#انسان_در_جستجوی_معنا
#ویکتور_ای_فرانکل
#صوفی_فتیده
این منحصر به فرد بودن و بی همتایی است که افراد را از یکدیگر متمایز می کند و به وجود هر فردی معنای ویژه ای می بخشد...هنگامی که بپذیریم که هیچ شخصی نمی تواند جای شخص دیگری را بگیرد، مسئولیت هایی را که در زندگی به ما واگذار شده می پذیریم و آن را ادامه می دهیم تا همه ی عظمتش را درک کنیم.
شخصی که از مسئولیت خود در قبال بشریت آگاه است و می داند انسان هایی وجود دارند که از صمیم دل و از ژرفای وجود در انتظار او هستند و یا این که یک کار ناتمام در انتظار اوست، هرگز قادر نخواهد بود زندگی اش را حرام کند. او که به «چرایی» وجودش پی برده، قادر است با تمام «چگونگی» ها بسازد.
پ.ن: اینکه بعد سال ها مکتب مهنادرمانی می گه نظریه روانکاوی و فروید اشتباه هست که می گن: «انسان چیزی نیست جز زاده ی شرایط»، اینکه بعد از سال ها می فهمن که نظریه ی همه چی به نیاز جنسی ختم میشه و انسان ها وقتی نیازهای اولیه شون نرسن همه یه شکل می شن، این ها نظریه های جبرگرایانه و اشتباهی است خوبه، اما یه سوال؟ چطوری با عمرها و زندگی ها بازی می کنید با این نظریات من درآوردیتون؟ چطور قبل رو جبران می کنید.
پ.ن۲: نمی دونم ناراحت کننده است یا خوشحال کننده که کتاب در قرن بیست به این می پردازه که قرن حاضر، قرن« خلاء وجودی» هست، می گه انسان ها ارزش ها و معنی هایی دارند که حتی از نیازهای اولیه ی مازلو هم مهم تره، و برای رسیدن به اون معنا حاضرن خیلی از نیازهای مادی رو نادیده بگیرن، میگه معنویت گم شده ی قرن حاضر هست. میگه درد ورنج ها مسیرهای حرکت انسان به سمت معنا و هدف هستن و باید مبارک دونستشون، میگه مرگ اگاهی باعث زندگی زیباتر میشه و...
پ.ن۳: الحمدالله که بشر به این سمت داره میره
هر چند دیر
الحمدالله که دین من ۱۴قرن قبل اینا رو گفته بود
الحمدالله که حد و حدود معنا و معنویت دین من خیلی خیلی بزرگ تر وکامل از معنویت تعریف شده برای اون هاست
شکر ...هزار بار شکر...