راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلر ژوبرت» ثبت شده است

#اژدودو_و_دو_داستان_دیگر

#کلر_ژوبرت


هر روز بچه های بیشه به صف می ایستادن تا با سرویس مخصوصشان به مدرسه بروند. اما مینی بوس مدرسه برای همه صندلی نداشت. چند نفرِ ته صف مجبور بودند تمام راه بایستند. یک روز اژدودو، اژدهای کوچولو، دیر رسید و نفر آخر صف شد. آه کشید و با خودش گفت:« حالا چی کار کنم تا بتوانم توی راه بنشینم؟»...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۲۳:۵۸
راهی به سوی نور

#با...با...باشه_و_دو_داستان_دیگر 

#کلر_ژوبرت


آن وقت چشمش به بچّه حلزون افتاد که به او نگاه می کرد. کی کی با خودش گفت:« اگر با خانه ی روی پشتم پُز بدهم، شاید حلزون دلش بگیرد که خانه اش این قدر کوچولوست...»

چند لحظه سکوت شد. سنجاب، خرگوش و گنجشک با کنجکاوی پرسیدند:« پس چی شد کی کی؟ چی می خواستی بگویی؟»

کی کی زود فکری کرد و گفت:« با چیزهایی که گفتید، هیچ کس را خوشحال نکردید.من هم می توانم پز بدم، ولی دلم نمی خواهد کسی را ناراحت کنم.»...

پ.ن: دلم واسه اون موقع ها تنگ شد!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۷ ، ۱۳:۴۰
راهی به سوی نور

#هزار_بوسه_پرپری_و_دو_داستان_دیگر

#کلر_ژوبرت


...روز سوّم، دو دوزک خواست الکی بگوید: « من سرما خوردم. اگر بوسم کنید مریض می شوید.» ولی خوب می دانست که فایده ای ندارد. فقط یک راه برایش مانده بود: تا خانم هزار پا را دید، فریاد کشید: «نه!»

خانم هزارپا در جا ایستاد و با تعجّب نگاهش کرد. دودوزک آرام تر گفت: « لطفا بوسم نکنید.دوست ندارم.»....

پ.ن: هرسه داستان این مجموعه شامل سه داستان کوتاه با شخصیت های فانتزی حیوانات سخنگو است. موضوع این داستان ها مهارت های شخصی و اجتماعی است: رازداری، رعایت نوبت، «نه» گفتن به درخواست های نادرست، خوش رویی، نظم، تحمّل دیگران و...

پ.ن۲: خانم‌ژوبرت رو‌دوست دارم! و داستان هاشون‌رو و تصویر سازی هاشون رو...

پ.ن۳: مسخره نکنین! کتابا رو با هدف خاصی می خونم ها!

یه دوره شرکت کردم که باید با محیط کودک و کتاب ها و انیمیشن هاشون بیشتر آشنا بشیم، و جداً که چه حس خوبی داره!

تازه وقتی کارتون می بینی عذاب وجدانم نداری که وقتت تلف می شه! چون تکلیفته! باید انجامش بدی!😂

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۲:۳۳
راهی به سوی نور

#لینالونا

#کلر_ژوبرت


دلت می خواهد داستانم رابرایت بگویم؛ که چرا پیشت آمده بودم؟

توی سرزمینِ ما، وسطِ جنگل کاج، همه مو قرمزند؛ این شد که هرکس من را با موهای آبی ام می دید، می گفت:«چه دختر قشنگی!»

کوچک تر که بودم، خیلی خوشم می آمد، ولی بعد خسته شدم. با خودم گفتم: چرا همه فقط قشنگی ام را می بینند؟ چرا هیچ کس نمی گوید: «چه دختر مهربانی!» یا «چه دختر زرنگی!»؟... 

پ.ن: داستان برای کودکان است، درباره ی فلسفه ی حجاب، توسط نویسنده ای فرانسوی، که مسلمان شده.

پ.ن۲: هرچقدر هم که تلاش می کردی، نمی تونستی انقدر جالب و‌درست، کتاب مسئله ی حجاب شهید مطهری رو کودکانه اش کنی! مرحبا به این فکر و قلم 

پ.ن۳: کار متقن و «آتش به اختیار» یعنی این. 

پ.ن۴: می شه یه نسخه از این رو ‌داد گشت ارشاد بده به اون دخترایی که می گیرن، بخونن

پ.ن۵: چقدر همه بهم خندیدن وقتی از نمایشگاه این کتاب رو ‌خریدم!😃

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۷:۲۸
راهی به سوی نور