راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۳۶ مطلب با موضوع «بحثـ آزاد» ثبت شده است

دروغه اگه بگم نمی دونم می خوام به کی رای بدم!

اما برای اینکه بدونم دلایل بقیه برای رای دادن به سایر نامزدها خصوصا آقای روحانی (به خاطرکارنامه عملکرد ضعیفش) چیه، چند روز قبل رفتم ستاد آقای روحانی.

آقای تاج زاده به عنوان مهمان بودند و داشتند حرف می زدند. نزدیک اذان بود. مطمئن بودم نیاز نیست زودتر اونجا رو ترک کنم که به نمازم برسم ولی در کمال ناباوری نه اذان پخش شد و نه قصدی برای قطع سخنرانی و نماز خوندن بود.

به تنها دختر چادری اون جمع گفتم برنامه ادامه داره و قرار نیست قطع شه؟ گفت مدل این برنامه ها اینجوریه.

منم برای اینکه برسم به نمازم دیگه نموندم. چند قدم جلوتر یه ستاد دیگه بود و یه دختر خندون و خوش برخورد که روبان بنفش دستش بود و به همه تعارف می کرد. وقتی به طرف ما اومد، ما نگرفتیم. پرسید به روحانی رای نمی دید؟ دوستم گفت قطعا نه!

پرسید چرا؟ منم با مظلومیت خاصیJ که دارم! گفتم چون فکر می کردیم عمامه سرش می ذاره، طرفداراشم یه سری مسائل فرا جناحی براشون مهم باشه....

گفت اینجور عقاید شخصیه! نباید انتظار داشت همه برن نماز بخونن!

گفتم منم انتظار نداشتم همه بیان ولی فکر می کنم بین صحبت های آقای تاج زاده و نماز خوندن باید یکیش رو انتخاب کرد چون با هم قابل جمع نیست!

گفت آره!!!!

به اصرار فراوووان ما رو برد نمازخونه ستاد و گفت اینجا نماز بخونید!

همون لحظه ها بود که اخبار داشت نماینده مجلس و اعتراضش به وزیر آموزش پرورش رو نشون می داد... و بعد صحبت های آقا و... افرادی که اونجا داشتن اخبارو رصد می کردن کاملا جبهه دار به مخالفین ناسزا می گفتن( از گفتن واژه ها معذورم)...

واقعا این همه اخلاق نداری! برام فضای سنگین وحتی راست تر که بگم نا امنی به وجود آورد.نموندیم و خیلی زود اومدیم پایین. یکی از قانع کننده ترین نفراتشونو فرستادن که با ما حرف بزنه... جلومونو گرفت و شروع کرد مجاب کردن ما برای رای به روحانی!

متوجه شد دانشجوهای علوم پزشکی هستیم و شروع کرد از گفتن بوعلی و تاریخ تمدن ایران و اینکه ما پیشتاز بودیم در جهان و نباید قطع ارتباط با جهان کنیم و باید طب سنتیمون رو احیا کنیم و به کشورهای دیگه صادر کنیم و...

ما هم با کمال میل گوش می دادیم ودختره مطمئن بود که راضیمون کرده!

صحبتاش که تموم شد. گفتم حق با شماست، ما در دولت قبل نه قبل ترش (از نظر ما دولت قبل روحانیه! ) برای اینکه بتونیم تو وزارت بهداشت، معاونت طب سنتی رو رسمی کنیم و روی کار بیاریم کلی حرص و جوش خوردیم..که آخرشم موفق شدیم خدا رو شکر.

دختر خوش برخورد قصه ی ما هم با شوق گوش می داد و اظهار ندامت می کرد که چقدر اونا بد بودن که انقدر اذیت کردن برای روی کار اومدن معاونت طب سنتی!

ادامه دادم... ولی وقتی دولت عوض شد و رئیس جمهور جدید یعنی جناب روحانی اومدن خیلی راحت معاونت رو منحل کردن!

جا خورد! خبر نداشت... بعد سکوت طولانی گفت خوب نقد می کردید، انتقادتونو به گوششون می رسوندید...

دوستم گفت نمی تونیم نقد کنیم! برای اینکه می ترسیم!

پرسید چرا؟

دوستم گفت چون به ما بی احترامی میشه!

