دست های خالی
پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۰۱ ب.ظ
پدربزرگم عادت به سفر داشت.
زیارت های یک روزه مشهد مقدس...
دست خالی میرفت، انگار که کسی بخواهد تا سر کوچه برود و برگردد.
چیزی با خودش نمیبرد. بارش را سنگین نمیکرد.
پشتبندِ نگاههای پرسشگرِ ما که: "اینجوری رفتید مشهد آقاجون؟!"
این دو بیت را زمزمه میکرد:
*وفدت على الکریم بغیر زاد
من الحسنات و القلب السلیم
و حمل الزاد اقبح کل شىءٍ
اذا کان الوفود على الکریم*
بی توشه و دست خالی مهمان وجود کریمش شدم... بی کارِ خوب! بی قلبِ سالم!
اصلا چی از این زشتتر که آدم در ملاقات با بخشندهی کریم، با خودش چیزی بردارد ببرد؟!
ما آمدیم!
بی توشه
بی آمادگی
چشممان به دستهای خودت است. ما را بساز و بنواز! برسان و بچین!
پ.ن۱: معروف است که این بیت را امیرالمومنین بعد از دفن جناب سلمان روی قبر او نوشتهاند...
پ.ن۲: دست خیلیها به رمضان امسال نرسید. دعایشان کنیم
۰۲/۰۱/۰۳