راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳۴ مطلب با موضوع «نامهـ هایـ بلوغـ :: این روزهای من» ثبت شده است

فرار می کنم به سمتت

از حجم خفه کننده ی سیاهی های اطراف 

از وسعت کمر شکن دردهای انبوه زندگی 

از حالِ ناخوش‌ِ روزگار

از ...

 

می آیم به سمت وسیع ترین و سریع ترین راه حل زندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۲ ، ۱۱:۳۵
راهی به سوی نور

می دونی اینکه ضرر کردم یا نه برام مهم نبود

اینکه می تونم راضیش کنم یا نه

اینکه به دردم می خوره یا نه 

اینکه تهش چی میشه هم برام مهم نیست 

 

دلم خواست حس کنم با تمام رحمتت کنارمی...

دلم خواست حس کنم چهار چشمی مواظبم هستی

 

زیاد بود؟

برای چون شمایی

نه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۰۲ ، ۲۲:۱۹
راهی به سوی نور

اصلا شما حق مطلق

قبول...

 

من چه کنم؟

در پس این دادن ها و گرفتن ها دل نبستن هست؟

 

قبول

دل نمی بندم 

ولی 

اطمینان قلبم را شما مهیا کن

خلاء های بعدش را تو‌پر کن 

تو جبران نداشتن ها و نبودن ها و نشدن ها باش...

آنقدر نزدیک 

که از رگ گردن محسوس تر بفهمم قرب را

بودن واحدت را

کریم بودنت را 

این روزها 

زاویه ی دید من به شما 

همین کریم‌ بودنتان هست

همین بی لیاقت عطا کردن هایتان دلخوشم می کند...

من...

این روزها توان درب های بسته را ندارم.

درب های گشایش را برایم نشانه بگذار...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۲ ، ۰۱:۳۷
راهی به سوی نور

گاهی فاصله ی غم و شادی همین قدر کوتاهه

 

اون از دیشب 

این از امروز 

 

#این_نیر_بگذرد

گوش بدید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۰۲ ، ۱۹:۵۶
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۶ خرداد ۰۲ ، ۱۵:۲۵
راهی به سوی نور

می دانم حرف هایم جسورانه است، و شاید جسور واژه ی مودبانه ای است برای پر کردن جمله.

اما 

گاهی فکر می‌کنم مگر رسالت همه ی پیامبران و امامان و صلحای بعدشان هموار کردن هدایت برای مردم نبوده؟ 

مگر وظیفه ی نشان دادن راه درست را نداشته اند؟

مگر قرار بر این نبوده که بیایند تا خدا را نشانمان دهند 

 

پس اینکه من از همه شان بخواهم دستم را بگیرند و قدم قدم راهم ببرند و جمله جمله توصیه کنند که این کار را بکن و این راه را نرو و... چیز عجیبی نیست. 

در واقع جزء رسالت شماست

و چه بهتر که خواست من و رسالت شما هم سو باشد 

اینطور به اجابت نزدیک تر است 

من خیلی خیلی به شما چشم دوخته ام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۲:۰۸
راهی به سوی نور

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۲:۲۶
راهی به سوی نور

سختی یه متن همیشه به کلمات درشتش نیست، گاهی همین که نمی دونی باید کجا جمله رو تموم کنی، کجا کلمات رو به هم ربط بدی، کجا مکث کنی و... خوندنِ یه متن رو سخت می‌کنه.

یه متن، هر چقدر هم که از کلمات پر معنا و درست تشکیل شده باشه، تا وقتی نشه کلماتش رو به خط کرد و جمله هاش رو روان خوند، قابل فهم نیست، یا در خوش بینانه ترین حالت، سخت فهم میشه.

حتما هممون داستانِ بخشش، لازم نیست اعدامش کنید را شنیده ایم.

با همین زبان تمثیل، در زندگی، خیلی وقت ها این ویرگول ها هستند که نتیجه ای را فرسنگ ها تغییر می دهند.

ویرگول ها...

مکث ها ...

اعتکاف برای زندگی من همان ویرگول است، که باید بر گردم و در متن هایم دنبال ویرایش های نگارشی اش باشم تا بشود حوادث اخیر زندگی ام را بفهمم، بفهمانم.

