راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




#رویای_یک_دیدار
#سید_ناصر_هاشم_زاده

برای یک لحظه حس کرد شیطان را دیده. از میان جمعیت او را تشخیص داد. چشمانی نافذ و چهره ای عبوس که به او گفت:
- هیچ حقیقتی وجود ندارد، تو انسانی ساده ای و خود را به ایمانی سپرده ای که اساس و بنیاد ندارد.
صدای او را شنید. یقین کرد که او شیطان است.
- من ایمان خود را به خداوند و‌ مسیح حفظ خواهم کرد و از وسوسه ی تو ای موجود پلید، به خداوند پناه خواهم برد.
- پولس، زاده ی ایمانی بود که مسیح به جهان عرضه کرد؟
- دور شو ای پلید وسوسه گر. تو اگر تن مرا تسخیر کنی و اگر مرا که بنده ی ضعیفی بیش نیستم صلیب بکشی، باز بدان که وجود خداوند را انکار نخواهم کرد.
- من هم وجود خداوند را انکار نمی کنم. و هرگز از کسی نمی خواهم که وجود خداوند را انکار کند. من به شما هشدار می دهم و اینک به تو ای روزبه می گویم که هیچ‌پیامی از جانب خداوند برای شما نیامده است. خداوند شما را رها ساخته و به خود واگذاشته است. موسی و عیسی پیام آور او نیستند. شما رانده شده اید. شما را دوست ندارد. ایمان به رسالت پیامبران توهمی بیش نیست. تو به چه ایمان داری؟
- ایمان به خداوند. خداوندی که بر ما ترحم دارد. رحمت او همه ی وجود ما را فراگرفته است و تو می خواهی مرا از او دور کنی؛ دور شو ای موجود پلید. ای رانده شده ی درگاه الهی.
- این همه نادانی را می بینی و باز از خداوند سخن می گویی؟ قدیس بزرگ این مردم، شاگرد کوچک من بود. پس چرا خداوند کاری نکرد؟ چرا این مردم را فریب خورده ی این قدیس دروغین قرار داد؟ دروغ او را هم به تو آشکار ساختم. چون می خوام تو هم نشین من باشی. تو فریب نخوری و بر این همه سادگی و بلاهت بخندی. بیا روزبه، بیا آرام باش. بگذار مردم همین باشند. بگذار گوسفندان با پای خود زیر تیغ قصابان بروند.
- تو هم برای همین با پیامبران الهی که چوپان مردم اند نه گرگ، مخالفی. تو از نجات مردم هراس داری.
- گله همیشه گله است، چه چوپانش مسیح باشد و چه پولس پیر که اکنون تن خویش را به خاک سپرده است تا سفره ای باشد برای کرم های زمین.
- گله بودن مردم، تمثیل است، نه واقعیت. چوپان گله را از گرگ دور می سازد و مسیح چوپان مهربانی بود. اما پولس پیر که شاگرد تو بود، گرگی بود که لباس چوپانی بر تن داشت و گله را به پرتگاه می برد....
رویای یک دیدار

 

پ.ن: یک کتاب رمان که بر اساس حقیقت است با چاشنی ادبیات نویسنده...
پ.ن۲: بیشتر نمیخوام توضیح بدم چون نویسنده قصد داره آخر داستان شگفتانه ای برایتان داشته باشد(هرچند من از اول فهمیدم 😉)

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۸ ، ۰۹:۰۰
راهی به سوی نور

وقتی به هم محرم شدند، عکس نمایه اش تغییر نکرد، مطالب اینستایش هم پر از حرف های در خلوت عاشقانه ی شان نشد. 
موضوع روز صحبت هایش هم در جمع دوستان  فلان سفری که رفتند و فلان هدیه ای که برایش خرید یا برایش خریدند نشد! 
خیلی آرام، خیلی بی حاشیه، خیلی با مراعات جمع دوستان مجرد و فضای گاها مسموم مجازی و حقیقی، وارد زندگی متاهلی اش شد...
و حالا با یک پیام دوست داشتنی دعوتمان کرده است به مراسم عقدشان...

این زوج مسیرشان به سمت نور نباشد، به کجا باشد؟
خدا هم قدمشان کند تا بهشتی شدن ان شاء الله...

