انفسنا...
...ماشین دومی را می گیرم و می گویم: «مسجد مباهله؟» نمی شناسد.
اسم دومش را می گویم: «مسجد الاجابه». توافق می کنیم و سوار می شویم.
.
.
الغرض که نجرانی ها توی کَتشان اسلام محمد عزیز ما نمی رود که نمی رود. قبول نمی کنند و محمد مهربان ما پیشنهاد مباهله میدهد. حالا مباهله یعنی چه؟ عرض میکنم.
رسول نازنین ما که دید اینها به هیچ صراطی مستقیم نیستند، گفتند نقلی نیست. در فلان روز وعده کنیم، شما بیایید و زنانتان و فرزندانتان و جانتان! ما هم به همین منوال! میرویم یک جایی زیر آسمان خدا و قسمش میدهیم عذابش را بر آنها که باطل اند و دروغگو، نازل کند. نجرانی ها هم قبول می کنند.
روز مباهله نبی مکرم ما دست حسنین (علیهما السلام) را میگیرد و با فاطمه (سلام الله علیها) و علی (علیه السلام) میآیند سر قرار. نجرانی ها خودشان می آیند و وقتی می بینند او با همه پاره های تنش آمده، می ترسند. میبینند کار بیخ پیدا کرده. دستی را می کشند، می گویند این با همه چیزش آمده، اگر بر حق نبود و راست نمی گفت، خطر نمی کرد که عذاب خدا را به جان خود و خانوادهاش بخرد. قبول میکنند که با شرایطی در حکومت محمد (ص) زندگی کنند و محمد (ص) مهربان هم پذیرفت.
حالا فهمیدید چرا مسجد مباهله را تحویل نمیگیرند؟
داستان سر همان «انفسنا» است که توی قرآن آمده و نمی توانند کتمانش کنند. من میگذرم شما هم بگذارید. در خانه اگر کس است، یک حرف بس است.
بخشی از کتاب خال سیاه عربی
این سبک نوشته خیلی خوب بود
پیشنهاد میکنم عنوان مطالبتون اسم خود کتاب نباشه بلکه یه اسم مربوطبه محتوا بذارید و نوشته رو مثل همین شروع کنید
اینجوری بنظرم خوانندههاش بیشتر میشه.
من خودم وقتی اسم کتابو میبینم کمتر حوصله میکنم لینک رو باز کنم🙈 چون فکر میکنم صرفا معرفیه و منم که فعلا قرار نیست کتاب بخرم پس مطلب به کارم نمیاد