قرار بود در یکی از صفاتت اُتراق کنم، بار و بندیل زندگی را همان جا پهن کنم و درست نگاهش کنم، از همه سمت، از همه ی زاویه ها،چه زاویه ی پایین به بالای من ، چه زاویه ی بالا به پایینِ شما، قوس نزول، قوس صعود.

خودت زمزمه کردی، یا فلانی، غفار بودنم را ببین

نگاهش کردم. 

اول باید می‌فهمیدم چه گذاشته ای کف دستم.

عفو؟ 

نه

صفح؟ 

نه 

 

غفران....

چه فرقی است میان این ها باهم. شروع می کنم. تمام نامه هایی که به سمتم فرستادی را ورق می زنم، تغابن را، غافر را، فرقان را...فرقان را 

تا انتهای فرقان باید بیایی که ناگهان ابری شوی...

إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا

ﻣﮕﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﻛﺎﺭ ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﻫﻨﺪ ، ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﺪﻱ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺑﻲ ﻫﺎ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺁﻣﺮﺯﻧﺪﻩ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺍﺳﺖ .(٧٠) 

سیئاتم را غافر میشوی، یعنی فقط نمی گویی باشد، بخشیدم.

ولی در دلت هنوز دلگیر باشی

تو اما اثرش را هم نمی گذاری.

محو می کنی

انگار اصلا سیئه ای نبوده است از اول 

نه 

تو غفاری،یعنی حتی این ها هم فقط نیست 

تو از دل همین شرمندگی هایم، حسنه می رویانی، از همین نقاط سیاه، نور جاری می‌کنی.

کسی با این خدا، مأیوس هم می‌شود؟

کاش فقط همین غفار بودنت را فهم کنم.

 

چقدر زندگی ام ویرگول لازم است...

به اندازه ی همه ی صفاتت

همه ی لحظه ها...

 

پ.ن: قرار هست اصلا در مجازی نباشم، اینجا برای من مجازی نیست!

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ بهمن ۰۱ ، ۰۲:۰۶
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۹ آبان ۰۱ ، ۱۳:۳۶
راهی به سوی نور

یک نکته ی جالب که تازه یادگرفتم، این بود که قبلاً فکر می کردم اینکه مردم در  هر سطحی و با هر تخصصی به خودشون اجازه می‌دهند که درباره ی سیاست حرف بزنند، نقد و بررسی کنند و ایده بدهند، چیز خوبی نیست.
اما الان فهمیدم که اتفاقا  خوب هست و نشان از رشد بُعد سیاسی آدم ها دارد و باید برای این اتفاق خوشحال بود.
اما مشکل اونجاست که فاصله ی این رشد سیاسی با رشد ایمانی و اعتقادی زیاد بشود و آدم ها رشد اعتقادی خودشان را کندتر طی کنند، این فاصله کم کم می‌شود همان جدایی دین از سیاست. جدایی صبر به منزله ی سر ایمان از بدنه ی اجتماعی...


امروز بعد از اتمام مباحثه ی کتاب صبر شهید دیالمه، یاد گرفتم «نفع گرایی» بزرگ ترین مانع حرکت های توحیدی هست.
اینکه آدم ها با مقیاس خودشان خوب و بد چیزی را مشخص کنند.
اینکه نتیجه بخش بودن چیزی فقط با خط کش و معیار اینکه چه نفع و سودی برای من داشته، بررسی شود، اشتباهی هست که معمولا ما در تحلیل ها و صحبت ها و رفتارهایمان زیاد مرتکبش می شویم.
و طبیعی است که این نتیجه گرایی خصوصا در جوامع شرقی که سال ها زیر استعمار بوده اند شایع تر باشد زیرا عادت کرده اند که حتما نتیجه ی کارشان را خودشان لمس کنند.
اما دولت های استعماری چه کردند؟
صد سال،دویست سال برنامه ریزی کردند، سرمایه گذاری کردند و پای برنامه شان هم ایستاده اند و مقاومت می کنند تا به نتیجه برسند...


صبر در رسیدن به حکومت اسلامی مهم ترین و اصلی ترین مولفه است... صبر بر طاعت،بر مصیبت و بر معصیت...

 

پ.ن: ربط مقدمه و موخره اگر خیلی واضح نبود تو کتاب صبر شهید دیالمه می تونید درباره اش بیشتر بخونید...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۰۰ ، ۱۳:۴۱
راهی به سوی نور