تقریبا آچمز شده مارو نگاه می کرد...

گفت روحانی رو درکش کنید! به هر حال اون خودشم علاوه بر ریاست جمهوری مسئولیت های دیگه داره! مثلا پدر یه خانواده است، مشکلات شخصی داره، سختی های زیاد داره و...

گفتم اگه من یه روزِ سختی رو بگذرونم و مشکل خانوادگی داشته باشم و تو خونه ام دعوا کرده باشم، شما حق بهم می دید بالا سر مریضم بد خلقی کنم و بهش بی احترامی کنم؟ همین خود شما نمی گید این شغل رو انتخاب کردید که این مشکلاتو تحمل کنید و خم به ابرو نیارید؟!

گفت چرا! ولی یه کوچولو! ( با تاکید روی کوچولو) آدم باید گذشت داشته باشه!

گفتم یه کوچولو رو می پذیرم ولی ایشون حدود 60 بار این توهین ها رو تکرار کردن تازه بعد این یه کوچولو خستگی هاشون یه عذرخواهی خشک و خالی هم نکردن!

گفت روحانی خسته است. اداره 80 میلیون ایرانی کار ساده ای نیست!

گفتم مگه مجبورشون کردن با این خستگی بیاد دوباره نامزد انتخابات شه!!!

گفت..... خیلی خوشحال شدم از دیدنتون! ان شاء الله دوباره ببینمتون!

 

ته ته همه ی بحث ها با طرفداران روحانی هیچ استدلال متقنی برای دفاع از ایشون وجود نداره !


 

پ.ن: من شخصیت حقیقیم حق اظهار نظر حتی دفاع از نظر داره! ببخشید تیر چراغ برق که نیستم کلا نظر نداشته باشم!

پ.ن 2: یه چیز می خوام بگم ولی....بعد نتایج انتخابات می گم!

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۳
راهی به سوی نور

تجربه مربی گری برام خیلی درس و نکته داشت. از تجربه های شیرین و بعضا خنده دارش گرفته ( مثلا اینکه دانشجوهام فکر کردن من ترم بالایی افتاده ام! و منتظر استادشون بودن! یا اینکه آقایون دانشجو با دو برابر قد و سن، استاد صدات بزنن و خودت خنده ات بگیره!) تا اتفاقاتی که نگرانت و یا حتی ناراحتت می کنه.

پوسته ی استاد و شاگردی، پوسته ای جدا است از همکلاسی بودن و دوست بودن و آشنا بودن. وقتی بتونی اعتماد جلب کنی، اونوقت کلی حرف یواشکی هست که دنیای دیگه ای رو برات باز می کنه.

تجربه ای جدید از حس مسیولیتِی که هرگز تجربه اش نکرده بودی، نگران پرورشِ کنار آموزش بودنی که یه عمر نبودشو حس کردی،... و الان باید بیش از محتوای علمی حواست به راه و پیام این پرورش باشه.


استاد بودن سخته...

استاد خوب و موثر بودن سخت تر...


باید یاد بگیری خستگی های کارهای دیگه ات هرگز مانع راهت نباید بشه که هیچ، تازه  انگیزه بشه برای ادامه راه....

نباید فکر کرد و فکر کرد و همیشه زیر آب موند، نباید همیشه تو انتزاع موند. یه روز باید سرتو از آب دربیاری و بفهمی چطور می خواهی افکارت رو عینی اش کنی.. عینیتی که قطعا از تفکرات و وظایفت خارج می شه.

مگر نه اینکه انفاق پر کردن خلاء ها است.. خلاء های دانشگاه اسلامی که تا اسلامی نشه مملکت اسلامی نمی شه، دانشگاهی که مرکز تحولات جامعه هست کجاست؟

چرا انقدر ساده داریم از کنار این نهاد رد می شیم؟

نگاه کن! به اطرافت نگاه کن!