 

۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۸ ، ۲۲:۴۱
راهی به سوی نور
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۱۱ آبان ۹۸ ، ۲۳:۲۴
راهی به سوی نور

باز هم دربدر شب شدم ای نور سلام
باز هم زائرتان نیستم از دور سلام
با زبانی که به ذکرت شده مامور سلام
به سلیمان برسد از طرف مور سلام

 

کاش سمت حرمت باز شود پنجره ها
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها


ننوشته ست گنهکار نیاید به حرم
پس بیایید اگر خوب و اگر بد به حرم

برسد خواهش این ناله ی ممتد به حرم
زود ما را برسانید به مشهد به حرم


مست از آنیم که از باده به خم آمده ایم
ما سفارش شده ایم، از ره قم آمده ایم

 

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست
پس از این فاصله تا طوس دویدن زیباست
پا برهنه شدن و جامه دریدن زیباست
بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

 

پیچش قافله ی ما که به سوی نور است
رگه ای در دل فیروزه ی نیشابور است


چه خبر در حرم ضامن آهو شده است؟
صحن ها بیشتر از پیش چه خوش بو شده است
طرف پنجره فولاد هیاهو شده است
باز یک چشمه از آن لطف و کرم رو شده است

 

مادری گریه کنان ذکر رضا می گیرد
دست و پای فلجی باز شفا می گیرد

 

با شفا از تو، چه زیبا شده بیمار شدن
به تو وابسته شدن با تو گرفتار شدن
کار من هست فقط گرمی بازار شدن
گر چه در باور من نیست خریدار شدن...

 

یوسفم باش، بدون تو کجا برگردم؟
من برایت دو سه تا بیت کلاف آوردم

 

تو خودت خواسته ای دار و ندارم باشی
کاش لطفی کنی و آخر کارم باشی
مرد سلمانی تو باشم و یارم باشی
لحظه ی مرگ بیایی و کنارم باشی

 

قول دادی به همه پس به خدا می آیی
هر که یک بار بیاید تو سه جا می آیی

(مجید تال)

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۸ ، ۱۱:۳۶
راهی به سوی نور

این چند وقت اخیر هر بار که به خانه ی مان آمده یا هر بار به خانه‌شان رفتیم، شروع می کند به بحث کردن، به شبهه انداختن.
 که چرا فلان حاج آقا، بالای منبر گفته فلان امام با اژدها حرف زده است؟
می‌گوید آخر مگر می شود فلان تعداد نفر را حضرت ابوالفضل (ع) در عاشورا کشته باشد؟ حتی هر نفر را سه ثانیه هم بگیری بیشتر از نصف روز جنگ عاشورا طول خواهد کشید. صحبت هایمان از این جا شروع می شود، اما در اینجا نمی ماند.
می رسد به فلان آیه ی قرآن، و بعد می رسد به کلِ قرآن، اینکه اصلاً قرآن تحریف شده است یا نه؟
 می رسد به عصمت امام و رسول؛ و حتما اگر بی تعارف تر می خواست بحث کند به خدا و توحید هم کشیده می شد.

مسلمان است، اتفاقا بچه هیئتی هم هست. در بین جوانان فامیل سر آمدِ اخلاق و حیا و ایمان است... اما سوال دارد! شبهه دارد! 

شک هایش از همین چیزهای کوچک شروع می شود، به این ها بی اعتماد می شود، وقتی زیرآب عقلی این ادعاها خورده شد، این بی اعتمادی ها به چیزهای  بزرگتر اعتقادی اش می رسد...

چند قدم عقب تر برویم.

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۸ ، ۲۲:۳۴
راهی به سوی نور

بعضی در پیامبر ماندند، ولی حضرت عباس، «المطیع لله و لرسوله و لاامیرالمومنین و الحسن و الحسین» بود.
 فهم سلسله ی ولایت یعنی هرچه پایین تر می آیی، ولایت‌مداری ات مثل اول باشد. معمولاً تشکیلاتی ها در این ناحیه، دچار آسیب می شوند. وقتی تشکیلات به فرد دوم رسید، تبعیت نمی‌کنند. فهم این نکته بسیار مهم است. این ولایت مداری سخت‌تر از ولایت مبدأ است. 
استادش هم شیطان است! خدا را قبول دارد، سجده می کند، اما امر او را نه!
 به رسول الله گفتند: خدا را قبول داریم، اما تو را نه!
 به امیرالمومنین گفتند: پیامبر را قبول داریم، اما تو را نه! 
به امام خمینی گفتند: امام زمان را قبول داریم، اما تو را نه! 
به سید علی آقا می‌گویند: امام خمینی را قبول داریم، اما تو را نه! 

