم دلیلش نامشخص بود.من تا اون لحظه انقدر درباره مرگ خودم و عاقبتم و آخرتم فکر نکرده بودم، فکر نکرده بودم  چقدر وظیفه به دوشم هست که ندیدمشون، یادم نبود که خیلی از جاها حقوقی گردنمه که ادا نشده و حتی تر شاید اصلا اون ها رو‌بر عهده خودم نمی دونستم...

تنها چیزی که اون روزها ارومم می کرد، این بود که از اعمال و‌رفتار مادر بزرگ تا اونقدری که من می دونستم مطمئن بودم. از این که اون نماز شب های مادر بزرگ حتما تو روزای حساب و کتاب به دادش می رسه....

توی اون روزهای تلخ و پر از اشک و آه،یه چیزایی خوب تو ذهنم حک شد

یه تصمیم های بزرگ خوبی که گرفته شد

که یه چیزایی رو برام بی اهمیت کرد و یه چیزایی برام خیلی مهم شد.

انقدر که حالا از مرگ که نمی ترسم هیچ(البته شاید اینطوری فکر می کنم)، حتی دلم می خواد نهایت تلاشمو کنم که خوب و آماده باهاش مواجهه بشم.

حالا دلم می خواد هر روز به روزی فکر کنم که حسرت «ای کاش» به دلم میمونه و از الان جلوش رو بگیرم...

قران خوندم...

در تمام این روزها...

و تازه فهمیدم «الا بذکر الله تطمئنن القلوب» به چه معناست...

قرآن تنها مانوس این روزهای من شد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۶ ، ۱۹:۱۵
راهی به سوی نور

نمی دونم یادتون میاد یا نه...ولی وقتی ایران شروع کرد به حمایت از دولت رسمی سوریه و‌کمک در برابر نیروهای متجاوز مثل داعش، خیلی ها حتی آدم خوب خوباش می گفتن نمیشه،کار تمومه!

اما ما گفتیم مقاوت...

این کلمه رو انقدر گفتیم و خیلی های دیگه اونور عملیش کردن، که چند روز قبل مرد خدا به وعده ی مردونه اش عمل کرد و عراق و سوریه رو از شر سایه منحوس داعش پاک کرد...

و صدالبته یادمون میمونه صحبت های آدم هایی که قرار بود با مذاکره این مشکل رو حل کنن... یادمون می مونه طعنه کنایه هایی که به شهدای مدافع حرم زدن، یادمون می مونه مرز کشی انسانی بین ایران و سوریه و عراق و حتی فرانسه!

یادمون می مونه که ترقه بازی داعش تو مجلس یادمون آورد که نعمت امنیت رو  تا از دست ندی قدردانش نیستی...یادمون می مونه که اگه اونجا دفاع نمی کردیم باید تو همدان و کرمانشاه دفاع می کردیم

یادمون می مونه که حضرت آقا گفتن خرمشهر ها در پیش است و ...

یادمون میمونه که تو شادی و جشن و تبریک این اتفاق نصبت به خرمشهر  که یه شهر بود و این اتفاق که دو کشوره چقدر کم کاری کردیم، از نهادی مثل صدا و سیما بگیرید تا نهادهای مردمی و  تشکلات دانشجویی و...

اما

در آخر 

یادمون میمونه که...

 

در بهار آزادی...جای شهدا خالی است

و یاد شعر آهنگران بخیر...

محسن جان نبودی ببینی شهر آزاد گشته....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۶ ، ۲۲:۲۴
راهی به سوی نور

میگه: خوبه همتون یه مشت گدا گشنه اید، پومیشین میرین اونجا فلافل مجانی بخورید ، کباب ترکی، ماهی و...خوش می گذره دیگه! اسمشم میذارید حرکت انقلابی!!!!

می گم: ببخشید، میشه من برات یه حساب کتاب ساده کنم؟! هزینه ی گذرنامه و روادید من شد حدود ۳۵۰تومن، هزینه رفت از تهران به مهران و برگشتم یه چیزی حدود ۲۰۰تومن شد، هزینه ی اونجا هم در بهترین و کم سفر ترین(یعنی سامرا و کاظمین نری و خیلی جاها پیاده بری) حداقل۱۵۰تومن میشه، یعنی خالص ۷۰۰تومن پول سفرت میشه بدون احتساب پول محل اقامت و خریدها و گرفتن اتوبوس بهتر و ....