چقدر از دوستانت و آشناهات مسیر زندگیشون به قبل و بعد دانشگاه اومدن تقسیم شده؟

چقدر این تغییرات رو دیدیم و برامون مهم بوده؟

چرا فکر می کنیم در برابر این مادر و پدرهای فردا مسیولیتی نداریم؟ چرا این تلاش ها رو سطحی می دونیم؟

اولویت های فردی رو کاری ندارم. ممکنه یه روز به خاطر حفظ وطن و امنیت نظامی کشورم مجبور باشم دانشگاه رو در برهه ای رها کنم و برم دفاع کنم، ممکنه یه روز به خاطر حفظ خانواده و تربیت فرزندم در شرایط تزاحم و اولویت های زن بودنم نیاز رو جای دیگه تشخیص بدم؛ اما آیا علم و تسخیر مراکز علمی که اولین قدم تغییر نظام آموزشی فشل فعلی هست، اولویت امت حزب الله انقلابی ما محسوب میشه؟

سطحی نگری است اگر عینی، مصادیق ذهنی یمان را دنبال نکنیم....

 

 



پ.ن: آدم خوب به عقیده خوب داشتنه...عقیده هایی که توی تک تک رفتارهات معلوم باشه...

توی اخلاقت، رفتارت، نوع انتقاد پذیری و انتقاد کردنت، روی نحوه و کیفیت و هدف درس خوندنت، روی برخورد با خانواده و دوست و همکار و آشنات، توی اولویت بندی هات و...

نمیشه فکر کنی چون عقاید خوبی داری دیگه حله! پس کو نماد بیرونیش؟؟

پ.ن 2: استاد شهید مطهری به معنای واقعی استادم بودن. هرچقدر که بیشتر ازشون یاد می گیری بیشتر می فهمی چقدر نمیدونی...خدا بر درجاتشون بیفزاید ان شاء الله...شادی روحشون صلوات

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۰۱
راهی به سوی نور


آنقدر بارها تکرار شده و چه بسا بارها اثبات شده است که کمی به ضرورت نوشتن این متن شک می کنم. به راستی هنوز هم باید نوشت و اثبات کرد؟آیا هستند کسانی که هنوز هم هم فکر کنند مجامع بین المللی واقعا بین المللی تصمیم می گیرند؟ بر اساس حق و انتخاب اصلح؟

سازمان ملل متحد، ریاست پنل حقوق زنان را با 15 رای از 22 رای، به عربستان صعودی می دهد. به همین سادگی! به همین بامزگی.

کشوری که بسیاری از پژوهشگران علوم اجتماعی وضعیت زنان آن را با وضعیت تبعیض نژادی مربوط به سیاهان آفریقای جنوبی یکی می دانند؛ تنها کشوری است که رانندگی زنان در آن ممنوع است؛ کشوری که زنان آن برای سفر، دانشگاه، گذرنامه و حتی دسترسی به خدمات پزشکی کوچکترین استقلال ندارند.

هرچند یادآور می شویم که حقوق برابر زنان را آن گونه که تعریف می کنند نه تنها نمی پذیریم بلکه اساسا آن را با طبیعت و ساختار آفرینش هر یک از دو جنس در تعارض می دانیم، اما این انتخاب حتی با معیارهای خودتان هم در تعارض است. به طوری که هیلل نیوئر، مدیر اجرایی گروه موسوم به «دیدبان سازمان ملل»، در بیانیه ی خود اعلام می کند: «انتخاب عربستان سعودی برای حفاظت از حقوق زنان مثل وارد کردن یک شخص آتش‌افروز به ایستگاه آتش‌نشانی اصلی شهر است».

 

برای چندمین بار برایمان ثابت شد، اشتباه بزرگی است که هنوز اصرار داشته باشیم  جهت تلاش هایمان را در جهت کسب رضایت و نظر مثبت این گونه مجامع  تنظیم کنیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۳:۴۹
راهی به سوی نور

 اولین بار که لفظ لیله القدری حضرت زهرا(س) به گوشم خورد پارسال در اردوی صراطمان بود. همزمان یا نزدیکی های شب شهادت.

 

 

آخرین کلاس اردو آقای باقرزاده دعوت شدند و طبق معمول  اشک درآوردن هایشان، بدون دم گرفتن، بدون شور خواندن، واحد می خواند، اصلا هم سعی در روضه خوانی نداشت.

 

 

 

عجیب میگفت، به حرف هایشان با تردید نگاه نمی کردم. عوضش خوب فکر کردم.