 

بی بصیرت ها همیشه یک قدم عقب اند!

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۰:۲۲
راهی به سوی نور

بهترین الگوی استکبارستیزی
 

 «دشمن را باید ناامید کرد!» به سبک حضرت ابوالفضل العباس.
 چه شد که شمر با حالت خشم به لشکرش برگشت؟


الگویی برای تحرکات دیپلماتیک
 «انقلاب در اعتراض به استکبار و عوامل استکبار در ایران به وجود آمده و بر این اساس تشکیل شد، رشد پیدا کرد،‌قوی شد، منطق استکبار را به چالش کشید. (استکبار) نمی‌تواند تحمل کند، مگر وقتی که مأیوس بشود. ملت ایران، جوانان ایران، فعالان ایران، کسانی که به هر دلیلی ولو به دلیل غیر اسلامی به میهن شان و خاک شان عقیده دارند، باید کاری کنند که یأس در دشمن به وجود بیاید؛ دشمنان را باید معکوس کرد.»(مقام معظم رهبری، ۲۹آبان ۹۲)


برای ابوالفضل العباس امان‌نامه آوردند و او را به مذاکره دعوت کردند، اما او‌ چه زیبا با این اتفاق مواجه شد و فریب  لبخند مستکبری مانند شمر را نخورد؛ از همین روست که اهل بیت هم در حریمش‌ دست ادب بر سینه نهاده اند و او را به این بصیرت نافذش ستوده‌اند...


 رحمت خدا بر آنان که در تحریم آب، تن به سازش نداده‌اند و از عباس آموخته اند که یه این سادگی از عزت شان را معامله نکنند. این پیام حریم عزت مند ابوالفضل،‌ علمدار رشید دشت کربلا است...
این ها شاگردان کلاس کربلای امام حسین اند: دست دادند، ولی دست ندادند!
 در راه حسین دست دادند، ولی با دشمن دست ندادند. دستهایشان را انداختند، اما ندیدند به نشانه تصمیم دستی بلند کنند و برای همین است که همیشه پرچمش بلند و در اهتزاز است:

رفع الله رایة العباس!

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ مهر ۹۸ ، ۰۰:۵۰
راهی به سوی نور

#سرمشق
به کوشش موسسه #شهید_کاظمی
(مشقی از زندگی جهادی #شهید_حججی)


جنگ نرم، مرد می‌خواهد. محکم و استوار. شاید گلوله و ترکشی نباشد، اما...
طوری ذهنت را هدف گرفته اند که حواست نباشد خوردی.
 اگر فشنگت بزنند می‌شوی الگو، مایه‌ی افتخار، ما اگر نیرنگت بزنند چه...؟
خواهرم، برادرم، خیلی حواست به سنگرت باشد، چادرت، غیرتت، ایمانت، درست همه و همه را هدف گرفته اند. همه را.
دشمن جنگ نرم را از جنگ سخت جدی تر گرفته است، مبادا تو به بازی بگیری که باخته ای. فرهنگ تو، ایمان تو، عقیده تو، همه و همه برای توست و دشمن فقط به فکر گرفتن آن از توست. ایمانت را ازت بگیرند چه چیزی دیگر داری؟ خیلی حواست باشد، دشمن تو جلوی خدای خودش ایستاده چه برسد به تو. جنگ نرم، جنگ نرم، جنگ نرم را جدی بگیرید.

 

پ.ن: شادی روی شهید صلوات....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۰۵
راهی به سوی نور

