تنها گریه کن
يكشنبه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۲، ۱۲:۰۱ ق.ظ
محمد ولی برای اولین بار، حرفم را رد کرد. جواب داد: «مامان جان! ببخشیدا، ولی من این حرف شما رو قبول ندارم. چرا همیشه میگین خوش به حال شماها که مرد هستین و می تونین برین جبهه؟ خدا به اندازه وظیفه هر کسی بهش تکلیف کرده و ازش سوال میکنه. شما که خانومی اگه وظیفهت به اندازه دوختن یه درز از لباس رزمندهها باشه و ندوزی، مسئولی؛ من اگه تکلیفم رفتن باشه و نرم. وقتی هر کسی جایی که باید باشه رو خالی بذاره، یه قسمتی از کار جنگ لنگ میمونه. کار که برای خدا باشه، دیگه آشپزخونه و خط مقدم نداره. قیچی قند شکنی و چرخ خیاطی و کارد آشپزخونه هم با اسلحه فرقی نمیکنه.»
پ.ن: به حق همه چیز عالی بود، ترسیم درست و واقعی از مادر شهید واقعا جای تقدیر داره
#تنها_گریه_من
روایتی از زندگی اشرف سادات منتظری
مادر شهید محمد معماریان
#اکرم_اسلامی
#انتشارات_حماسه_یاران
۰۲/۰۱/۲۷