راهی به سوی نور

راهی به سوی نور

الهی به امید تو...
ما از نعمت های تو کفر را بیرون کشیدیم،
تو بیا از بدی های ما خوبی را به ما هدیه کن،
که آن کار ماست "بَدَّلوُا نِعمةَ اللهِ کُفراً"
و این کار تو "یُبَدِّل الله سَیِّئاتِهِم حَسَنات"...



در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود
و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود..

حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم.
و حرف هایی هست برای نگفتن،
حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.
حرف های بی قرار و طاقت فرسا
که همچون زبانه های بی تاب آتشند.
کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند.
اینان در جستجوی مخاطب خویشند.
اگر یافتند آرام می گیرند
و اگر نیافتند...
روح را از درون به آتش می کشند.


وبلاگ قبلیم
rahibesoyenor.blogfa.com

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر




۱۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معرفی کتاب» ثبت شده است

#نیمه_پنهان_ماه_۶

#مهدی_باکری به روایت همسر شهید


پدر پیشانی دختر را می بوسد، صفیه جای همه کس مهدی بود. همسنگر، همسر، مادر و دختر. دختر... کاش یک دختر داشتند؛ یه یادگار از مهدی، دلش فشرده شد. می دانست مهدی برایش نمی ماند. مهدی با انگشت آیه ای را که خود صفیه برایش آورده بود نشانش داد و برایش خواند «المال والبنون زینة الحیوة الدنیا» و به صفیه که مثل سوگلی کلاس، راست و بی حرکت به حرف های معلم گوش می دهد، گفت:« می بینی خدا چی میگه. نبینم صفیه روزی بشینه و غصه بخوره چرا بچه نداره.»

نیمه پنهان ماه

پ‌ن: یه جمله ی جالب تو کتاب هست:«خاک بر سر من اگه یه لحظه زندگیم برای خودم باشه»...

یعنی اگه شهید اینو بگه ما باید چی بگیم؟


پ.ن۲: چهل دقیقه تاخیر در برنامه ی اردو پیش اومد، به پیشنهاد دوستم این کتابو خوندیم...


پ.ن۳: در هر موقعیتی میشه کتاب خوند!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۰۴
راهی به سوی نور

#زندگی_به_سبک_روح_الله

#علی_اکبر_سبزیان


تصدقت شوم؛ الهی قربانت بروم، در این مدت که مبتلای به جدایی از آن نور چشم عزیز و قوت قلبم گردیدم، متذکر شما هستم و صورت زیبایت در آیینه ی قلبم منقوش است...


پ.ن۱: فکر می کنید بخشی از نامه ی کی به کی باشه این مطلب؟

فرهاد به شیرین، مجنون به لیلی، بیژن به منیژه؟

نه! بخشی از نامه ی قدرتمندترین و پر ابهت ترین رهبر سیاسی دنیا، حضرت امام خمینی(ره) از بیروت به همسرشون!


پ.ن۲:کتابو با یکی از دوستان همخوانی کردیم...بعد از هر بخش ممکن نبود نگیم وااای، آخیییی، جدییییی؟ اللللهی، عززززیییزم  و....

پر از تعجب از این همه رفتاری اسلامی واقعی در برابر خانواده... نمونه رفتاری که نایاب نباشد قطعا کم یابِ.‌..میشه این مرد رو دوست نداشت؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۶ ، ۱۱:۲۸
راهی به سوی نور

#اسماعیل

#امیر_حسین_فردی

اسماعیل اخم هایش توی هم رفت و گفت:« یعنی چی،ما شاه داریم، ارتش و هواپیما داریم، مگه میشه؟»

-حالا که شده، شاه رو که خود آمریکایی‌یا شاه کردن، ارتش و دولت و مجلس هم دست خودشون، چهار نعل دارن مملکت رو می چاپن! هرکس هم که مخالفت کنه، سرش بالای داره یا جاش تو زندان و تبعیده.

-یعنی...

- یعنی همین دیگه. آیت الله خمینی مرجع تقلید ما، با شاه و‌آمریکا مخالفت کرد. به نجف تبعید شد. الان آیت الله طالقانی چند ساله زندانه. اون وقت این آقا که از خودشونه، این طوری بادش کردن می فرستن بالای منبر، تا حواس مردم از مجاهدای واقعی پرت بشه و‌فکر کنن، این جناب همون ابوذر زمانه و‌قهرمان دورانه..