 

 

 

"اصلا شب قدر یعنی فاطمه(س)، "لیله القدر خیر من الف شهر"؛"شهر" را امام معنی می کنند...شاید فلسفه پنهان ماندن قبر هم همین است...اینکه ائمه می گویند شما در مصیبت ها به ما مراجعه می کنید و ما به مادرمان فاطمه(س)؛ یعنی سرو کار بزرگان باید با ایشان باشد نه امثال من..."

 

 

 

از ابتدا به یاد دارم که یادم داده بودند که فاطمه(س) الگو باشد برای من، برای ما، برای زنان مسلمان؛ اصلا راحتت کنم فاطمه(س) خیر النساء است؛ پس الگو باشد برای همه عالم.اما چگونه؟ به یاد ندارم! شاید یادم هم نداده باشند.

 

 

 

آنقدر لابه لای زندگی نامه های شهدا غرق شده بودم که فکر می کردم، اینکه من زن هستم محدودم می کند از تفنگ به دست گرفتن، از به جبهه رفتن، از تیر و ترکش خوردن. چه حسرتی داشت نگاهم وقتی مدافعین حرم می رفتند و "عند ربهم یرزقون" بر می گشتند.

 

 

 

گذشت و گذشت تا تاریخ خواندم، نه که نخوانده باشم ها!نه...خواستم  متفاوت از قبل بخوانم، بخوانم که یادآوری شود برایم " که ما از تاریخ می آموزیم که چیزی از تاریخ نمی آموزیم"

 

 

 

خواستم دنبال اشتباهاتم در صفحات تاریخ بگردم، خواستم فرداهایم را در گذشته ی دیگران پیدا کنم.

 

 

 

رسیدم به جنگ "احد"، فیلم محمد(ص) را که می داد همیشه به صحنه ترک ماموریت  در تنگه احد که می رسید، حرص می خوردم!حرص می خوردم که آخر چرا؟ یک قدمی پیروزی؟ طمع غنیمت؟ آخر پیامبر(ص) که گفته بود جهاد شما کجاست؟ گفته بود لازم نیست در میدان قتال بیایید و بجنگید.گفته بود که سنگر را حفظ کنیم.

 

 

 

اما..

 

 

 

همین !خواندیم و رد شدیم.

 

 

 

این بار ماندم

 

 

 

چیزی در من، نگه داشت مرا!

 

 

 

این را نگه دارید؛ کمی عقب تر می روم.

 

 

 

یک روز سر کلاس استاد غلامی یکی از دوستان هم تشکلی استان دیگر بدون مقدمه پیامکی زد، عجیب! آمدم بیرون و زنگ زدم.

 

 

 

متن پیامک ساده بود! الان وظیفه ما به عنوان یک خانم در شرایط موجود، چی هست؟ همین...

 

 

 

فکر کردم...ماه ها به این سوال فکر کردم، من و جامعه، من و خانواده، من و فرداها، من و جنگ نرم، من و حکومت امام زمان(عج)، من و تمدن سازی، و حالا در پرانتز من را جنس مونث در نظر بگیرید.

 

 

 

نمی شود؛ یک چیزی با این همه وظیفه جور در نمی آید. مگر می شود جهاد  فرهنگی کرد و وقت درس خواندن داشت که بشوی استاد دانشگاه که فردای جامعه را بسازی؟ می شود هم به فکر مهد کودکت باشی و هم به فکر دانشگاه؟ می شود هم خانواده را داشت و هم کار تشکیلاتی کرد؟ می شود هم کار علمی کرد هم فرهنگی؟

 

 

 

نه...یک جای کار می لنگد...

 

 

 

باید انتخاب کنی؛ یا دختر خانواده باشی، یا دانشجوی موفق دانشگاه، یا عنصر تشکیلاتی، یا استاد دانشگاه، یا موسس مرکزی برای تربیت اسلامی کودکان( نه انچه الان مهد کودکش می خوانند)، یا باید پرستار نمونه و وظیفه شناس باشی، یا شهروند آگاه و مطالبه گر یا...

 

 

 

خسته شدم...تا...( برگردیم اول ماجرا)

 

 

 

تنگه احد! یادتان هست که...این بار آنچه باید می گرفتم را گرفتم.

 

 

 

ماموریت من همان تنگه احد است. همان جا که باید باشم...