اونوقت من دیوانه ام واسه سه روز غذا خوردن انقدر سختی بکشم برم اونجا!!!همین تو شهرم میشینم بهترین غذا رو زنگ می زنم بیارن دم خونه ام دیگه!!!!

به خدا عقلم چیز خوبیه!شما یه کم فکر کن بعد به ما گیر بده....حسودی حسودی، به امام حسینم(ع) حسودی؟!

عراق

یس۶۶

وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا عَلَىٰ أَعْیُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّىٰ یُبْصِرُونَ

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﻴﻢ [ ﺩﺭ ﻫﻤﻴﻦ ﺩﻧﻴﺎ ] ﺩﻳﺪﮔﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﺤﻮ ﻣﻰ  ﻛﻨﻴﻢ ،ﭘﺲ ﺑﻪ [ ﺳﻮﻯ ﻫﻤﺎﻥ ]ﺭﺍﻩ [ ﮔﻤﺮﺍﻫﻰ ] ﺑﺮ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﭘﻴﺸﻰ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻧﺪ ؛ ﻧﻬﺎﻳﺘﺎ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻭ ﻛﺠﺎ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﻨﺪ [ ﺻﺮﺍﻁ ﻣﺴﺘﻘﻴﻢ ﺭﺍ ] ﺑﺒﻴﻨﻨﺪ ؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۶ ، ۱۰:۳۰
راهی به سوی نور

💠تا حالا عزیزی گم کردی؟

نه... نه... منظورم تو بازار نیست...

تو پارک و طبیعت هم نه...


منظورم گم شده اِیه زیر آوار... 

که ندونی زندگیش می تپه یا از تپش افتاده...


💠تا حالا شده وقت نداشته باشی؟

نه... نه... منظورم وقتِ شهر بازی رفتن نیست... 

وقتِ کتاب خوندن هم نه... 


حتی منظورم، وقتِ سرخاروندن هم نیست...

منظورم وقت عزاداری، برای عزیزته...


💠تا حالا شده هول هولکی چیزی بنویسی؟

نه... نه... منظورم مشق های کودکیت نیست... 

منظورم گزارش پرستاریِ اخر شیفت هم نیست...


منظورم وصیت نامه است...!


💠تا حالا شده نگاهت یهو رنگ عوض کنه؟

نه... نه... اصلا نمی خواستم از عشقِ اولت چیزی بگم...

 منظورم دیدنِ اولین بارِ بچت هم نیست...


منظورم نگاهیه به بچت که ندونی تو پس لرزه ی بعدی این نگاه ادامه پیدا می کنه یا نه؟


💠تا حالا شده صدای نَفَس نَفَس بشنوی؟

نه... نه... بعد از یه دویِ سریع رو نمی گما...

منظورم صدای نفسهات تو کوه نوردی هم نیست...


منظورم صدایِ نَفَس هایِ اخرِ پدر و مادرته کنارت...


💠تا حالا شده ندونی چی بگی؟

نه... نه... تو جلسه ی خواستگاری رو نمی گم...

پشتِ فرمون که عصبانی شدی هم نه...


وقتی که بخوای هم زمان خبر مرگ چند تا از عزیزای کسی رو بهش اطلاع بدی رو میگم...


💠تا حالا شده امیدت فقط به یکی باشه و دست از همه ی دنیا بشوری چون نمی تونن کاری کنن؟

اره... اره... منظورم وقتیه که زمین لرز گرفته از تبِ دوریِ یه منجی...

منظورم درست وقتیه که با تمام مصیبت ها و درد ها و رنج ها، خودتو، تو آغوشِ کسی حس می کنی که جبرانِ همه ی نبودن هاست...


(متن مالِ من نیست)

#دل_نوشته

#ز_ح

#خدایا_نگهدارمون_باش

#زلزله_کرمانشاه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آبان ۹۶ ، ۰۰:۰۷
راهی به سوی نور

اومد کوله ام ‌رو‌ بذاره توی بار بند ماشینش، یکی از پیکسلایی که روش بود،افتاد.

از زمین برداشتتش، نگاهش کرد، بوسید و گذاشت روی چشماش،بعد گرفت طرفم...

بهش گفتم،  برای خودش برداره...

تشکر کرد و‌ اومد تو‌ ماشینش وفورا  بالای افتاب گیر ماشینش گذاشت..