-یعنی...!؟

- یعنی مذهب علیه مذهب، یعنی دین علیه دین، یعنی کلاه گشادی که تا خرخره سرمون می ذارن. یعنی اینکه حواسمون خیلی باید جمع باشه...

اسماعیل

 پ.ن: آقای فردی رو به مسجد جوادالائمه میشناسم...روزگاری که مسجد سنگر بود به معنای واقعیش...خدایش بیامرزد...شادی اش صلوات

پ.ن۲: استکبار ستیزی به بهترین شکل در رمان های اقای فردی نمود داره چه این کتاب چه سیاه چمن چه گرگ سالی...

پ.ن۳: مساجد را دریابیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۳۰
راهی به سوی نور

 #بی_خبری_ها

#میلاد_عرفان_پور

.

همه شب دست به دامان خدا تا سحرم

که خدا از تو خبر دارد و من بی‌خبرم

رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری

رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم

گرمی طبعم از آن است که دل سوخته‌ام

سرخی رویم از این است که خونین‌جگرم

کار عشق است نماز من اگر کامل نیست

آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم

ای که در آینه هر روز به خود می‌نگری

من از آینه به دیدار تو شایسته‌ترم

عهد بستم که تحمل کنم این دوری را

عهد بستم ولی از عهد خودم میگذرم

مثل ابری شده ام در به در و شهر به شهر

وای از آن دم که به شیراز بیفتد گذرم.....

بی خبری ها

پ.ن: ما خونمون شب شعرم داریم،شماهم از این کارا کنید کلی لذت می برید..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۵۱
راهی به سوی نور

#رقعه

#سید_حمیدرضا_برقعی


قسم به معنی «لا یمکن الافرار» از عشق

که پر شده است جهان از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلا تن

به آسمان بنگر! ما رایت إلا سر

سری که گفت من از اشتیاق لبریزم

به سر سرای خداوند می روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم

مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر

زهیر گفت حسینا!بخواه از ما جان 

حبیب گفت حبیبا! بگیر از ما سر...

رقعه

پ.ن: این شعر عجیب وصف حال «شهید حججی» هست...خدایش بیامرزد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۶ ، ۰۶:۵۰
راهی به سوی نور

#زنده_باد_کمیل

#محسن_مطلق


گاهی با خود فکر می کردم که، خدایا این جماعتِ عاشق، در دل این سنگرهای خاک گرفته و ناامن به دنبال کدامین گُم شده آمده اند؟! چرا این همه سختی را بر خود هموار کرده اند.

 بعد از لختی تفکر، پی بردم که در هیچ جای دنیا مانند این سنگر های کوچک، عقیده انسان امنیت پیدا نمی کند، و هیچ جای دنیا، مانند این سنگرها آکنده از محک امتحان نیست، سنگرهایی که هر کدامش روزنه ای بود به بهشت.

زنده باد کمیل


پ.ن: سنگرهای ما کجاست؟ امتحان های سنگرهامون چی هست؟ برای امنیت عقیده هامون چه سنگری رو‌ساختیم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۶ ، ۰۳:۳۰
راهی به سوی نور

#طوفان_دیگری_در_راه_است

#سید_مهدی_شجاعی


الآن سه ساعت از نیمه شب گذشته ولی من آنقدر سرشار از هیجان و شگفتی‌ام که تا این نامه را برایت ننویسم خوابم نمی‌برد. امروز با یک انسان محیرالعقول مواجه شدم. فکر نمی‌کنم که تو هم در تمام عمرت آدمی به این بزرگی و عظمت دیده باشی. حتماً ندیده‌ای! اگر دیده بودی قطعاً به من می‌گفتی. آدمی که می‌تواند سرنوشت انسان را تغییر بدهد. نه فکر کنی که با سحر و جادو و این حرفها، نه! با حضورش. با بودنش. با شخصیتش. با روح بلند و دل دریایی‌اش. 

حسابش را بکن، کسی که در رشته مهندسی مکانیک در دانشگاه تهران شاگرد اول شده، با بورس تحصیلی به آمریکا آمده، در اینجا دکترای فیزیک کوانتوم گرفته، در میان تمام دانشگاه‌های آمریکا مقام اول را کسب کرده، بلافاصله بعد از اخذ مدرک دکترا، در یک شرکت معتبرآمریکایی با بالاترین حقوق و امکانات استخدام شده و درست زمانی که می‌توانسته محصول زحماتش را بچیند و بیشترین کیف دنیا را بکند، همه این‌ها را رها کرده و رفته لبنان تا دینش را به خدا و پیغمبر و شیعیان مظلوم ادا بکند. 