 

 

 

چه کسی گفت که جنگ فقط در آن طرف مرز هاست؛ کنار تل زینبیه؟

 

 

 

راستش را بخواهی سخت است دختر بودن! جنگش ولی نرم، جانبازش هم قابل تشخیص نیست، چون گلوله هایش نامرئی است...

 

 

 

مگر اینجا فضای جنگ نرم نیست؟ خانواده سنگر من نیست مگر؟ چقدر غافل شدم از این سنگر(این را زمانی فهمیدم که این روزها تغییرات 180 درجه ای مثبت را در خانواده ام می بینم) مگر نه اینکه خیابان های من، محله ی جنگ زده است؟ قیافه ها را ببین؟ مدل ها را نگاه کن؟ این جا هم می شود جنگید.

 

 

 

نمی گویم چادر اما همین چند متر حجابمان چه نقشه های شومی را که  تا به حال نقش بر آب نکرده است. چه بودجه هایی که برای برداشتنش از سرم ، روانه ی پایگاه های نظامی نکرده است.

 

 

 

خنده هایی که باید کنترل شود، راه رفتن هایی که باید نماینده وقارت باشد، لحن کلامی که نباید دل برباید، زیبایی که باید محفوظ بماند، جنگیدنی که باید با حفظ سمت از سنگری به سنگر دیگر منتقل شود.

 

 

 

چقدر باید مهارت یاد بگیری برای مدیریت این همه...

 

 

 

آنچه از فکر درباره فاطمه(س) فهمیدم، مادری اش برای پدرش بود، آرامش بخش بودن بودنش، همسری کردن برای علی(ع) ، ریشه بودنش برای شجره طیبه امامت بودن، آنجا که باید از ولایت دفاع شود، از صد مرد جگردار تر می شود، آنجا که باید مادری کند، کم  نمی گذارد، آنجا که باید، معلم جامعه می شود.

 

 

 

تکلیف را تشخیص دهی آن وقت دیگر تردید نخواهی کرد.

 

 

 

 رک بگویم؟

 

 

 

 

اگر اهل وظیفه و سختی و این ها هستی که بمان،در همه سنگر ها؛اما اگر نه..اگر توان شانه هایت کم می شود، قوی کن خودت را و تا قبل آن یادت بماند تنگه ات خانواده است و در فرداها همسری و مادر بودنت تنگه احدت خواهد شد، مردی که تو روانه اش می کنی به میدان قتال، نسلی که تو تربیتش می کنی برای جامعه فردا؛تنگه را از دست ندهی بانو... بگذار پیامبر (ص) حداقل از تنگه خیالش راحت باشد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۳
راهی به سوی نور

 

معمولا وقتی موضوعی ذهنم رو مشغول می کنه، انقدر در ابعاد مختلف و به شکل های مختلف جلوی چشم هام میاد که نمیتونم نادیده اش بگیرم.

حالا یا چون برام اون موضوع مهم شده دقتم زیاد میشه یا به صورت کاملا هماهنگ شده( چون هیچ تصادفی در جهان وجود نداره!) مجبور می شم  در موردش بیشتر فکر کنم...

اتفاقایی که تو این چند وقت افتاد باعث شد از قوه تعقلم زیاد استفاده کنم! واقعا یه جاهایی رگ های مغزم خسته می شد از بس فکر می کردم برای تحلیل و راهکار و...برای اینکه کم تر فکر کنم،زدم تو خط کتاب داستان خوندن...بیشتر ترجیح دادم تصویرسازی ذهنم و تقویت کنم تا فکرم رو...

و جالب این بود که حتی موضوع داستان ها هم به موضوع ذهن ابوالمشغله ام  مربوط بود.

و قشنگ ترین جای ماجرا اینکه در یکی از سخنرانی های اخیر رهبر هم موضوع مورد نظر بحث می شه!

و اما موضوع مورد نظر...

واقعا عنوان نداره که بخوام در یک جمله منظورم رو برسونم، به خاطر همین توضیح می دم:

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۳۴
راهی به سوی نور

آیا انسان موجودی آزاد آفریده شده؟ چرا؟ حد آزادی چقدره؟ کی و چی میتونه آزادی ما رو محدود کنه؟ معنای حقیقی آزادی چیه؟ و...


 


از دیدگاه همه نظریه ها (بجز مکتب اگزیستانسیالیسم) آزادی مطلق و بی قید وجود ندارد و آزادی مقید و وابسته  است.