صبح یک روز شهریوری از خواب برمی خیزی. اولین کار گوشی ات را که کنار بالشت گذاشته ای چک می کنی. می بینی موجی فضای اینستاگرام را فراگرفته. موجی از جنس #دختر_آبی! حسرت می خوری و خودت را لعنت میکنی و همکار فلان فلان شده ات را که چرا دیروز تو را سر دیگ نذری برده که عکس بیندازی. آیا یک عکس با لباس مشکی پای دیگ نذری لایک بیشتری می خورد یا موج سواری روی هشتگ دختر آبی؟ سریع دست به کار می شوی
ایرانم تسلیت...
نه نه...عنوان خوبی نیست.
زنان میهنم تسلیت. این یکی هم نمی شود. می گویند دختر آبی نه زن آبی.
به اینستاگرام سایر رفقا و همکاران سر میزنی. گوشه لبت را میجوی. باز این مهناز زودتر پست گذاشت. از کجا آخه انقدر زود میرسه دستش. بفرما! نفر دوم هم علی کریمی. نشد یه بار ما پوزشون رو بزنیم. اوه اوه اوه... صبا کمالی رو باش، این یکی دیگه توهم برده یوخاریا!
باید یه چی بنویسم هم فحش نخورم هم جلب توجه کنه، مثل لیندا...
به امام حسین و این حرفا هم ربطش ندم بهتره.
دوباره خودت را لعنت میگویی، اما خب‌دستت آمده چه باید بنویسی...
قولنج انگشتانت را می شکنی و می نویسی: 
لا لا کن دختر زیبای شبنم
لالا کن روی زانوی شقایق
و عکس پست کیانی را کپی پیست میکنی
دو تا #دختر_آبی و #زنان_ورزشگاه را می چسبانی تنگش. خیالت که راحت شد از رخت خواب بلند میشوی، کمری قوس می دهی، دست و رویی میشویی و‌می نشینی  پشت میز صبحانه و می روی سراغ صفحه اینستاگرامت. خبری از نظر نیست! گوشی ات زنگ میخورد... و چه خبر تلخی میشنوی.
همان همکاریست که دیشب با او پای دیگ بودی برای عکس!
- چاییدی بابا. پاک کن پست رو. ته دیگشم خوردن دادا.
- چطور مگه؟
- ببین از دنیا عقبی ها. ندیدی بابای دختره مصاحبه کرده گفته همه اینا کشکه. گفته اصلا دخترم پرونده کیفری نداشته.
-واقعا نداشته؟
- نه بابا. دری وری گفتن. تو هم پستتو پاک کن که خربزه آبه

گوشی را قطع میکنی. هول زده صفحه ات را نگاه میکنی. یک نظر آمده.
-ننگ بر منافق...چیزی رو که خبر نداری ازش حرف نزن.

بیخیال لایک و دیس لایک ها سریع پست را پاک میکنی. عکس دیشب را می گذاری، همان که پای دیگ نذری گرفتی و زیرش می نویسی: 
این حسین کیست که عالم همه دیوانه ی است
شاید بشورد ببرد. البته شاید...

س. ایزدبخش

 

#سلبریتی_نادان
 

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۴۲
راهی به سوی نور

#آفتاب_در_حجاب
#سید_مهدی_شجاعی

 

ای وای! این کسی که پیکر عون و محمد را به زیر دو بغل زده و با کمر خمیده و چهره ی در هم شکسته و چشم های گریان، آن دو را به سوی خیمه می کشاند حسین است. جان عالم به فدایت، حسین جان رها کن این دو قربانی کوچک را. خسته می شوی.
 از خستگی و خمیدگی توست که پاهایشان به زمین کشیده می شود. رهایشان کن حسین جان اینها برای همین خاک آفریده شده اند.
 آنقدر به من فکر نکن. من که این دو ستاره ی کوچک را در مقابل خورشید وجود تو اصلا نمی بینم. وای وای وای! حسین جان! رها کن اندیشه ی مرا.
زینب!  کاش از خیمه بیرون می زدی و خودت را به حسین نشان می‌دادی تا او ببیند که خم به ابرو نداری و نم اشکی هم حتی مژگان تو را تر نکرده است. تا اچ ببیند که از پذیرفته شدن این دو هدیه چقدر خوشحالی و فقط شرم از احساس قصور بر دل چنگ می زند. تا او ببیند که زخم علی اکبر، بر دل عمیق تر است تا این دو خراش کوچک. تا او... اما نه، چه نیازی به این نمایش معلوم؟ بمان! در همین خیمه بمان! دل تو چون آینه در دست های حسین است. این دل و‌دست های حسین! این قلب تو و‌نگاه حسین!

آفتاب در حجاب


پ.ن: امکان نداره کتاب رو ‌نخونید و‌ مثل مجالس روضه اشک نریزید. عالی بود کتاب... عالی بود، خدا به قلم نویسنده اش برکت بده 
پ.ن۲: کتاب شرح وقایع پیش از کربلا ، در کربلا و بعد از کربلا است از زاویه ی دید زینب کبری سلام الله علیه و با اسناد تاریخی متقن

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۵۲
راهی به سوی نور