زمستانِ رفتنی، بهارِ میرا
چهارشنبه, ۲ فروردين ۱۴۰۲، ۱۱:۵۱ ق.ظ
در دنیایى که شب و روز و بهار و پاییز و زمستان و تابستان با هم است، نمى توان از شب رنجید، که روز در راه است.
نمى توان به روز دلخوش بود، که گرفتار شب است.
نمى توان در بهار غزل خوان شد، که پاییز در راه است.
نمى توان در پاییز غصه دار ماند، که بهار مى آید.
پس در این دنیاى بى آرام، نمى توان نشست. نمى توان مغرور و مأیوس بود.
آنها که شب و روز را و بهار و پاییز را مقصد گرفته اند، هر دو به پوچى مى رسند.
آنها که حرکت را و کوچ را و رحیل را فهیمده اند و بانگ رحیل را شنیده اند، آماده اند و بهره بردار.
اینها در رنج، راحت هستند و دیگر به انتظار موقعیت هاى خوب نیستند؛ که فهمیده اند باید در هر موقعیت، کارى کرد و بهره اى برداشت. به جاى موقعیت و امکانات، به موضع گیرى هاى مناسب روى آوردند.
عینصاد
#نامه_های_بلوغ
۰۲/۰۱/۰۲