ازمحدودیت هایی که غرب برای آزادی تعریف می کند آزادی دیگران است." آزادی برای آزادی "

یعنی تا زمانی انسان آزاد است که آزادی او مانع آزادی دیگران نشود. این اصل بر مبنای "حفظ خود" مورد پذیرش است.

یعنی برای جلوگیری از احتمال ضرر و زیان از جانب دیگران هر کس احترام آزادی دیگران را حفظ کند که خودش دچار مشکل نشود.

اما این نظریه چند نکته را مد نظر نگرفته:

1-    اگر فردی آنقدر قدرت( مالی، اجتماعی، جسمی و..) داشت که دیگران نمی توانستند بر علیه او اقدامی کنند چه؟ آنوقت آزادی این فرد را چه کسی کنترل خواهد کرد؟ قانون؟

2-    تا کجا و تا چه جزییاتی قادر به قانون گذاری خواهیم بود؟ پیچیدگی های انسان را قانون می تواند در نظر بگیرد؟ و البته که راه های دور زدن قانون فراوان است و ضمانت اجرایی برای آن وجود ندارد.

3-    در ضمن شان و کرامت من به عنوان یک انسان چه می شود؟  این مفهوم آزادی به فرد اجازه می دهد هرنوع روابط جنسی را تجربه کند، اجازه می دهد بر مبنای "اختیار بدن" جنین 8 ماهه را هم سقظ کند و همین آزادی اجازه میدهد که این جنین در مراکزی به فروش برسد و خورده شود!

فرد در این موارد کجا آزادی بقیه را سلب کرده است؟ اما کرامت انسانی فرد چه می شود؟ در این تعریف به وجه تمایز انسانی با حیوانی توجه شده است؟ در این صورت چهارچوب رفتار من چه خواهد بود؟

متاسفانه غرب برای این قبیل پرسش ها پاسخی ندارد و یا پاسخ ها قانع کننده و منطقی نیست.

پس حد آزادی چیست؟

از نظر اسلام، حد آزادی در درجه اول کرامت ذاتی انسان است( انسان ها فطرتا از دروغ و ظلم و تجاوز و خشونت و ... بدشان می آید و از راستی و همکاری و تعاون ومحبت و.. خوششان می آید)

و در درجه بعدی مصلت دیگران است( دقت کنید بین مصلحت و منفعت تفاوت قائل شویم . گاهی بین بسیاری از مردم نیاز مشترکی وجود دارد(مثلا نیاز به خوردن گوشت) اما بنا به دلایلی ( مثلا جهل و مشکلات مالی) برخی آن را تقاضا نمی کنند.)

در واقع آزادی نبودن مانع بر سر راه رشد افراد معنی می شود.

آیا رشد فقط در جنبه های مادی انسان است؟

اگر حد آزادی منفعت انسان  بود و انسان تنها بعد جسمی بود، پس انصاف ، عذاب وجدان ، توبه کردن و.. کدامشان به منفعت  جسم ما بود؟ همه فلاسفه انسان را موجودی مرکب می دانند. پس آزادی یا همان عدم وجود مانع باید در مسیر بعد دیگر ما - که غرب نام آن را فرا ماده و اسلام روح( خود عالی) می گذارد- نیز اتفاق بیافتد.

پس آزادی دارای چند نوع است:

آزادی معنوی: عدم ایجاد مانع در راه رشد خودمان( خود عالی)

آزادی اجتماعی: عدم ایجاد مانع در راه رشد دیگران

بی شک فردی که خودش برای خودش احترام قائل نمی شود و به آزادی اش احترام نمی گذارد، قادر نخواهد بود آن را برای دیگری اجرا کند. در واقع لازمه ی اجرای آزادی اجتماعی، آزادی فردی است.(همان آزادی معنوی)

 

در آخر:

راه تحقق هر دونوع آزادی تحقق مکتب الهی است.

 چون خالق و آفریننده ی هر چیزی بر آن بیشتر مسلط است. خدای خالق، به بهترین نحو ما را می شناسد، بهترین برنامه را به ما می دهد(مثل دفترچه راهنمای استفاده ی وسایل !) و تمام احتمالات زندگی ما را در نظر گرفته است.

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۸:۴۲
راهی به سوی نور