آخرش هم موقع پیاده شدن، کرایه رو که حساب کردیم، عکس روی ده هزار تومنی ها رو‌دونه دونه موقع شمارش می بوسید....


یونس۶۵

وَلَا یَحْزُنکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِیعًا هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ

ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ [ ﺑﻰ ﺍﺳﺎﺱ ﻭ ﺗﺒﻠﻴﻐﺎﺕ ﻧﺎﺭﻭﺍﻯ ] ﻣﺨﺎﻟﻔﺎﻥ ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﻏﻤﮕﻴﻦﻧﻜﻨﺪ ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻫﻤﻪ ﻋﺰﺕ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﻤﻨﺪﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﺪﺍﺳﺖ ؛ ﺍﻭ ﺷﻨﻮﺍ ﻭﺩﺍﻧﺎﺳﺖ .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۶:۰۰
راهی به سوی نور

هی اومدم بنویسم

هی پاک کردم...

هی نوشتم

هی گفتم این همه ی اون چیزی که دیدم و‌حس کردم نیست...

مگه میشه نوشت؟

مگه میشه رابطه ی عبد و‌مولا رو با کلمات بیان کرد؟

مگه میشه صفای بین الحرمین و پباده روی رو‌وصف کرد؟

مگه اصلا اینجا جای درد و دل های یواشکی من و امام حسینِ(ع)؟

نه...نمیشه

هیچی نمیگم....

فقط

ازت ممنونم که نه به لیاقت خودم، که نه به عدالت خودت

که به لطف و‌فضلت دعوتم کردی....


پ.ن: عاشق این مداحی ام...دوست داشتید گوش بدید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۶ ، ۱۶:۲۶
راهی به سوی نور

میگه: از صبح دعا می کردم که برای مراسم بیاید! تازه یه بشقاب حلوا هم گذاشتم کنار گفتم خدا کنه یکی پیدا شه بیاره براتون

میگم: (البته تو دلم) با اون دل بی کینه و بزرگی که داری بایدم بخوای و اجابت بشه!



دل پاک

غافر ۶۰

وَ قالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ


ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺍ ﺑﺨﻮﺍﻧﻴﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻛﻨﻢ ، ﺁﻧﺎﻥ ﻛه ﺍﺯ ﻋﺒﺎﺩﺕ ﻣﻦ ﺗﻜﺒﺮ ﻭﺭﺯﻧﺪ ، ﺑﻪ ﺯﻭﺩﻯ ﺧﻮﺍﺭ ﻭ ﺭﺳﻮﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﺩﺭﺁﻳﻨﺪ.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۶ ، ۱۶:۴۷
راهی به سوی نور

#عاشورا

#علی_صفایی_حائری

#عین_صاد

 

...و این تعجب ندارد، که این داستان کوتاه، اما به بزرگی تاریخ، یک بعد ندارد و یک جهت ندارد؛ و این است که هرکس، آن را به گونه ای می بیند.

این داستان ، همچون دشت نیست که نشسته تا آخرش رابینی و کرانه هایش را در آغوش نگاهت بنشانی. این داستان، داستان کوه است، آن هم کوهی به عظمت تاریخ، و این است که هر چقدر بالاتر بروی، بیشتر می بینی، در حالی که بیش از یک بعدش را ندیده ای...

پ.ن: صوت های فلسفه ی عاشورای #دکتر_علی_غلامی مکمل بسیار مناسبی برای فهم کتابه...حتما از اینجا گوش بدید...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۶ ، ۱۰:۵۱
راهی به سوی نور


 از اولین ویژگی های فردی که مدعی پیروی از مرام و مسلک مراد خود است و ادعا می کند ولی و سرپرستی دارد، آن است که بتواند نظر او را در موقعیت های مختلف یا بداند، یا بپرسد و یا اگر مقدور نبود پیش بینی کند.

حالا این فرد را خودمان تصور کنیم و آن مراد را حضرت آقا...


مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای

با دقت و شاید حسرت به سوالات زیر جوا‌ب دهید، فقط یادمان باشد در پاسخ ها لااقل به خودمان دروغ نگوییم.

از همین اتفاق اخیر شروع می کنیم..

۰ نظر ۱۵ مهر ۹۶ ، ۰۲:۰۸
راهی به سوی نور