طوفان دیگری در راه است

پ.ن: دلم می خواد اقای شجاعی رو از نزدیک ببینم بپرسم دنیا انقدر قشنگه یا نگاه شما به دنیا؟

پ.ن۲: کاش درباره همه چی می نوشتید! انقدر که خوب می نویسید...

پ.ن۳: دوتا نویسنده بودن که بدون اینکه چیزی از محتوای کتاب بدونم کتاباشونو می خریدم...حالا شد ۳تا!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۱۲
راهی به سوی نور

#قبله_مایل_به_تو

#سید_حمید_رضا_برقعی


بسته است همه پنجره ها رو به نگاهم

چندی است که گم گشته‌ی در نیمه‌ی راهم

حس می‌کنم آیینه‌ی من تیره و تار است

بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است

از بس که مناگات سحر را نسرودم 

سجاده‌ی بارانی خود را نگشودم

پای سخن عشق دلم را ننشاندم

یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم

ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را

با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را

بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب

تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب

ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت

در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۵۶
راهی به سوی نور

#این_جبهه_نیرو_ندارد

#سید_ابراهیم_رئوف_موسوی


🔸آنکه آمده است دانشگاه و جوری درس می‌خواند که خدا راضی باشد، با این صبح کردن و شب کردن ها هم مشکلی ندارد، خوش بحالش. اما آنکه می‌خواهد آنجایی بایستد که پاسخ هل من ناصر امامش را داده باشد، باید به این سوال پاسخ بگوید که چرا از بین این همه کار و راه، دانشگاه را انتخاب کرده است؟

🔹....فکر کردیم شهدا چه کار می‌کردند و چرا می‌جنگیدند. دیدیم برای حفظ انقلاب اسلامی می‌جنگیدند. پرسیدیم امروز حفظ انقلاب اسلامی چگونه ممکن است؟ می‌گفتم ای کاش ما دانشجو نبودیم و نمی آمدیم دانشگاه. چون وظایفی که آقا برای دانشجو تعیین کرده است خیلی سنگین است. بعدش گفتم این چه فکری است؟! مثل این است که کسی در زمان جنگ بگوید خوب شد نرفتیم جبهه. وگرنه همه تکالیفی که امام بر دوش رزمنده می‌گذاشت بر عهده ماهم بود.

این جبهه نیرو ندارد

پ.ن: فرق است بین برای خدا کار کردن یا کار را برای خدا کردن...

کارتان را برای خدا نکنید!

برای خدا کار کنید!!

تفاوتش فقط همین قدر است که ممکن است حسین در کربلا باشد و من در حال کسب علم برای رضای خدا

"شهید آوینی"

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۶
راهی به سوی نور

#پسرک_فلافل_فروش

#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری

#گروه_فرهنگی_ابراهیم_هادی


یک شب از برادرم سؤال کردم چطور این‌قدر تغییر کردی؟

گفت: کتابی هست به نام معراج السعادة. واقعا اگر کسی می خواهد به معراج یا به سعادت برسد، باید هر شب یک صفحه از این کتاب را بخواند. بعد کتاب خودش را آورد و از روی کتاب برای ما می خواند و می گفت به این توصیه ها عمل کنید تا به سعادت برسید...

بخشی از وصیت نامه شهید:

از خواهرانم می خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا(س) رعایت کنند، نه مثل حجاب های امروز، چون این حجاب ها بوی حضرت زهرا(س) نمی دهد. از برادرانم می خواهم که غیر حرف آقا حرف کس دیگری را گوش ندهند. جهان در حال تحول است...

پسرک فلافل فروش

پ.ن۱: سبک ‌کتاب های گروه ابراهیم هادی رو دوست دارم، از مطالب اضافه و تخصصی جنگ صرف نظر کرده، اینکه خیلی ساده می تونی با کتاباش همراه بشی...

پ.ن۲: شهدای مدافع حرم خیلی خاص و عجیبن برام...

پ.ن۳:  روز دختر ما پول عیدی ندادیم! کتاب عیدی دادیم! مسئول خرید وانتخابشم من بودم...رویای نیمه شب، پنحشنبه فیروزه ای، دختران آفتاب...

برای خودمم دوتا هدیه گرفتم! یکی این کتاب و یکی زن در اسلام بنت الهدی صدر....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۰۳
راهی به سوی نور